< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط نماز/نیة /ادامه مسأله 12

 

(مسأله 12): اذا اتی ببعض الاجزاء الصلاة بقصد الصلاة بغیرها کأن قصد برکوعه تعظیم الغیر و رکوع الصلاتی او بسلامه سلام التحیه و سلام الصلاة بطل.

خلاصه بحث سابق

عرض کردیم فرمایش سید که فرموده فعل را به دو عنوان بیاورد مجزی نیست دلیل ندارد. باید ببینیم آن عنوان ثانوی خراب میکند یا نه؟

آن عنوان ثانویه، به عبارت دیگر دو عنوان با آنچه که در آخر کلام گفته: أما إذا قصد غير الصلاة محضا فلا يكون مبطلا فرقی نمیکند. در جایی که یک عنوان است فقط یکی را قصد کرده است مثلاً فقط قصد تعلیم یا قصد فاتحه بر میت کرده، سید آنجا قبول کرده که باید دید آیا مانعیت دارد یا ندارد، در دو عنوان هم باید نگاه کنیم که آن ضمیمه مانعیت دارد یا ندارد. این دو عنوان داشتن، مجرد دو تا داشتن مانع نمیشود. این را بحث کردیم.

استدرک

دیروز گفتیم مرحوم آقای خویی میگوید این مساله از صغریات مساله سابق است، این مقداری تسامح است. مرحوم آقای خویی هم میگوید دو تا عنوان داشتن ـــ مصداق دو عنوان بودن ـــ مانع از صحت نیست. باید ببینیم آن عنوان دوم مانعیت دارد، تنافی با آن عنوان اول دارد؟ اگر تنافی داشت حرف سید را قبول کرده است و گفته است مبطل است و اگر تنافی نداشت داخل در ضمیمه ای میشود که بحث قبلی است. حرف سید را قبول ندارد که مجرد مصداق دو عنوان شدن مانع است ومیگوید دو عنوان مثل یک عنوان است باید نگاه کنیم آن عنوان دوم مانعیت دارد یا ندارد. اگر مانعیت داشت از جهت مانعیتش مبطل است نه از جهت دوئیتش. و اگر مانع نیست داخل در بحث قبل میشود باید ببینیم که آیا تبعی یا استقلالی است. همان داستان میاید.

بر این حساب باید آقای خویی بر کلام اول سید تعلیقه بزند. بعضی ها به همین جهت التفات پیدا کردند همین حرفهای اقای خویی را دیدند و تعلیقه به کلام سید زده اند. کلام سید کلی است اذا اتی ببعض الاجزاء الصلاة ....بطل. تعلیقه زدند این در جایی است که عنوان ثانی مانع باشد.

منشا تعلیقه نزدن آقای خوئی این بوده که دیده این مثالها درست است فکر کرده است مرحوم سید در همین دو مثال میگوید. اقای خویی این دو مثال را قبول دارد تعظیم غیر مانع است، او بسلامه سلام التحیه گفته است تحیة را قصد کنید باطل است، أمّا التفات نکرده است که سید قاعده کلی را بیان میکند که آن قاعده کلی ناتمام است.

واین که آقای خوئی در ادامه تعلیقه گفته: «لعدم البطلان فی الجمیع وجه غیر بعید»[1] در اجزاء مستحبات است در اجزاء واجبه باید تعلیقه میزد و تفصیل میداد ولی غفلت کرده است.

آقای سیستانی حفظه الله همین حرفها را دیده لذا تعلیقه زده که: «مما يكون قصده منافيا مع وقوعه جزء فتبطل الصلاة به للزيادة و ربما لجهة اخرى ايضا كصدق كلام الادمي عليه.» این تعلیقه بر این کلی از نظر اقای خویی لازم است.

( ایشان خیلی مطالعه کرده است کثیری از موارد ما دیدیم که همین فقه تفصیلی آقای خویی را مطالعه کرده است مقتضای فقه تفصیلی تعلیقه است اقای خویی تعلیقه نزده است ولی ایشان زده است یکیش این جا است. این موارد کثیر است که مقتضای کلام اقای خویی در بحث فقهیش تعلیقه است، تعلیقه را خود اقای خویی نزده ولی ایشان زده است).

پس این کلیت کلام مرحوم سید ناتمام است باید تعلیقه زد که: اگر عنوان دوم مانعیت برای صلاة داشته باشد چه از جهة زیادة وچه از جهة کلام آدمی موجب بطلان اشت در رکوع جهة زیاده است ودر تحیت جهة کلام ادمی.این مربوط به فراز اول.

و كذا في الأجزاء المستحبة غیر القرآن والذکر سید در اجزاء مستحبه فرموده: در غیر ذکر و دعا باطل و مبطل است علی الاحوط.

اگر کسی مثلا جلسه استراحت کرد این جلسه استراحتش به دو قصد بود یکیش به قصد این که مستحب را بیاورد و یکی هم به قصد این که مثلا یک آرامشی پیدا بکند راحتی پیدا کند. میگویم حالا یک عنوان دیگری قصد کرده است مثلا به بچه اش یاد بدهد. مرحوم سید گفته است این جا هم علی الاحوط مبطل است. چرا؟ مشکل سید در صدق زیاده است. در اجزاء واجبه صاف گفته است مبطل است چون این زیاده است. اما در اجزاء مستحبه چون زاد فی المکتوبه شبهه دارد إطلاق دارد که زاد فی المکتوبه و لو به مستحبات. اطلاقش نزد سید گیر داشته است.

چون شبهه است در دعا و قرآن و ذکر استثنا کرده وگفته: آنها که کلام ادمی نیستند زیاده در مکتوبه نیست. دعا کردی به دو قصد. قنوت خواندی به دو قصد هم دعا کردی و هم تعلیم دادی بچه ات را باطل ومبطل نیست أمّا در اجزائی که غیر قران و غیر دعا است علی الاحوط باطل است. احتیاط کرده چون مقداری شبهه داشته که زیاده صدق کند ولی در قرآن وذکر که زیاده صدق نمیکند.

مرحوم اقای خویی گفته: «لا فرق بين القرآن و الذكر و بين غيرهما و لعدم البطلان في الجميع وجه غير بعيد» ایشان فرقی بین قران وذکر وغیر آنها نگذاشته چون مرحوم اقای خویی جزء مستحب را منکر است لذا میگوید در جمیع نماز صحیح است.

ایشان قائل است که ما جزء مستحب نداریم آنچه که هست ظرف و مظروف نه اجزاء واجب و مستحب. نماز ظرف یک مستحباتی است مثل این که مثلا صوم ظرف است برای این که قرائت قران بکنی، دعا بخوانی. یک ادعیه ای هست مخصوص زمان صوم است. نماز هم ظرف قنوت است. فرموده چون جزء مستحب را منکر هستیم زیاده معنا ندارد أصلاً جزء نیست که زیاده باشد. لذا اگر این جزء مستحب مانعیت نداشته باشد حالا از جهة خودش یا کثرتش یا عنوان دیگری، از این جهة که زیاده صدق نمیکند، مبطل نیست.

أمّا سید هم که جزء مستحب را قبول دارد نباید تفصیل می داد چون وقتی دعا کرده است به عنوان جزء نماز وسید هم وجه بطلان را زیاده می داند این دعا میشود زیاده همانطور که می گوید جزء واجب مثل سوره حمد که قرآن است اگر به دو قصد خواند زیاده میشود این دعا هم جزء مستحب است اگر به دو قصد خواند زیاده میشود پس فرقی بین جزء واجب وجزء مستحب نیست در حالی که سید فرق گذاشته است.

لذا آقای خوئی فرموده است فرقی بین قران و دعا و ذکر با بقیه چیزها نیست اگر جلسه استراحت را که جزء مستحب است به دو قصد بیاورید مبطل است، دعای در قنوت هم به دو قصد بیاوری باید بگویید مبطل است نتیجه این که سید نباید تفصیل می داد بین قرآن وذکر وسایر اجزاء مستحبه کما این که در اجزاء واجب تفصیل نداد

ولکن در ذهن ما این است که: نکته تفصیل سید این است که چون مساله احتیاطی است أصلش را احتیاط میکند در توسعه اش احتیاط نمیکند. سید احتیاط کرده در جزء مستحب گفته: حالا جلسه استراحت باشد ما احتیاط میکنیم که مبطل است و اگر دعا باشد چون دعا است چون قران است این جا ما احتیاط نمی کنیم چون شبهه در جلسه استراحت مثلاً قوی است که مبطل باشد اما این که یک دعا کرده به دو قصد، مبطل باشد این جا شبهه ضعیف است.

بعبارة اُخری : میگویم انجا که غیر دعا و غیر قران است که مطلقا در نماز جایز هستند آنجا ما شبهه داریم شاید صدق کند زاد في المکتوبة. پس علی الاحوط مبطل است اما در جایی که دعا است شبهه نداریم که زاد في المکتوبة صدق نمیکند لذا اشکالی ندارد. اگر بنا بود یکی از این دو بگوییم مبطل است غیر دعا أولی است.

قران و ذکر ودعا خودش یک خصوصیتی دارد در نماز همه جا اشکالی ندارد. ولی کلام ادمی در همه جای نماز اشکال دارد. اگر بنا بود یکی از اینها مبطل باشد کدام یک ارجح بود معلوم است که غیر قران وذکر أرجح به مبطلیت است ما میگوییم سید در آنجا که شبهه زیاده داشته است فتوا داده است. شاید در دلش صحیح می دانسته ولی فتوا دادن که واجب نیست گفته است علی الاحوط این کار را نکند.

و أما إذا قصد غير الصلاة محضا فلا يكون مبطلا مثلاً بخاطر تعظیم رکوع کرده است سید گفته: این زیاده صدق نمیکند، چون به قصد نماز نیاورده است تا زیاده صدق کند.

وقتی که از باب زیاده مبطل نشد باید ببینیم وجودش مبطل هست یا نه؟ مثل این که سلام کرده است فقط به قصد سلام. باید ببینیم سلام مبطل هست یا نه؟ یا خم شده است برای تعظیم غیر. ببینیم مبطل است یا نه؟ یا رکوع کرده که عصایش را بردارد باید ببینیم که این خم شدن برای عصا برداشتن مبطل هست یا نه؟، اینها یک مباحثی دارد به نحو مطلق نمیشود گفت مبطل است. إلا إذا كان مما لا يجوز فعله في الصلاة أو كان كثير این حرف متینی است.

مرحوم سید فرمود: باید بر جزء یک عنوان بیشتر منطبق نشود واگر دو عنوان بر او منطبق شود و قصد ان دو عنوان را بکنید بطل و ابطل مقصود سید جایی است که آن عنوان آخر با این عنوان قابل اجتماع نباشد. مثل همین مثالهایی که زده است که قابل اجتماع نیست.

بعید است (فتاوی آتی هم شاهد است) مرحوم سید در جایی که آن عنوان منافی نیست بگوید باطل ومبطل مثل این که حمد را میخواند به قصد صلاتی و به قصد تعلیم فرزندش، یا به إمام جماعت میگویند شما مقداری با تأنی بخوان که ما هم قرائتمان را درست کنیم. او هم قراتش را به قصد تعلیم با تأنی میخواند.

گر چه ظاهر کلام صاحب جواهر ـــ که سید هم این مساله را از او گرفته ـــ این است که مطلقا باطل ومبطل چون گفته است اصل عدم تداخل است وتعلیل به تنافی نکرده است اصل این است که یک فعل، امتثال دو چیز واقع نمیشود.

ظاهر کلام صاحب جواهر خلاف این است ولی این احتمال هست لذا اگر کسی خواست تعلیقه بزند این طور تعلیقه می زند، سید گفته: اذا اتی ببعض الاجزاء الصلاة بقصد الصلاة و غیرها تعلیقه بزند: مما قصده منافٍ لقصد الصلاتیة.

دلیل صاحب جواهر عام است گفته است لأصاله عدم التداخل. ولی مثالی که بعد میزند ـــ دو رکعت نماز بخواند هم واجب و هم مستحب ـــ لا یجتمعان هستند. به ذهن میزند که در ارتکازشان همان لا یجتعمان هستند ولی در عنوان بد عنوان زده است.

این که سید گفته : أما إذا قصد غير الصلاة محضا ـــ مثل اصل عدم تداخل صاحب جواهر ـــ موید این است که مقصود سید مطلق است. چه منافی باشد و چه نباشد. چون در آن محضش تفصیل داده است گفته است محض را که میاورد مضر نیست مگر منافی باشد. یا کثیر باشد. از آن ذیلش هم که در محض اشکال نمیکند این هم باز موید همین جهت است که در ذهنش همین مجرد دو عنوان است. نه عنوان منافی.

(مسألة 13) إذا رفع صوته بالذكر أو القراءة لإعلام الغير لم يبطل إلا إذا كان قصد الجزئية تبعا و كان من الأذكار الواجبة و لو قال الله أكبر مثلا بقصد الذكر المطلق لإعلام الغير لم يبطل مثل سائر الأذكار التي يؤتى بها لا بقصد الجزئية

بعضی از نماز جماعت ها مکبّر ندارند خودش بلند میگوید الله اکبر که بفهمند رفتیم به رکوع. گفت ﴿لم یکن له کفوا احد﴾، أحد را بلند گفت یعنی تمام شد.نماز باطل نمیشود. گفته است‌ إلا إذا كان قصد الجزئية تبعا اصل این است میخواهد بفهماند. قصد صلاتیش تبع است. مساله نماز بود این را نمیگفت. قصد جزئیت تبع است. و كان من الأذكار الواجبة اگر از اذکار مستحب بود باز هم نماز را باطل نمیکند.

فرع دوم آن ذکر جزء نیست مثل این که وسط نماز میخواهد بگوید چراغ را یا گاز را خاموش کن. میگوید الله اکبر که او را متوجه کند که مثلا بچه را بگیرد. یا تلفن زنگ میزند آقا هم بی التفات است میگوید الله اکبر اشاره به تلفن میکند سید گفته است و لو قال الله أكبر مثلا یا بگوید یا الله. سبحان الله. که بفهمد. بقصد الذكر المطلق نه به قصد جزئیت لإعلام الغير لم يبطل مثل سائر الأذكار التي يؤتى بها لا بقصد الجزئية‌. اذکار دیگری که میاورد لا بقصد الاعلام چطور هر ذکری این چنینی مضر نیست ذکر برای اعلام هم مضر نیست. دو فرع را مرحوم سید در این مساله بیان کرده است.

أمّا فرع أوّل، ظاهرش این است که میخواهد بگوید این جزء ضمائم میشود این بلند کردن صدا برای اعلام غیر ضمیمه فعل میشود. چون گفته است الا اذا کان قصد الجزئیه تبعا. اگر این ضمیمه هست ـــ که این جور هم هست ـــ چرا سید فقط تبع را استثنا میکند؟

بنا باشد دو صورت باطل باشد. یکی: قصد جزئیت تبع باشد و یکی: دو تا بالجزئیه بالانضمام موثر باشد سید آنجا هم گفت باطل است. اگر الله اکبر را بلند میگوید به دو قصد، قصد اعلام غیر، مثلاً الله اکبر را بلند میگوید که او هم بلند شود نماز ببندد و صحبت نکند وقت نماز، خب اگر قصد بلند شدن او با قصد نماز با هم موثر باشند این هم باطل است. این یک نقصی در کلام مرحوم سید که فقط تبع را را گفته.

مگر این که بگوییم آنچه سید گفته متعارف است. این که هر کدام جزء الموثر باشد غیر متعارف است. یا برای خدا نماز میخواند یا برای غیر. أمّا برای هر دو تا به نحوی که هر کدام جزء موثر باشد مثلا این نادر است.

کلام سید دو مشکل دارد یکی این که «تبعا» را آورده و یکی هم میگوید و کان من الاذکار الواجبه سید که جزء مستحب را قبول دارد در مساله ضمیمه گفت فرق نمیکند جزء مستحب را هم اگر بیاورد قصدش قربتش تبع باشد ان هم باطل است چرا اینجا قید میزند من الاذکار الواجبه در حالی که در مستحب هم که ضمیمه شده همین طور است اصلا هر چی هست خصوص تبع را چرا استثنا میکنید.

 


[1] موسوعة الامام الخوئی 14/43.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo