< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط نماز/نیت /تتمه مسأله 17 ومسأله 18

 

استدرک در مسأله 17

در مساله 17 فرمود: لو قام لصلاة و نواها فی قلبه فسبق لسانه او خیاله خطورا،

مرحوم آقای بروجردی در بحث نیت به اصطلاح خطوری اخطاری نیست.

اینجا که تعلیقه زده نیازی به تعلیقه نبوده، ایشان میگوید اون صورتی که در ذهنش هست مطابق همان که نیت کرده است از بین نرفت. این خطور خیالیش آبکی باشد. یک چیز جدّی نباشد که آن را صورت ذهنیه او را عوض کند اصلا مراد سید هم همین است ، نه اینکه این خطور خیالی باعث شود خطور ارتکازیش از بین برود.

این که ما دیروز بحث را بردیم اثنای صلاة نادرست بود این همان ابتدای صلات است.

خلاصة بحث سابق

مساله 18 این بود: لو دخل فی فریضة فاتمها بزعم انها نافله غلفة او بالعکس صحت علی ما افتتحت علیه. صحبت کردیم که آیا این فتوای سید علی مقتضی القاعده است یا نه؟ مرحوم آقای حکیم فرموده علی مقتضی القاعده است. مرحوم آقای خویی فرموده بود خلاف قاعده است.

نکته کلام مرحوم آقای خویی این بود که در امور قصدیه خطای در تطبیق معنا ندارد. همان که قصد کردی واقع میشود خطا بردار نیست. و ادعا کرد این که این نماز فریضه است یا نافله هم امر قصدی است. ما در این مقدمه ثانیه مناقشه کردیم گفتیم: فریضه و نافله مثل بقیه جاها امر قصدی نیست. این که باید در مشترکات قصد بکنیم ـــ دو رکعت نماز بعد از طلوع فجر لازم است که قصد کنیم أمّا قبل از طلوع فجر فقط نافله است چون بعد از طلوع فجر است که مشترک میشود ــــ این برای تمییز است. ما باید در مقام امتثال، به تعبیر مرحوم نائینی اراده فاعلیه تعلق بگیرد به چیزی که إراده آمریه تعلق گرفته است. باید قصد بکنم اتیان آنچه که او میخواهد.

دو رکعت فجر بیاورم اگر اشاره نکنم به آن دو رکعت مستحب، یا إشاره نکنم به دو رکعت واجب، این دو رکعت بدون اشاره مراد و مطلوب مولا نیست. مولا این جا دو تا مراد دارد. یک دو رکعتی را گفته بیاور مصلحت لزومی ندارد اذن در ترخیص دارد، یک دو رکعت را هم گفته است بیاور و باید بیاوری. اذن در ترخیص ندارد. من اگر خواسته باشم امتثال کنم باید معین کنم این دو رکعتی که میاورم آن دو رکعتی است که اذن در ترک دارد، از باب اشاره به مراد. نه اینکه اذن در ترک قصدی است. برای این که میخواهم به آن مرادش اشاره کنم. امتثال یعنی اراده کردن مطلوب شارع. دو تا مطلوب دارد. یک مطلوب دارد مصلحت لزومی ندارد امرش استحبابی است، میگویم آن نمازی را میخوانم که امرش استحبابی است. اشاره میکنم به آن مطلوب غیر الزامی.

بلکه اگر شما اعتقادتان این باشد که هر دو واجب است، میگویید من میاورم آن دو رکعتی را که قبل از دو رکعت صبح است ـــ یکی از خصوصیات نافله فجر این است که لا اقل افضل قبل از فریضه فجر باشد ـــ عملت صحیح است. قصد وجوبت جاهل بودی یا اصلا تشریع کردی مضر نیست. این را میخواهیم جا بندازیم که در دو رکعت فجر چه واجب و چه مستحب باز وجوب و استحباب قصدی نیستند مثل بقیه وجوب و استحبابهای دیگر که ایشان هم قبول دارند قصدی نیست.

این که فقها میگویند نافله را قصد بکنند بخاطر این نیست که نفلیت قصدی است برای این است که اشاره کند به آن مطلوب و مراد مولا.

نکته ی این که در مشترک بین واجب و مستحب باید قصد کرد وجوب و استحباب را، این نیست که وجوب و استحباب امر قصدی است باب وجوب و استحباب امر واقعی است خود ایشان این دو را امر انتزاعی از واقعیتی میداند. بلکه نکته اش این است که میخواهیم اشاره به آن مطلوب کنیم. دو مطلوب است میخواهیم جدایش کنیم. جامع، مطلوب نیست دو تا صنف است که مطلوب است. یک صنفی است که مصلحت لزومی ندارد مستحب کرده و یکی مصلحت لزومی دارد واجب کرده، میگوید من آن دو رکعت مستحب را میاورم برای این که آن مطلوب مولا را قصد کرده باشم. اگر نگویم ان مستحب را میاورم همین دو رکعت را بیاورم اشاره نکنم به واجب یا مستحب. این مراد مولا نیست و مصداق هیچ کدام قرار نمیگیرد چون هیچ کدام را قصد نکردی.

تمام مقصود ما این است که این برای تمییز است شاهدش این است که اگر اینها را قصد نکردم یک ممیز دیگری پیش خودم درست کردم با آن اشاره کردم به مطلوب مولا، نمازم صحیح است.

اشکال ما به آقای خویی این است که اینها امر قصدی نیستند و شما در غیر امر قصدی خطای در تطبیق را قبول دارید لذا اینجا هم خطای در تطببیق مجال دارد. اما اصل حرف: ما در ذهنمان این است که مساله واضح است علی القاعده است و روایات هم تعبد نیست. ارشاد به یک واقعیت است.

کسی که پا شده برای دو رکعت واجب، نیت هم کرد اُصلّی رکعتی الواجب اشاره کند به همان نمازی که مطلوب دوم خداوند است. مطلوب اولش را آوردی. مطلوب دومیش واجب است. همین دومی خودش یک اشاره است. کسی که قصد کرده و قیام کرده و افتتاح کرده نمازش را به قصدی، اگر وسط نماز زعم پیدا میکند که دارد مستحب انجام میدهد، سهو میکند که دارد مستحب انجام میدهد، در ان قصدش خلل ایجاد نشده است. هنوز در ارتکازش این است که من این نماز واجب را دارم میاورم. آن قصد اولیه در ارتکازش محقق است. این سهو مثل ان خیالی است که در مساله قبل به ذهن میامد.

برای این که خوب واضح بشود، فرق است بین این که انسان التفات داشته باشد که این نماز را به نیت وجوب شروع کرد التفات دارد بعد میگوید بابا نه این دلم نمیچسبد عدول میکند میگوید مستحب باشد ــــ حالا درست یا نادرست فعلا بحث نداریم ـــ التفات دارد که من نماز واجب را شروع کردم ولی لا سهوا، عن التفات میگوید این به دلم نچسبید. یا مثلاً امام نیامده نماز واجب را شروع کرد ناگهان دید امام آمد عدول می کند نماز را مستحب قرار می دهد عدول آن قصد را از بین میبرد یعنی از جهت بقاء من قصد نماز واجب را ندارم. بالوجدان فرق است بین این که من التفات دارم عدول میکنم، آن قصد اولی زائل میشود یک قصد جدیدی میاید، و بین این که نه خیال کردم که دارم نماز مستحب میخوانم به نیت استحباب خواندم، آن تصمیم ارتکازی را این نیت از بین نمیبرد. این در حقیقت یک چیز مثلا سطحی. یک توصیف سطحی میکند که من دارم مستحب را انجام میدهم. خطای در تطبیق یعنی این. به حیث اگر بگوییم و خودش ملتفت بشود که ما نماز واجب را شروع کرده بودیم میگوید یک چیزی به ذهن ما رسید رهایش کن. این عمیق نیست. فرق است بین عدول و جایی که از روی غفلت است، غفلت آن ارتکاز و قصد اولیه را زائل نمیکند.

( ما در عدول واجب و مستحب هم میگوییم گیر دارد چون آن مطلوب مولا را نیاورده است. در نصف نماز اشاره کرده به یک مطلوب و نصف نماز را یک مطلوب دیگر هیچ کدام مطلوب مولا را نیاورده است. ما میگوییم اشاره هم مضر است مثل همان قصد است فرقی ندارد از این جهت. ولی نکته این که در موارد غفلت نیت ضرر ندارد نکته اش این است که آن نیت اولیه باقی است یک امرسطحی است یک تخیلی است که به اندک التفاتی زائل میشود)

و این که سه روایت است تاکید میکند همین اتفاق افتاده است میگوید من نماز را شروع کردم به عنوان وجوب بعد سهو عارض شد نیت استحباب کردم حضرت فرمود: علی ما افتتح علیه الصلاة همین را میخواهد بیان کند. نه این که تعبد میخواهد بکند که شما متعبدی که باید به همان که افتتاح کردی ادامه بدهی.

به عکس آنچه که آقای خویی میفرمود که قاعده میگوید باطل است روایت میگوید تعبد است ما میگوییم قاعده میگوید صحیح است روایت هم میگوید تعبد است.

علی مستوی الروایات

اگر کسی این را قبول کرد فبها و الا نوبت میرسد به روایات.

ما سه روایت در این باب داریم. که مرحوم آقای خویی به اولی استدلال میکند و دو تای دیگر هم مؤید قرار میدهد:

روایة أوّل: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ فِي كِتَابِ حَرِيزٍ أَنَّهُ قَالَ: إِنِّي نَسِيتُ أَنِّي فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ خیلی از نسیان ها سطحی است. به مجرد التفات زایل میشود. ما هم خودمان نماز ظهر میخوانیم فکر میکنیم نماز عصر میخوانیم. اینها سطحی است به مرحله عدول نمیرسد. حَتَّى رَكَعْتُ‌ وَ أَنَا أَنْوِيهَا تَطَوُّعاً قَالَ حریز گفت فَقَالَ عَلیَهِ السّلاَمُ هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا همان که قمت فیها إِنْ كُنْتَ قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي فَرِيضَةً ثُمَّ دَخَلَكَ الشَّكُّ چون از نسیان سوال کرده است شک در علم اصول در مقابل ظن است در اصطلاح روایات خیلی اوقات شک به معنای سهو است. فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ تعبد نیست وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِي نَافِلَةٍ فَنَوَيْتَهَا فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِي فَرِيضَةٍ ثُمَّ ذَكَرْتَ نَافِلَةً كَانَتْ عَلَيْكَ فَامْضِ فِي الْفَرِيضَةِ[1] .

خب این دلالتش تمام است و جای مناقشه دلالی ندارد. حتی مرحوم صاحب جواهر گفته است در عمدش هم همین طور است ـــ میرسیم بحث میکنیم ـــ .

بحث سندی

بحث در سند این روایت است. سند این روایت از نظر اشخاص مشکلی ندارند همه جلیل عن جلیل هستند. ومصححه است ، اقای حکیم گفته است مصححه چون ابراهیم بن هاشم توثیق صریحی ندارد مدح دارد «نشر الحدیث فی قم، کان وجیهاً». گفته است اینها مثلا مدح است و روایتش میشود حسنه.

ولی به ذهن میرسد که اینها طریق به وثاقت هستند مصححه میشود. مصححه به روایتی میگویند که راویانش ثقات هستند با یک اعمال نظر و اجتهاد. صحیحه سر راست است و صحیح است. آقای خویی میگوید صحیحه آقای حکیم میگوید مصححه.

بحث در این است که عبد الله بن مغیره میگوید در کتاب حریز است. از کجا کشف کرده است که این کتاب مال حریز. این اشکال است.

آقای خویی به جواب این اشکال پرداخته است. سندش را مغیره به کتاب حریز نقل نکرده است. از چه طریقی کتاب به مغیره رسیده است. هر کتابی نیاز به سند دارد. شیخ طوسی در مشیخه سندهایش را نقل کرده است. کذلک شیخ صدوق. کتاب حریز است از کجا معلوم در کتاب حریز بوده است.

اقای خویی گفته است این که میگوید در کتاب حریز است فاصله زیادی بین ابن مغیره از أصحاب إمام کاظم علیه السلام با أصحاب إمام صادق علیه السلام که حریز بوده، نبوده است و حریز هم از اجلا بوده است کتابش معروف بوده لذا نیاز به سند ندارد. این از حس خبر میدهد. از قریب به حس خبر میدهد. ما الان میگوییم کتاب مال آخوند خراسانی است این خبر ما اجتهادی نیست ان قدر واضح است کأنّ داریم میبنیم. این هم همین جور بوده است. کتابش مشهور بوده است. در بین اهل شیعه رواج داشته است. در خانه ها بوده است.

در ان داستان حماد که حضرت فرمود نماز را مثلا خوب میخوانی یا نه، جواب داد اقا کتاب حریز پیش من است من حفظ هستم کتاب حریز را. کتاب حریز یک کتابی بوده است که مشهور و معمول به بوده است نیاز به سند ندارد. لذا از این جهت انصاف این است هیچ اشکالی نیست. کتاب حریز کتاب معروف و مشهور بوده است و سند نمیخواهد. ما در خیلی کتابها این حرف را میزنیم حالا اقای خویی در این کتاب این حرف را زده است.

مشکل عمده از جهت دیگری است که معلِّق اشاره کرده است. گفته است این روایت مضمره است. گفته است مغیره میگوید در کتاب حریز است انه قال. به کی گفته است؟ معلوم نیست. حریز شاگرد زراره است شاید به زراره گفته است. قال حریز فقال پس او جواب داد. فقال معلوم نیست کیست. این علیه السلام که اینجا نوشته اند اینها در سابق نبوده است اینها را بعدها نمیدانیم از کی شروع شده است علیه السلام، اصلا نسخه های قدیم حتی در کتب اربعه این متعارف نبوده است که بنویسند علیه السلام این علیه السلام که میگوید ثابت نیست که در کتاب حریز هم این علیه السلام بوده است. نه اینها را تتبع بکنید علیه السلام ها در ازمنه اخیره باب شده است که در نوشتار میاورند. خب میشود مضمره دیگه.

از طرفی حریز هم از أجلاء که نیست. خیلی اوقات حریز از زراره هم سوال میکرده است. این جا هم ممکن است سوال کرده است از زراره یا از محمد بن مسلم از یک کسی از فقهای آن زمان سوال کرده است بعد هم این جور نوشته است. پس از این جهت این روایت اعتباری ندارد. مرحوم اقای خویی چطور شده است غفلت کرده از این اشکال و تمام اشکال را برده در ثبوت اصل کتاب. ما اصلا میگوییم کتاب ثابت است و مشکلی ندارد. ما فی الکتاب مشکل دارد نه اصل کتاب.

و لعل در ذهن مبارکش این بوده است که اینها اشکالات بی أساسی است که در کتاب حریزی که حماد میگوید من کتاب حریز را دارم، معلوم میشود که کتاب حریز کتابی بوده است که معتبر بوده است. روایت از امام بوده است.

ممکن است حریز گاهی سوال میکرده از شاگردان امام صادق اشکالی ندارد سوال میکرده ولی وقتی کتاب مینویسند به طور طبیعی کلمات امام را در آن کتاب ضبط میکنند. حالا اگر هم کتاب اصحاب ائمه هم قیمتی داشته باشد تا جایی است که ما بدانیم نظرش چیست. اما این که نظرش را در کتاب بنویسد آن هم کتابی که برای شیعه و برای عمل نوشته میشود خیلی بعید است.

ما حرفمان این است کتاب روایی است فقال یعنی إمام اگر غیر امام باشد باید بیان کند، ظاهر کلام روایت را نقل میکنند میگوید قلت فقال یعنی قال امام. ما به این اطمینان داریم. جوابی که در کتب روایی نوشته میشود همین است.

خیلی ها میدانید چطوری است؟ اینها تقطیع شده است یعنی به این معنا، حریز در صدر روایة نام آن إمام که مورد سوال بوده است آورده بعد گفته: «قلت فقال ..» در ادامه اگر نام إمام تکرار میشد حزازت داشته است لذا نیاورده. به ذهن میزند بعید است کتابی که برای ماندگاری، برای عمل، مینویسند اسم امام را نیاورند. ما در مورد خیلی از این مضمرات که مضمر شده اند ادعایمان این است که در آن کتاب مضمره نبوده است. اگر زراره میگوید «سالته» این جمله از یک روایت طویله ای است که در صدرش إمام علیه السلام را بیان کرده است بعد میگوید: «قلت له فقال:.. یا سالته فأجاب..» لذا مبتنی به همین اطمینان ومنبهات است.

کتاب حریز که میگوید «قال» وثوق ما همین است که یعنی قال الإمام. و اگر هم کسی اشکال بکند که شاید هم از زراره که استادش است نقل کرده ، میگوییم این جور کلماتی که زراره نقل میکند با توجه به این که جزء فقها بوده خیلی بعید است که بد فهمیده باشد. اگر یک مصداقی را ذکر کنند بعید است که بگوییم بد فهمیده اند باشد لذا زراره هم بگوید من این جور فهمیدم به اجتهاد نمیخورد. یک وقت میگوید ما یک روایتی داریم میگوییم این اجتهاد زراره است. خصوصا همین لسان در دو روایت دیگر هم آمده اینها مؤید است که یک اجتهاد بسیطی بوده است دقت اونجوری نبوده است لذا اگر «قال» هم «قال زراره» باشد میگوییم اشکالی ندارد «قال زراره» این جا برای ما حجیت دارد.

از نظر سندی در ذهن ما این است که حق با مرحوم اقای خویی است سند و دلالتش تمام است.

مرحوم آقای خویی فرموده است که دو روایت دیگر داریم که سندش گیر دارد. دیگه نیاز به بحث نیست ولی بحث طلبه ای است ما بحث می کنیم.

روایة دوم: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَيَّاشِيِّ محمد بن مسعود عیاشی که از أجلای أصحاب بوده است و خانه اش یک حوزه علمیه بوده است. بیش از دویست کتاب نوشته است. شیخ طوسی در تهذیب ندارد باسناده گفته است محمد بن مسعود عیاشی ولی در مشیخه گفته: به هر کسی شروع به سند کردم طریقم این است. شیخ طوسی فاصله دارد با محمد بن مسعود عیاشی سندش را در مشیخه یک مقدار را نقل کرده است بقیه هم در فهرست نقل کردم. فهرست مفصلتر است. فهرست مال همین اسناد است عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ این هم جعفر بن احمد بن محمد است عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ که نمیدانیم چه کسی است. جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُعَاوِيَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ فَسَهَا فَظَنَّ أَنَّهَا نَافِلَةٌ أَوْ قَامَ فِي النَّافِلَةِ فَظَنَّ أَنَّهَا مَكْتُوبَةٌ قَالَ هِيَ عَلَى مَا افْتَتَحَ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ.[2]

روایت بعدی باز از عیاشی: وَ عَنْهُ عَنْ حَمْدَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ فَصَلَّى رَكْعَةً وَ هُوَ يَنْوِي أَنَّهَا نَافِلَةٌ فَقَالَ هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا وَ لَهَا وَ قَالَ إِذَا قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي الْفَرِيضَةَ فَدَخَلَكَ الشَّكُّ بَعْدُ فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ عَلَى الَّذِي قُمْتَ لَهُ وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِيهَا وَ أَنْتَ تَنْوِي نَافِلَةً ثُمَّ إِنَّكَ تَنْوِيهَا بَعْدُ فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ وَ إِنَّمَا يُحْسَبُ لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ الَّتِي ابْتَدَأَ فِي أَوَّلِ صَلَاتِهِ.[3]

مرحوم آقای خویی میگوید این دو روایت مؤید هستند سندش ناتمام است چون سند شیخ طوسی به عیاشی ناتمام است. سند شیخ طوسی به عیاشی مشتمل بر ابی الفضل الشیبانی، محمد بن عبد الله بن محمد نمیدانم چی. ایشان میگوید در رجالش در معجم بحث کرده است. میدانید معجم در دسترسترین رجال موجود است. خوب است خیلی صاف و شفاف صحبت کرده است. آنجا اگر میخواهید رجالش را نگاه کنید در محمد بن مسعود عیاشی بعد کتابهایش را گفته است بعد گفته است سند من به کتبش این هست. ملاحظه کنید تا فردا.


[1] وسائل الشیعة 6/6 باب2 من أبواب النیة حدیث 1 (7200).
[2] وسائل الشیعة 6/6 باب2 من أبواب النیة حدیث 2 (7201).
[3] وسائل الشیعة 6/6 باب2 من أبواب النیة حدیث 3 (7203).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo