< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط نماز/نیة /مسأله 11 : ضمائم غیر از ریا

 

بحث در مساله 11 در مورد ضمائم غیر از ریا بود اگر ملاحظه کرده باشید بعضی ها در دو مورد تعلیقه زدند. یکی در جایی که سید گفت و إن كان مباحا أو راجحا فإن كان تبعا و كان داعي القربة مستقلا فلا إشكال في الصحة داعی قربت اگر مستقل شد و لو داعی به تبع است فلا إشكال في الصحة مثلاً سرش صابونی است در حینی که سرش را میشوید همان وقت هم نیت غسل هم دارد یا مثلا مقداری سرش شوره دارد که آن داعی تبعی است برای شستن ولی غسل داعی مستقل است. اگر غسل نبود حمام نمیرفت. ولی الان که حمام رفته است سرش را میشوید هم برای این که امر به غسل را امتثال کرده باشد و هم آن شوره ها را از بین برده باشد. داعیش تبعی است.

بعضی این جا تعلیقه زدندکه: داعی تبعی هم مضر است. کسی که داعی تبعی دارد خلوص ندارد. قصدش خالصا لله نیست وبه روایات خلوص تمسک کرده اند، خیلی ها این جور هستند اول سرشان را میشویند بعد غسل میکنند. که خالصا لله باشد که دیگه شبهه غیر قربی نداشته باشد. معمولا انهایی که اینجا تعلیقه زدند گفته اند اگر این موثر در عملش باشد مشکل است.

وهمچنین در جایی که سید فرموده : وان کانا مستقلین فالاقوی الصحه، باز تعلیقه زده اند که: اگر ضمیمه یک داعی مستقلی است برای خودش. این جا هم گفته اند مشکل دارد اگر غسل نبود سرش را میشست. داعی مستقل بود. اگر سرش هم صابونی نبود غسل میکرد ان هم داعی مستقل است. الان هم میشوید و هم قصد غسل دارد میگویند خلوص ندارد.

مرحوم اقای حکیم کلام سید را تثبیت کرده. ولی بعضی از معلقین در هر دو مورد تعلیقه زدند و میگویند این با خلوص ـــ قصد قربت ـــ منافات دارد. باید عمل خالصا لله باشد.

ولکن در ذهن ما این است که: ما اگر در مقام ثانی هم بحث کنیم علی مستوی الروایات، روایات دو طایفه بودند یک طایفه در مورد خود ریا بود که این جا را نمیگیرد. ریا عمل لغیری بود. مشترک بود. یک طایفه هم روایات خلوص و اخلاص بود که آنها هم اطلاق ندارد در بعضی از آن روایات میگفت خلوص نداشته باشی شرک است انها هم همین خلوص از ریا را میگویند. ما از روایات خلوص و اخلاص نتوانستیم استظهار کنیم که عمل خالصا لله باشد به این معنا که هیچ چیزی غیر از خدا دخالت نداشته باشد، ما نتوانستیم این را استظهار بکنیم. بعضی ها شاید یک مراتب عالیه ای میگویند. آن روایات خلوص که ظهور در الزامیت و شرطیت دارد بیش از خلوص از ریا را نمیرسانند.

لذ همان طور که علی مستوی القاعده گفتیم این دو فرض درست است عمل، قربی صادر شده حالا میخواهد آن یکی مستقل باشد یا تبع باشد. همین که مستقل باشد صحیح است که بگوییم عمل را قربی آوردی. آنچه ما دلیل داریم که باید عمل عبادی باشد یرید بها ربه. من هم إراده ربّم را دارم حالا خواستیم خنک هم بشویم. اگر اراده ربّ مستقل شد بدون آنها هم باشد محرک شما هست، صدق میکند که یرید بها ربه. هم از نظر عرفی عقلانی درست است بگوییم که این را به خاطر شما آوردیم و هم از نظر روایی صدق میکند یرید بها ربه. لذا هم علی مستوی القواعد و هم علی مستوی الروایات در هر دو فرض این عمل صحیح است.

بعبارة اُخری: در مقربیت عمل علی القاعده بیش از این دلیل نداریم. اما متقضای روایات که گفت من عمل لی بما رایش انجام دادیم. آن که منافات بین لی و لغیری بود در جایی است که غیری ذوی العقول باشد ولی در اینجا فرض این است ذوی العقولی در کار نیست. ضمیمه که ریا نیست. در جایی که ریا نباشد عمل لی و یرید بها ربه صدق میکند این عمل محکوم به صحت است.

البته همه ی این حرفها در جایی است که آن خصوصیت در داعویت امر به طبیعت موثر باشد در آن أمری که واجب است در این فرض است که بعضی با مشکل مواجه شده اند أمّا اگر آن ضمیمه موثر در امر به طبیعت نباشد بلکه موثر در انتخاب فرد است مثلاً آن قسمت مسجد خنک است این قسمت مسجد گرم است، من بنا دارم نماز بخوانم امر به طبیعت محرک من است و هیچ داعی به امر به طبیعت ضمیمه نشده است. این که من آن فرد را انتخاب میکنیم خصوصیت سرد بودن آن مکان که ضمیمه شده به این نماز محرکیت به سمت فرد است نه طبیعت. اینجا کسی نمیگوید اشکال دارد. باید یک جوری باشد که آن خصوصیت فقدانش امر به طبیعت را از داعویت بیاندازد یا داعویتش را ضعیف بکند. در تبعی داعویتش را ضعیف میکند. اما اگر من اهل نماز هستم و اول وقت میخوانم این جا یا انجا. فرد و خصوصیت ربطی به طبیعت ندارد و مربوط به انتخاب طبیعت است.

خیلی از این مواردی که ما انجام میدهیم مثل این که میرویم غسل کنیم بنا داریم که امر به غسل را امتثال بکنیم. داعویتش تام است. دوران امر است با آب سرد یا آب گرم غسل کنیم این که آب سرد بهتر است و با آن غسل میکنیم را احدی شک ندارد خصوصیت موثر در داعویت امر به طبیعت نشده است. من علی ای حال غسل میکردم. این را بعضی در تعلیقه هایشان گنجانده اند. بعضی تعلیقه ها همین است میگویند آن خصوصیت باید موثر باشد در آن خصوصیتی را بحث میکنیم که در داعویت امر به طبیعت موثر باشد حالا یا تبعا یا استقلالا.

یا کسی طواف نساء میکند برای این که زنش برایش حلال بشود امر خدا را امتثال میکند به غرض ،به داعی یک امر خداییِ دیگری. حلیت هم امر خدایی است. آن که هیچ اشکالی ندارد، یا کسی که نماز استیجاری میخواند چه بسا قصد قربت بیشتری دارد نسبت به نماز خودش. یا حج استیجاری انجام میدهند خیلی بیشتر مواظبت می کنند برای این که شرعا آن پول حلال بشود. اینها ربطی به بحث ما ندارد. طواف انجام میدهیم ولو حلیت نساء موثر در داعویت امر است. فرض کنید امر به طواف نساء داعویتش بیشتر است نزد مردم از داعویت امر به طواف حج واجب. بیشتر از روحانی کاروان سوال میکنند که مواظب باشد مبادا زنشان حرام بشود. و لو داعویت آن را أشد کرده است ولی اینها هیچ مضر نیست. اینها همه جهت الهی است. اینها تقرب را بیشتر میکند تا کمتر بکند.

آن مساله را هم دیروز عرض کردیم که بعضی ها فقط شب قدر نماز میخوانند این هم از این قبیل است. شب قدر فقط نماز میخواند خصوصیت این نمازش وقوع در شب قدر است. این شب قدر بودن موثر است. اصلا اگر شب قدر نبود نماز نمیخواند. میگوییم نمازش صحیح است. چون آنجا هم لبّش این است. این شب قدری داعویت امر به نماز واجب را قوی میکند. غیر شب قدر چون این امرش نزد این اقا خیلی مهم نبود محرکیت نداشت. محرکیت اوامر و نواهی به ترتب ثواب و عقوبت است خودشان که محرکیت ندارد. ولی در شب قدر چون نزدش خیلی مهم است و دخیل در قضای حاجتش است مثلا، اینها محرکیت امر به نماز را تقویت میکنند. اینها شکی نیست.

کسانی که در محرم و صفر نماز خوان میشود آن هم نمازش صحیح است. نمازش برای امام حسین نیست نمازش برای خدا است بالوجدان منتهی تا الان امر خدا محرکیت نداشت ولی به خاطر این که احترام بگذارد به امام حسین امر خدا محرکیت پیدا میکند.

در خصوصیت راجحه که مرحوم سید تفصیل میدهد این بحث در جایی است که آن خود رجحان را قصد نکرده باشد نماز با خصوصیت راجحه است ولی نماز که میخواند بخاطر آن خصوصیت راجحه نیست، بلکه خصوصیت راجحه داعی شده به خدا نسبتش نمیدهد.

فرض کنید وضو میگیرد به قصد وضو صورت ودستهایش را میشوید وضو را ایجاد میکند به قصد اینکه بچه اش یاد بگیرد. خصوصیت راجحه وداعی مستقل است میگوییم این عملش باطل است.

اما همین جا اگر وضو گرفت به قصد تعلیمی که خدا آن تعلیم را دوست دارد آن خصوصیت راجحه را به نحو قربی آورد، فعل را به قصد امر خودش نمیاورد امر خودش داعویت ندارد. آن امر به خصوصیت داعویت دارد. چون آن خصوصیت را خدا میخواهد، خداوند خوشش میاید از تعلیم دادن وضو، به خاطر این که امر به تعلیم را امتثال بکنم نه امر به وضو را. امر به وضو برای من هیچ محرکیتی ندارد، یا مثلا غسل میکنیم به غرض نظافت. نظافت ضمیمه راجحه است. میگوییم غسل میکنی به داعی نظافت باطل است قصد قربی نیست. اما اگر همین جا یک غسل کرد به غرض نظافت چون نظافت را خدا دوست دارد میگوییم این عملش صحیح است.

ما در صحت عمل قربی این مقدار نیاز داریم که آن عمل مضاف به خدا شود حالا به امر خود آن عمل به خدا اضافه کنیم یا به عنوان طاری. فرق نمیکند عمل قربی است. بعضی از تعلیقه ها دارند که خصوصیت اگر داعی باشد مبطل است مگر این که آن خصوصیت را بما هی خصوصیت راجحه بیاورد.

در بحث مقدمه واجب بحث شد حتی مباحات را میتوان قربی بیاوریم. مباحات قربی نیستند ولی میتوانیم قربی اتیان کنیم مثلاً استراحت می کند چون استراحت را خدا مباح کرده است میشود قربی.

مرحوم سید که در ضمیمه راجحه ودر ضمیمه مباحه تفصیل داده است در بعضی از صور گفته است صحیح در بعضی از صور گفته است فاسد، این در جایی است که ما خود ضمیمه را قربی نیاوریم. اگر آن ضمیمه را قربی آوردیم این فعل هم قربی میشود.

برای قربی شدن عملی نیازی نیست که ما امرش را قصد بکنیم. در بحث مقدمه واجب بر فرضی که مقدمه واجب را شرعا واجب ندانیم ولی من مقدمه را میاورم تا بتوانم ذی المقدمه را برای خدا بیاورم. این قربی میشود. اصلا امر ندارد. منکریم. مقدمه واجب نه امری و نه مطلوبیت شرعی دارد نه ملاک شرعی دارد. آقای خویی همین را میگوید ولی شما میتوانی قربی بیاوری. یک جوری به خدا مرتبطش میکنی. این مقدمه را میاورم تا بتوانم ذی المقدمه را برای خدا بیاورم. این میشود خدایی.

تحصل إلی هنا که مورد کلام جایی است که این ضمائم را به نحو قربی نیاورده. ضمیمه قربی محل بحث نیست. ضمیمه ای است که خودشان رجحان دارد ولی شما قربی نمیاورید. این محل کلام است. مباحی است که شما ان را قربی نمیاوری. این محل کلام است. سید ئر ضمیمه راجحه تفصیل داده ولی معلقین گفتند اگر ضمیمه برای خدا بیاوری تفصیل نیست مطلقا.

(مساله 12) إذا أتى ببعض أجزاء الصلاة بقصد الصلاة و غيرها كأن قصد بركوعه تعظيم الغير و الركوع الصلاتي أو بسلامه سلام التحية و سلام الصلاة بطل إن كان من الأجزاء الواجبة قليلا كان أم كثيرا أمكن تداركه أم لا و كذا في الأجزاء المستحبة غير القرآن و الذكر على الأحوط و أما إذا قصد غير الصلاة محضا فلا يكون مبطلا إلا إذا كان مما لا يجوز فعله في الصلاة أو كان كثيرا.

رکوع کرده است به قصد صلات و غیر صلات. یک اقایی بزرگی وارد شد او هم خم شد هم تعظیم او و هم سجود لله. یا رکوع کرده بود تا او آمد خودش را به خاک انداخت تعظیما له و للسجود. گفت السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته یکی وارده قصدش این بود که هم به آن شخص سلام میکنم. هم سلام نمازی (علکیم خطاب به او هم کرد قصد کرد هم سلام نمازی و هم سلام آدمی را)

سید فرموده اگر هر دو را قصد کرد باطل است. قصد نماز نکرده است. باید خود نماز را فقط قصد بکنید. قصد مشترک کرده است. فعلا ظاهرش این است که دو تا با هم هستند.

ان کان من الاجزاء الواجبه قلیلا کان او کثیرا خود جزء باطل میشود حالا کم باشد یا زیاد، نوبت به فعل کثیر نمیرسد. باطل است امکن تدارکه ام لا. یعنی مبطل هم هست.

مرحوم آقای حکیم فرموده است نسخه ای نزد من بطل است ولی بهتر این بود که می گفت: ابطل[1] .

آقای خویی جواب داده[2] : همین بطل خوب است. بطل یعنی خودش باطل است و ابطل را مرحوم سید با جمله بعدی رسانده است که فرموده : امکن تدارکه ام لا. خودش باطل است و مبطل است.

بد حرفی نگفته است. نیازی به ابطل گفتن نیست و با امکن تدارکه لغو میشود. به ذهن میزند که نسخه صحیح همین بطل است.

صاحب جواهر ادعا دارد که این دو مساله ( مسأله 11 و12) موضوعا و ملاکا مختلف است.

آقای حکیم و آقای خویی میگویند: این دو مسأله اختلافی ندارند. این مسأله یکی از مصادیق مساله قبل است. که داعیش غیر خدا است، رکوع کرده است لله و لغیرالله. میشود یکی از مصادیق فرض قبلی.


[1] مستمسک العروة الوثقی، جلد: ۶، صفحه: ۳۳.
[2] موسوعة الإمام الخوئی جلد 14، صفحة : 43 حیث قال قدّس سره : كما أنّه يكون مبطلاً لأصل العمل بقرينة قوله (قدس سره): أمكن تداركه أم لا، فلا تصح الصلاة حتى مع التدارك.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo