< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1402/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجزاء وشرائط صلاة/نیة /مسأله 6

تتمه مسأله 4

الأحوط ترك التلفظ بالنية في الصلاة‌ خصوصا في صلاة الاحتياط للشكوك و إن كان الأقوى معه الصحة‌.

عرض کردیم که مرحوم سید در صلاة احتیاط فرمود نباید منافیات را بیاورد. یکی از منافیات هم کلام آدمی است. احتیاط را هم بیان کردیم که چرا میگوید احوط، به لحاظ خود نماز است که میگوید احوط. حالا احتیاط وجوبی. با این احتیاط استحبابی اینجا نمیسازد. بعضی ها میخواهند بگویند، مرحوم اقای حکیم و بعض دیگران هم دارند، شاید وجه احتیاط استحبابی نسبت به نماز احتیاط این است که سید اطلاق ان ادله ای که کلام آدمی را منافی ومبطل نماز می داند را قبول ندارد نسبت به تلفظ به نیت. همان طور که مثلا نسبت به إقامه اطلاق نداشت کذلک تلفظ به نیت را هم شامل نمی شود، در غیر صلاة احتیاط، تکلم نکن در نماز. تکلم نکن در نماز اطلاق ندارد، شامل نمیشود کلامی را که نیت نماز را بیان میکند. چون کلام آدمی مثلا حساب نمیشود واز ملحقات نماز است.

مرحوم اقای حکیم در توجیه این عبارت که و ان کان اقوی الصحه. چطور با وجود تلفظ با صلاة احتیاط میسازد این جور بیان کرده: در صلاة احتیاط گفته منافیات را نیاور، اما این که منافی هست این یا نه، این جا گفته است منافی نیست. تکلم به نیت منافی با نماز احتیاط نیست. و لکن خودش هم گفته است که و لکنه غیر ظاهر[1] .

کلام مرحوم حکیم صحیح است، خیلی بعید است که بگوییم أدلهّ مانعه از تکلم آدمی اینجا را شامل نمیشود. منافیات صلاة را گفته است نیاور. خودش هم گفته است یکی از منافیات صلاة کلام آدمی است و این هم کلام ادمی است. لذا این که فرموده : لکنه غیر ظاهر، درست است. در نتیجه ما گفتیم وان الاقوی الصحه معه این معه را که سید آورده، ذهن عرفی ما برگرداند به صدر مساله. گفت الاحوط ترک التلفظ بالنیه و ان کان الاقوی الصحه مع التلفظ بالنیه، این مربوط به صدر مساله است.

این که سید فرمود : لکن الاقوی با حرفش در صلاة احتیاط سازگاری ندارد. احوط هم که گفته است ترک تلفظ است که منشاش احد الامرین است یا این که اقای خویی فرموده است و یا ان که ما عرض کردیم. این که بعضی گفته اند احوط ترک تلفظ است به خاطر تأسی به ائمه، تاسی احتیاط نمیاورد وخیلی بعید است. علاوه بر این که از کجا میتوانیم بفهمیم که ائمه ما تلفظ نمیکردند.

( مسألة 7) : من لا يعرف الصلاة يجب عليه أن يأخذ من يلقنه ‌فيأتي بها جزء فجزء کسی که نماز را بلد نیست لازم نیست از اول بلد نباشد ممکن است آخر نماز فراموش کند ولی نه به ان حدی که تکلیف ساقط بشود . میگوید بایست کنار من، من نماز میخوانم هر جا که فراموش کردم یاد آوردی کن که می شود تلیقینی.

البته آلزایمر دو قسم است یک عده مرفوع القلم هستند. مثل این که به نماز میایستد و شروع میکند به قرائت صحیحه بعد در بین نماز میرود اب میخورد این شخص تکلیف ندارد چون نمیتواند تا آخر نماز تحفظ داشته باشد. ولی یک عدّه به این حد شدیدنرسیده اندولی گاهی اوقات کلمات یادش میرود. ولی میتواند یک نفر را أجیر کند تا به او تلقین کند.

مسأله این است که من لم یعرف الصلاة ایا اخذ ملقن لازم است یا لازم نیست؟ ظاهر این است که یجب علیه أن یاخذ من یلقنه و لو باُجرة. اگر ملقن اُجرت خواست باید پرداخت کند این کلام اطلاق دارد. وجهش چیست؟ وجهش این است که : این شخص قادر بر نماز است ونماز به هر کسی قدرت امتثال دارد واجب است حالا قدرت بر امتثال حکم عقل است. عقل میگوید اگر قدرت بر امتثال دارد واجب است امتثال و عقل هم فرقی نمیبیند مع التلقین او بلا تلقین. این است که اگر قدرت داریم یکی را بگیریم به ما تلقین بکند، به حکم عقل واجب است. و لو اجرت هم بخواهد.بعضی أوقات امتثال امر مولا خرج دارد. باید یک چیزی ادم بپردازد کما این که روایت داشتیم که اگر آب ندارد ولی آب را میفروشند و پول دارد باید آب بخرد چون مقدمه نماز است، تازه وضوء بدل دارد ولی نماز که بدل ندارد مگر به حد حرج یا ضرر خیلی کبیری باشد ان موارد خاصه ای است و الا فی حد نفسه این علی القاعده است.

من لا یعرف الصلاة یجب علیه ان یاخذ من یلقنه فیاتی بها جزء فجزء. ما میگوییم من لا یعرف و لو به خاطر حالت خاصه ای که رخ داده است صورت صلاتی از ذهنش رفته است. یکی او را تلیقین بکند میتواند نماز بخواند يجب عليه أن ينويها أولا على الإجمال‌ خود مکلف می گوید آنچه که بر من واجب است چون ممکن است ملقن هم در بین صلاة رها کند وبقیه نماز بر این مکلف واجب نباشد مثل این که در یین سوره ملقن برود وبقیه سوره بر مکلف واجب نباشد لذا مکلف می گوید آنچه که تکلیف دارم را نیت می کنم که اتیان کنم.

ملقن می تواند به مکلف تعلیم بدهد وبر فرض که مکلف قدرت یادگیری ندارد ملقن می تواند بایستد وبخواند ومکلف هم تکرار کند مثل این که بچه هایی که نماز خواندن بلد نیستند پدر یا مادر جلو می ایستد نماز می خواند وبچه تکرار می کند این هم میشود تلقین. لازم نیست که یک کسی مثل تلقین میت به او تلقین بدهد. لذا یجب علیه ان یاخذ من یلقنه شامل می شود این که تلقینش بدهد یا اینکه بگوید تو جلو بایست نمازت را بخوان تا من هم پشت سر تو نماز بخوانم. خب این فرمایش سید علی القاعده است. تلقین هم خصوصیت ندارد و لو بأن یقدم شخصاً آخر و یصلی معه بتکرار ما یقرئه امام مثلاً.

(مسأله 8) يشترط في نية الصلاة بل مطلق العبادات فرقی نمیکند. شرط است الخلوص عن الرياء‌ فلو نوى بها الرياء بطلت اگر در عبادتی ریا کرد باطل است این بطلان حکم وضعی است.

بل هو من المعاصي الكبيرة لأنه شرك بالله تعالى این حکم تکلیفی است که از معاصی کبیره است. در روایت هست که ریا شرک بالله است. در معاصی کبیره لازم نیست که حتما عقوبت بر ان مترتب شود بلکه شامل می شود عنوانی از عناوینی که شدیداً مبغوض است ﴿إنَّ ٱللَّهَ لَا يَغفِرُ أَن يُشرَكَ بِهِۦ وَ يَغفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾. ریا شرک است نه شرک ذاتی بلکه شرک در عبادت است در روایات شرک در عبادت را تنزیل کرده است به منزله شرک در ذات. و شرک در ذات که از معاصی کبیره است این هم از معاصی کبیره است. در روایة هم وارد شده که به خازن نار گفته میشود این شخص ریا کار را ببرید جهنم. یک عمر نماز خوانده است میگوید ببرید جهنم.

معنای ریا

یشترط فی نیه الصلاة بل مطلق العبادات الخلوص عن الریاریا از ان ماده رئا است. در بعض از روایات به ریا کار میگویند مرائی. للمرائی ثلاث علامات. ارائه میدهد چیزی را که خلاف واقع است. مثل این که ایستاده نماز، ظاهر نماز یعنی برای خدا ولی او ارائه میدهد برای خلق خدا. ریا یک اصطلاح است. هم ایات شریفه است و هم روایات ماثوره، ارائه دادن عمل، وبه قصد غیر اوردن ــــ در بعض روایات وارد شده سمعة ـــ تا دیگران بع خیر ذکرش بکنند وتعریفش کنند. اینها را میگویند ریا.

مجرد این که عمل را برای غیر خدا بیاورد ریا نیست. ممکن است شما دلت بسوزد ترحم کنی بر شخصی وبه او صدقه بدهی، صدقه هم از عبادات است. صدقه بدهی چون دلت سوخت، این ریا نیست. هر چند قربی هم نیاوردی، باطل است ولی ریا نیست. یا مثالی که آقای خویی میزند : روز جمعه است وهوا هم خیلی گرم است می رود استخر هم غسل کنیم و هم خنک شود. برای خنک شدن این را ریا نمیگویند. در ان روایت للمرائی ثلاث علامات هم آمده که وقتی تنها میشود ناراحت است که مردم نمی بینند.

ریا و مرائی دو تا بحث دارد یکی حکم تکلیفی ودیگری حکم وضعی. سید اول حکم وضعی را بیان کرده است که مرائی عملش باطل است. عمل اگر مصداق ریا شد باطل می شود. منتهی در عبادات ولی در توسلیات بطلان معنا ندارد چون توسلی به مجرد حاصل شدنش محقق میشود وبطلان معنا ندارد. مثلا پدرش را در حرم حضرت معصومه علیها السلام دفن می کند تا مردم بگوید از پول خودش چند میلیارد داد وپدرش را در حرم دفن کرد. هر چند به غرض این است که مردم تعریف کنند ولی دفن محقق شد، دفن امر توسلی است. در توسلیات بطلان معنی ندارد چون سقوط امر به تحقق فعل است چه قصد قربت بشود و چه نشود. أمّا در عبادات است که باید قربی باشد. اگر ریا شد، با قربی بودن منافات دارد فبطلت.

این که به سید مرتضی نسبت دادند که گفته است ریا حرام است ومبطل نیست، معلوم نیست که مرادش همه صورش باشد. شاید بعضی از ان صوری که سیاتی. مثل این که ریا تبعی باشد یا ریا در خصوصیات باشد منظور نظر سید مرتضی بوده است لذا با وجود این همه روایات واین که این فعل قربی است وریا با قربیت سازگاری ندارد باید فرمایش سید مرتضی را توجیه کرد که

خب فی الجمله ریا در عبادات موجب بطلان است بحث ندارد. انما الکلام در تفصیلی است که میخواهیم شروع بکنیم.

مرحوم سید در ادامه فرمود: بل هو من المعاصی الکبیرة ظاهرش هم این است که ریای در عبادات از معاصی کبیره است. و أمّا در غیر عبادات یک بحثی است که آیا در غیر عبادات اگر ریا بکند حرام است یا نه؟ بعض روایات اطلاق دارد که حرام است. ما هم گیر کردیم. ولی مشهور بین علما وشاید اجماع ، بر این است که ریای در غیر عبادات حرام نیست. در غیر عبادات برای خوش آیند مردم کاری بکند، بخاطر این که مردم تعریفش بکنند، حرام نیست.

ثم ان دخول الریا فی العمل علی وجوه، مرحوم سید وارد بحث تفصیل شده وپنج نوع برای ریا بیان کرده :

 

ریای در عمل گاهی قصد قربة هم ضمیمه آن هست و اُخری نیست. اگر قصد قربت ضمیمه نباشد محضا للریا والعمل باطل است چرا که أصلا قربی نیاورده است. این یک صورت است.

گاهی ریا با ضم قصد قربت است که در این صورت باز دو قسم است. گاهی علی نحو جزئیت است. یعنی ریا جزء موثر است کما این که قصد قربت هم جزء موثر است به این صورت که اگر ریا نبود نماز نمیخواند. فقط به قصد قربت نماز نمیخواند. قصد قربة و ریا که با هم ضمیمه بشود عمل را اتیان می کند.

گاهی هم ضمیمه به نحو مستقل است که این هم دو صورت دارد گاهی هر کدام مستقل هستند. ریا مستقل است یعنی اگر داستان قصد قربت نبود فقط ریا بود عمل را به صورت ریا انجام می داد واگر ریا نبود و موضوع نداشت مستقلا به قصد قربة انجام می داد. هر دو منفرد بشوند، موثر هستند ولی الان دو تای انها بالفعل یک اثر را دارند. شانیت برای تاثیر تام و فعلیت تاثیر مجتمع. الان هر دو موثر شدند ولی شانیت هم برای هر کدام هست. گاهی هم یکی از انها شانیت تام دارد و یکی ندارد. انجایی که یکی شانیت تام دارد و یکی ندارد باز دو قسم است. گاهی ریا شانیت تام دارد، قصد قربة تبع است. گاهی هم قصد قربة شانیت تام دارد و ریا تبع است.

بعبارة اُخری : عمل مصداق ریا است یا به آن قصد قربة ضمیمه شده است یا نشده اگر قصد قربة ضمیمه نشده قسم أوّل است. اگر قصد قربة ضمیمه شده تارة به نحو جزئیت است تارة به نحو استقلال. اگر به نحو جزئیت است قسم دوم. اگر به نحو استقلال است، هیچ کدام اصل و تبع نیست، هر دو شانیت دارند میشود قسم سوم. یکی به نحو استقلال و یکی هم تبعی، اون تبعی گاهی قصد قربت است میشود چهارم و اُخری ریا است میشود پنجم.

ثم ان دخول ریا فی العمل علی وجوه: أحدها أن يأتي بالعمل لمجرد إراءة الناس من دون أن يقصد به امتثال أمر الله تعالى. أصلاً خدا وأمر خدا تاثیری در عمل ندارد وهذا باطل بلا إشكال لأنه فاقد لقصد القربة أيضا. مثل این که امروز صبح پدرش هست لذا نماز صبح میخواند، بلند هم میخواند که پدرش بشنود أمّا فردا که نیست نماز نمی خواند در این قسم ریا سببب تام است وچه بسا نماز میخواند چون میترسد یک وقت پدرش بیاید نگاه کند و الا در همان حالت دراز کشیدن میگوید بسم الله الرحمان الرحیم ...... که ان به غرضش برسد ابن که بلند میشود نماز میخواند چون چاره ای غیر از این ندارد. باید صورت نماز را نشان پدرش بدهد. این نیاز به روایت ندارد. این علی القاعده باطل است.

الثاني أن يكون داعيه و محركه على العمل القربة و امتثال الأمر و الرياء معا هر دو تا هست. سید نسبت به ریا ـــ همانطور که از فروعاتی بعد هم معلوم می شود ـــ خیلی شدت دارد نسبت به ریا. بویی از ریا به عمل برسد میگوید باطل است وهذا أیضاً باطل سواء كانا مستقلين یک قسم بود أو كان أحدهما تبعا و الآخر مستقلا که این هم دو قسم بود. أو كانا معا و منضما محركا و داعيا. که این هم یک قسم بود. تا اینجا چهار قسم شد به ضم قسم اولی میشود پنج قسم. هر پنج قسم را مرحوم سید فرموده است که باطل است.

وجه بطلان صلاة در این پنج قسم

خب این پنج قسم حکمش چیست؟ در دو مقام بحث می کنیم. تارة علی مقتضی القواعد و اُخری علی مستوی الروایات.

نظریه مرحوم خوئی

مرحوم اقای خویی هم همین طور بحث کرده است. مقتضای قاعده چیست در این پنج قسم؟

علی مستوی القاعدة همان داستان منافات با قصد قربة است. قسم اول مقتضای قاعدة بطلان است. چون فعل، فعل عبادی است، فعل عبادی باید به قصد قربت آورده شود، ودر این قسم أصلا قصد قربت نکرده است. فقط به صورت ریایی اورده است در نتیجه عمل باطل است کما این که ان قسمی هم که ریا علی نحو الاستقلال است و قصد قربت تبع است به این صورت که أمر خدا به تنهایی محرک من نیست. ریا به تنهایی محرک است. ولی الان که که عمل را اتیان می کند هم برای خدا وهم برای خلق خدا. اما برای خدا کم رنگ است. این هم علی القاعده باطل است. هر چند در عبادات آیه و روایت نداریم که عبادیت آنرا درست بکنیم ولی این مقدار صاف و مسلم است که قوام عبادت به این است که باعث ومحرّک شما نحو العمل، وداعی شما نحو العمل، امتثال امر خدا باشد. یا مطلوبیت خدا باش در قسمی که ریا داعی مستقل است در ضمنش خدا هست، انجا هم داعی من امر خدا نشده است لولا ریا حرکت نمیکردم. اگر ریا نبود فقط به خاطر خدا من حرکت نمیکردم. پس این فعلم قربی نیست. در عرف هم اگر دو نفر مهمان آمده شما آن میوه قشنگ یا ان شربت عالی را تهیه میکنید و میاوری یکی از آنها غنی است ویکی خادمش هست دو تا هم میاوری، به خادم هم میدهی، ولی داعی او همان شخص غنی است وخادم طفیلی است. این را هم در عرف میگویند به طفیل اقا ما به یک غذا خوبی رسیدیم.

یا مثلاً خانمی آرایش کرده برای مجلس کذایی بعد به شوهرش میگوید به خاطر تو آرایش کردم. حالا ممکن است او جرات نکند و شاید هم اخلاقی هم نباشد و تکذیب نکند ولی واقعیتش یک چیز دیگری است این که بگوید به خاطر تو آرایش کردم برای این شوهر مقربیت ندارد.

این دو قسمش علی القاعده است که موجب بطلان عمل است.

 


[1] مستمسک 6/20 : قد توقف المصنف (رحمه اللّه) في مبحث صلاة الاحتياط في جواز فعل منافيات الصلاة بينها و بين صلاة الاحتياط، فالجزم منه بالصحة هنا لا بد أن يكون من جهة دعوى عدم عموم الكلام المنافي للتلفظ بالنية، لكنه غير ظاهر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo