< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أجزاء وشرائط نماز/نیت /تتمه مسأله 16 ـ مسأله 17 و18

 

تتمه مسأله 16

بحث در تتمه مساله 16 بود. تتمه مساله این بود که اگر قصد قطع یا قاطع بکند مستقبلاً ـــ فعلا را بحث کردیم ــــ مثلاً از رکعت دوم من میخواهم قطع بکنم یا قصد کرده قهقهه را در رکعت دوّم و الان خودش در رکعت أوّل است.

مرحوم آقای خویی در هر دو صورت ــــ قصد قطع در استقبال وقصد قاطع در استقبال ـــ فرموده: که نمازش باطل است مطلقا فی جمیع الفروض. چرا؟ چون کسی که قصد قطع صلات دارد در رکعت بعد، در نتیجه این افعالی که میاورد به قصد صلاتی میاورد. آن وقت میخواهد قطع کند پس الان قصد ادامه دارد واین افعال را به قصد صلاتی میاورد و چون قصد قطع در آینده را دارد این افعال امر ندارند. افعالی امر دارند که مجموع باشد چون مجموع را خدا گفته است لذا نماز یک رکعتی به قصد امر خدا معنا ندارد. نماز یک رکعتی امر ندارد. اینجا هم که قصد قطع دارد یعنی نماز سه رکعتی را میخواهی دو رکعت بخوانی. دو رکعت که امر ندارد، در نتیجه به قصد جزئیت آورده است باطل است قطعاً وبناء بر این شد هر چیزی را که به قصد جزئیت بیاوری وجزء واقع نشود فهی زیاده.

اگر این حرف را هم قبول نکردید میگوییم این أجزاء را که آورده وجزء نماز واقع نشده اگر تدارک بکند زیاده میشود. بیاورد زیاده است یا بدون اوردن زیاده است فرقی نمیکند، اآقای خویی میگفت بدون اوردن زیاده است شما بگویید این خودش الان زیاده صدق نمیکند زیاده به تکرر است خب باید تکرار کنی چون جزء ماموربه واقع نشده است بعد از تکرار زیاده میشود و باطل است.

مرحوم آقای خویی این جا قبول کرده است که اگر قصد دارد قطع فی ما بعد را به طور طبیعی این أجزاء را به قصد نمازی آورده است. ـــ اینها منبّه إدعای ما است ــــ قصد دارد که رکعت دوم قطع کند و اینها جزء ماموربه واقع نمیشود مع ذلک ادامه به قصد نماز میدهد این را قبول کرده است اصلا اساس حرفش این است. میگوید کسی که قطع در آینده را دارد پس الان قصد نماز دارد پس اینها را به قصد نماز آورده است قصد نمازی را با قصد قطع در آینده قبول دارد که قابل جمع است.

وأمّا اگر کسی قصد کرد قاطع فعلی را ــــ قطع فعلی را بحث کردیم ــــ قاطع فعلی چه میشود؟ مرحوم آقای خوئی در قصد قاطع فعلی مثلاً بالفعل میخواه قهقهه بکنم فرموده: اگر قاصد قاطع فعلی باشد و ادامه بدهد الظاهر صحة عمله. بر همان مبنا که اگر کسی قصد قاطع دارد الان معنا ندارد قصد نماز بکند. پس اگر قصد نماز کرد و ادامه داد به نیت نماز، به قصد نماز، این معلوم میشود که از آن قصد قاطع رفع ید کرده است. داخل میشود در آن فرع اول که قصد قاطع کرده فعدل قبل ان یاتی بشیئ.(ادامه دادن کاشف از این است که از آن قصدش عدول کرده است پس میشود قصَد القاطع و عاد قبل أن یأتی بشیئ)

عرض ما این است که: ایشان، ومحقق همدانی ادعا میکنند قصد اتیان به قاطع فعلا قابل اجتماع نیست با استمرار عمل به عنوان صلاتیت، در ذهن ما این است که این حرف نادرست است دو چیز با هم خلط شده ؛ قصد قاطع یا قطع فرقی نمیکند. قصد قطع دارد فعلا قصد قاطع دارد فعلا، این جمع نمیشود با قصد اتمام صلات این درست است. در ذهنشان این بوده که قصد استمرار تا اخر با قصد قطع تنافی دارند تضاد دارند.

اما مدعای سید این است که قصد کرده است قطع صلات را مقارن همین قصد، بار ادامه داده است به نماز. از این اجزایی که میخواند قصد صلاتیت کرده است نه قصد اتمام صلات. قصد صلاتیت با قصد قطع صلات با هم تضاد ندارند. چطور در آن استقبالیش تضاد نداشت مثلاً قصد کرده است خروج از صلات را یک دقیقه دیگر، اقای خویی میگوید قبل از این یک دقیقه می تواند به قصد نمازی بخواند ولو نماز باطل است ولی می تواند به قصد نمازی بخواند ولی اگر قصد فعلی قطع داشت وهمین الان بخواند به قصد نمازی نمیشود.

میگوییم ارتکاز ما فرقی بین این دو تا نمیبیند. قصد بکند قطع بعد از یک دقیقه را میگوید این که ادامه داده است حتما به قصد صلاتی بوده است. قصد قطع الان را میگوید نمیتواند به قصد صلاتی بخواند. در ذهن ما این است که آنچه که تنافی دارد قصد قطع است با قصد اتمام. معقول نیست هم قطع کنم و هم اتمام کنم. اما قصد بکنم نماز را و اجزا را در همان حالی که قاصد قطع هستم، و یک کمی هم دارم راه میروم نه به صورتی که هیئت نماز به هم بخورد هنوز قطع خارجی محقق نشده است مقداری که به زبانم میاورم به قصد صلاتی باشد هر چه فکر میکنیم چرا اینها با هم جمع نشوند نمیتوانیم بفهمیم.

مرحوم آقای خویی در اخر بحث گفته از انچه گفتیم ظاهر میشود که عبارت سید نارسا است در تعلیقه عروه هم نارسایی را بیان کرده است. نارسایی در همان فرع آخری است که مرحوم سید فرمود فالبطلان موقوف علی کونه فعلا کثیرا. ایشان تعلیقه زده: «أو کونه مما تبطل الصلاة لمطلق وجوده». ما هم میگوییم نارسا است. فان اتم مع ذلک آنها را توجیه کرد طبق نظر خودش اینها نیاز به تعلیقه ندارد.

مساله 16 تمام شد.

(مسألة ١٧) لو قام لصلاة و نواها في قلبه فسبق لسانه أو خياله خطورا إلى غيرها صحت على ما قام إليها و لا يضر سبق اللسان و لا الخطور الخيالي [1]

لو قام لصلاة و نواها في قلبه فسبق لسانه در قلبش این بود که بلند شویم نماز مثلا غفیله بخوانیم وقتی که داشت صحبت میکرد گفت دو رکعت نماز وتیره میخوانم. بجای غفیله وتیره میخوانیم این که واضح است. مهم این است که ما نوی چیست. تکلم اصلا گفتیم که شرط نیست بلکه یک کم مضر هم هست. و لو اخطاری هم باشیم. سبق لسان همین غفیله و وتیره خیلی اتفاق میافتد. فسبق لسانه پر واضح است.

أو خياله خطورا إلى غيرها گاهی تنها سبق لسان نیست. در یک لحظه در خیالش میاید که همان صورت نمازی که به زبان میاورد. ولی پشتش آن نیتش یک نماز دیگری است. بعضی اوقات این جور میشود. حواس ادم پرت است. بلند شد دو رکعت نماز واجب فجر بخواند ناگهان در خیالش آمد نماز مستحب بخواند نیت کرد نماز مستحب را میگوییم مهم نیست. نماز مستحبی که در ذهنش آمد به لسانش هم بیاید یا نیاید مضر نیست. مهم آن داعی است که حرکتش داد به سمت آن دو رکعت نماز فریضه و لو در یک لحظه خیال کرد که میخواهد نماز مستحب بخواند. یا خواب آلوده است نماز نماز مستحبی فجر راخوانده است ، باز در ذهنش میاید دو رکعت نماز مستحب. میگوید ای باب مستحب را که خواندیم این واجب است این درست است ادامه بدهد. وجهش همین است که گفته است فسبق لسانه او خیاله خطورا الی غیرها. خیالش رفت به غیر آن که قام، صحت علی ما قام الیها و لا یضر سبق لسان و لا الخطور الخیالی. نه سبق لسان اثر دارد و نه خطور خیالی.

بله؛ اگر ما اخطاری شدیم آن خطور خیالی مانع از حضور آن صورت است حالا این مخصوص زمان شروع که نیست. در زمان شروع خطور با آن اخطار منافات دارد. ولی بعدش منافات نیست مثل این که أوّل اخطار کرد نماز واجب را گفت الله اکبر نمازش منعقد شد. ادامه که میخواند در یک لحظه ای آن حمد و سوره را به نیت نماز مستحب خواند بعد متوجه شد ما مشغول نماز واجب هستیم این گیری ندارد. یکی از ثمرات آن اخطاریها این جا است که اگر اخطاری شدیم این نمازش مشکل پیدا میکند ولی گفتند همان داعی کافی است. این چیزی ندارد.

(مسألة ١٨) لو دخل في فريضة فأتمها بزعم أنها نافلة غفلة أو بالعكس صحت على ما افتتحت عليه [2]

لو دخل فی فریضه فاتمها دو رکعت نماز واجب صبح را نیت کرده است ولی وسط نماز یادش رفت خیلی تند تند خواند فکر کرد نافله میخواند اولش به عنوان فریضه شروع کرده است وسطش غافل شد تند تند میخواند فکر میکند نماز مستحب است یکدفعه گفت السلام علکیم یادش آمد که این نماز واجب بود.

این هم اتفاق میافتاد که شروعش در فریضه بوده ولی فاتمها بزعم أنّها نافلة از چه بابی؟ غفلة. عمدا نیست، عمدا را سید قبول ندارد بر خلاف صاحب جواهر.

او بالعکس دخل بنافلة فاتمها فریضة، گفته: صحت علی ما افتتحت علیه الصلاة علی ما افتتحت این نص روایت است اقتباس کرده است و اینجا بیان کرده است.

علی مستوی القاعدة

أوّلاَ باید علی القاعده بحث کنیم بین مرحوم اقای حکیم و اقای خویی اختلاف است.

مرحوم آقای حکیم میگوید این صحیح بودن علی القاعده است. و یشهد آن روایات.

آقای خویی میگوید این صحت علی خلاف قاعده است و تدل علیه روایات.

یک اختلافی است این اختلاف هم ریشه اش به همان بحث خطای در تطبیق بر میگردد.

مرحوم آقای خویی از کسانی است که میگوید در امور قصدیه لا مجال برای خطای در تطبیق. در امور قصدیه همانی که قصد کردی واقع میشود. میخواستی بفروشی در مقام انشا گفتی وهبتک. اون هم گفت قبلت. بعد بگوید من میخواستم بفروشم اشتباه کردم که قصد هبه کردم. تمام شد وپذیرفته نیست.

امور قصدیه یعنی عناوینی که به قصد حاصل میشود خطای در تطبیق بردار نیست. هر جوری که قصد کردی همان واقع میشود. ظهر امر قصدی است نماز ظهر را به نیت ظهر خواندی ظهر واقع میشود و لو میخواستی عصر را بخوانی ظهر را قبلا خواندی. نماز ظهر را خواندی دوباره شروع کردی و قصد ظهر کردی گفته است این هم ظهر واقع میشود. حالا شما بگو باطل است ولی این خطای در تطبیق معنا ندارد.

اگر بگویید من در نیتم آن نمازی بود که أمر دارد فکر میکردم آن نماز ظهر است تطبیق بر ظهر کردم به صورت خطایی.

ایشان میگوید: خطای در تطبیق معنا ندارد. فان الامور القصدیه تتقوم بالقصد وما تتحق بالقصد خطا بردار نیست.

خطای در تطبیق مال امور غیر قصدیه است. شما فکر میکردید که امروز اخر ماه است گفتید روزه اخر ماه را بگیریم بعد معلوم شد که اخر ماه نبوده. اخر ماه بودن یک واقعیتی است قصدی نیست این جا درست است قصد کرده بودی روزه اخر ماه را وتطبیقش کردی بر امروز به صورت خطایی، این متقوم به قصد نیست. این یک واقعیتی است وواقعیات خطا بردار هستند (ما میگوییم روزه اش صحیح است چون قصد کرده است روزه را فکر میکرده آخر ماه است فکرش غلط است روزه اش صحیح است)

یا قصد کردی اقتدای به زید را بعد معلوم شد که عمرو بوده است خطای در تطبیق است. شما قصد کردی اقتدای به این شخص را خیال کردی، تطبیق کردی بر زید ولی زید نبود. زید قصدی نیست. اقتدا قصدی است اما اقتدای به زید با قصد محقق نمیشود این یک واقعیتی است شما در واقعیات ممکن است خطا بکنید. فرموده این یک مبنا است که: خطا در تطبیق در اُمور متقوم به القصد لا مجال لها. انما الخطا فی التطبیق فی الامور الواقعیه لا قصدیه.

ایشان تطبیق کرده بر محل کلام، وگفته: واجب و مستحب از امور قصدیه هستند دو رکعت نماز چطور میشود که مصداق نافله واقع میشود چطور میشود که مصداق فریضه واقع میشود؟ به قصد. اگر قصد کردی دو رکعت نافله را میشود نافله. اگر قصد کردی فریضه را میشود فریضه.

گفته است «النفل و الفرض من الأُمور القصدیة». وقتی از امور قصدیه شد خطای در تطبیق هم که معنا ندارد پس این که شروع کرده است نماز را به نیت فریضه فریضه واقع شد ولی در ادامه که نافله را قصد کرده فریضه واقع نمیشود خطای در تطبیق بردار نیست. آنچه که شما ادامه دادی به نیت نافله همان نافله واقع می شود چون نافله شدن به قصد است. وقتی نصفش نافله، ونصفش فریضه شد پس نمازی که همه اش فریضه است را قصد نکردی فهو باطل. این جور بیان کرده است خدا رحمتش کنه و گفته است این صحت علی خلاف قاعده است.

ولکن در ذهن ما این است که: ـــ آن مبنا بحث مفصلی دارد که آیا خطای در تطبیق در قصدیات جاری نمیشود یا نه؟ ـــ أمّا این که ایشان فرموده: نافله شدن و فریضه شدن به قصد است ما این را قبول نداریم. ما در نماز صبح بحث کردیم یک اموری قصدیه هستند مثل ظهر که أمر قصدی است یا عصر أمر قصدی است. ویک اموری قصدی نیست گر چه باید قصدش بکنی. این که باید قصدش بکنی بخاطر قصدی بودن نیست بلکه به خاطر تمییز وبه خاطر خروج از اشتراک. دو رکعت نماز بعد از طلوع فجر هم صلاحیت دارد نافله باشد یعنی همانی که امر مع الترخیص فی الترک دارد دو رکعت نماز نافله میخوانم یعنی دو امر از مولا صادر شده است یک امر به دو رکعت مع الترخیص فی الترک، یک امر به دو رکعت بدون ترخیص. دو امر و دو متعلق دارد. این که من باید قصد نافله بودن کنم، بخاطر این نیست که نافله بودن و فریضه بودن قصدی است بلکه نافله و فریضه امر واقعی است. نافله را انتزاع میکنیم از این که امرش ترخیص در ترک دارد وفریضه را انتزاع میکنیم از این که ترخیص در ترک ندارد. این امر واقعی است. نافله به یک واقعیتی اشاره است. فریضه به یک واقعیتی اشاره است. پس چرا من باید قصد بکنم نافله بودن را، میگوییم قصد نافله برای تمییز است چون دو امر است. یک فعل است مشترک است باید بگویم دو رکعت نماز میخوانم به قصد امری که ترخیص در ترک دارد.لذا ایشان در سائر موارد تصریح کرده است که قصدی نیست گفته : ندب و وجوب امر واقعی است نه قصدی.

ما ادعایمان این است که در مشترکات أمر قصدی نیست بلکه امر واقعی است این که من باید اشاره کنم، یا بفرمایید قصد کنم، این نه از آن باب است که نافله بودن یک امر قصدی است بلکه از باب تمییز است. برای این که فعل من مصداق آن دو رکعتی واقع شود که امرش استحبابی هست باید قصد بکنم استحباب را.در قضاء واضح تر است دو رکعت نماز میخوانی قصد قضا نکنی قضا واقع نمیشود.

آقای خوئی قبول کرده که: ظهر و عصر و أداء و قضاء از اُمور قصدی هستند. أمّا ندب و وجوب ر گفته است امر قصدی نیست. درست گفته است. وجوب أمر قصدی نیست بلکه کار شارع است اگر أمر کرد وترخیص در ترک نیاورد عقل میگوید واجب است ایشان حکم عقل میداند، اگر ترخیص در ترک آورد میگوید مستحب است. انتزاع از یک امر واقعی است. بعد در مثل نماز صبح گیر کرده است گفته است این ها امر قصدی هستند. ما هر چند مبنا را قبول کنیم تطبیقش را در محل کلام قبول نداریم که نافله و فریضه بودن امر قصدی باشند. نه اینها امر قصدی نیستند لذا خطای در تطبیق در این جا مجال دارد فرمایش مرحوم اقای حکیم تمام است و یشهد بر این روایات که فردا انشالله روایات را بحث میکنیم.


[1] العروة الوثقی (أعلام العصر، مؤسسة الأعلمي)، جلد: ۱، صفحه: ۶۲۰.
[2] العروة الوثقی (أعلام العصر، مؤسسة الأعلمي)، جلد: ۱، صفحه: ۶۲۰.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo