< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

97/10/25

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: تفاسیر مختلف نظر افلاطون در ادراک کلی

 

    1. المثال کلی صادق علی الافراد المادیة للنوع

عرض کردیم که در تفسیر ادراک کلیات بنا بر نظر افلاطون سه نظر است. اول اینکه ادراک کلیات مشاهده و علم حضوری به مثل است که نظر آخوند است.

دوم آنکه مورخان فلسفه گفتند که مثل کلی هستند و ادراک آنها علم حصولی است.

گفتیم این دو تا در این متفق هستند که مثال کلی است. حالا چطور کلی است در حالی که فرد شخصی خارجی است؟

مرحوم آخوند از 4 راه خواسنتند کلیتش را توضیح بدهند. سه راه را قبلا عرض کردیم.

افراد مادی دارد و یک فرد مجرد هم دارد که آن مجرد کلی است و صدق بر این افراد مادی می‌کند.

لاتفاقه معها فی معنی مشترک

اینها در یک معنی مشترک هستند. همانطور که پایینی‌ها انسان هستند آن هم انسان است. لذا آن بر اینها صدق می‌کند.

     فراجع شواهد الربوبیة ص189-190

عین این عباراتی که در اسفار هست آنجا هم نقل کرده‌اند که

قد وردت من افلاطون الالهیة ... فان قلت معنی الانسانیة محمول علی زید و عمرو و غیرهما فلو کان له وجود مفارق عن الاشخاص کیف یجوز حمله علیهم و الحمل هو الاتحاد فی الوجود (این معنای انسان که همان کلی است اگر وجود جدای از افراد دارد چطور حمل می‌شود) قلنا المعنی الذی هو الموجود المفارقی لیس مناط حمله .. (آنی که وجود مجرد دارد ملاک حملش بر کثرات و جهت اتحادش با این کثرات این نیست که او مجرد است. در وجه اول می‌گفتند چون او مجرد است. اما اینجا می‌گویند این نیست.) بل مناط الحمل علیها و جهة الاتحاد معها هو الاتفاق معها فی سنخ واحد .. (اینکه آن مجرد بر این مادیات حمل می‌شود مناطش این است که با اینها متحد است در یک سنخ و یک معنای مشترک. آن انسان است و اینها هم انسان هستند.) و کل مشترکین فی معنی واحد مقوم یکونان متحدین فیه و یجوز حمله علیهما (حمل آن معنای مشترک بر هر دو جائز است.)

این بیان آخوند است. با این بیان می‌خواهد بفرماید چون او انسان است و این هم انسان است پس اینها در انسانیت اتحاد دارند پس می‌شود آن مجرد را بر این حمل کرد. ملاک حمل همین است که در یک معنایی مشترک هستند.

و فیه اولا النقض بمثل زید و عمرو فإنهما مشترکان فی معنی الانسان

زید و عمرو را می‌شود بر هم حمل کرد؟

و کذا بمثل الفرس و الابل فانهما مشترکان فی معنی الحیوان

هر چیزی را می‌شود. هیچ دو چیزی را نمی‌یابید که در یک معنایی مشترک نباشند. البته چون گفته معنای ذاتی، باید در این مقدار پیش رفت.

همه جواهر باید بر هم حمل شوند.

س: اینجا فرق هست. مثال نسبت به همه مساوی است.

ج: این بیان دیگری است. یک وجه بود که جوابش را دادیم. اینجا آن نیست. فقط فرموده مناط الحمل علیها و جهة الاتحاد معها هو الاتفاق فی معنی واحد.

این هو مفید حصر است که ضمیر فصل است.

فعلا ما هستیم و این عبارت. ظاهر عبارت هم همین است.

همه را هم با هم جمع کنیم یک نمی‌شود.

س: علامه در نهایه فرمودند هر جا که یک جهت اتحادی باشد حمل صحیح است.

ج: بله. اما معنایش این نیست که حملی که ما نیاز داریم به آن که یک چیز کلی باشد و بقیه افراد باشند این همان باشد.

علامه آنجا فرمودند زید بر عمرو حمل می‌شود. اما این مصحح کلیت نیست. ما دنبال این هستیم.

آخوند می‌خواهد بگوید رب النوع کلی است و افراد مادی جزئیاتش هستند. این حمل شائع است که کلی بر افراد خودش حمل می‌شود. این را می‌خواهیم تامین کنیم.

س: اینکه این ماژیک آن است حملش چیست؟

ج: نه اولی است و نه شائع. حمل است و اشکالی ندارد. نه حمل حقیقت و رقیقت است و نه ظاهر بر مظهر و نه اولی و نه شائع.

زید عمرو است صحیح است چون جهت اتحادی دارند در انسانیت. این فرمایش علامه سر جای خودش. اما این به درد ما نمی‌خورد. هر حملی به درد ما نمی‌خورد. این حمل به درد کلیت نمی‌خورد.

و المشترک ذاتی بینما لیس شیء منهما من حمل الکلی علی الفرد

اینکه کلی قابل صدق بر کثیرین است یعنی موجود است به عین فردش. صدق است. کلی با این فرد یک وجود دارد. کلیت این است و حمل شائع.

و ثانیا أن اتفاق موجودین فی معنی مشترک

وقتی دو موجود در یک معنای مشترک اتفاق دارند، این موجب اتحاد آنها نمی‌شود.

لایوجب اتحادهما

شما گفتید موجب اتحاد می‌شود. اتحادی که حمل یکی بر دیگری را درست کند.

حتی یصح حمل احدهما علی الآخر

این در واقع جواب حلی است. قبلی نقضی بود. گفتید هر دو چیزی که با هم در جهتی مشترک هستند حمل می‌شوند بر هم و متحد می‌شوند. می‌گوییم اتحاد از کجا می‌یابند؟

بل انما یستلزم حمل ذلک المعنی المشترک علیهما

بله. آخرش هم خود ایشان عبارتشان این است. و یجوز حمله علیهما. آن معنای مشترک را می‌شود بر اینها حمل کرد. دعوا که سر این نبود. دعوا سر این بود که خود این رب النوع یک جزئی است و آن افراد مادی هم خودشان جزئیات هستند. اینکه معنای مشترکی حمل بر هر دو می شود که مصحح این نیست که رب النوع کلی بشود.

فلا یتم بذلک ما راموا من کلیة المثل الافلاطونیة

مثل افلاطونی کلی است. می‌فرمایند در حدود و براهین. حکم مال اینها است. وقتی اینها کلی هستند این به همه افرادشان سرایت می کند. یعنی به افراد مادی.

س: دارد می‌گوید جهت مشترک خود آن مثال است. چون عوارض ندارد. این افراد مادی با عوارض هستند.

ج: تشخص دارد یا نه؟

اشکال این است که چطور وجود مجردی که تشخص خودش را دارد حمل می‌شود بر آن افراد مادی؟ حالا می‌خواهد جواب بدهد. جواب این است که یک معنای مشترکی هست. اینی که شما می‌فرمایید جواب اول است.

اما اینجا می‌خواهد بگوید چون معنای مشترکی هست بر هم حمل می‌شوند.

و حمل کل منها علی جمیع الافراد المادیة التی هی مربوباته

او رب و علت است و اینها مربوب و معلول هستند. او تمام کمالات این نوع را به نحو اعلی و اشرف دارد و اینها همه وجودات ناقص هستند. حالا چطور حمل می شوند؟

س: چون نسبش به اینها مساوی است.

ج: همان فرمایش قبلی است.

و ثالثا ان اتفاق الموجودین فی سنخ واحد و معنی مشترک

گفتید آنها در یک حقیقتی مشترک هستند

مع کون احدهما علة و الآخر معلولات

اگر دو چیز داریم که در یک حقیقتی مشترک هستند ولی یکی علت است و یکی معلول، اینجا حمل صحیح است اما اسمش شائع نیست.

و إن کان یصحح حمل الحقیقة و الرقیقة

حمل حقیقت و رقیقت درست است. این را گفتیم که دیگران آوردند. اینها می‌گویند علت برای خودش یک وجود دارد و معلول یک وجودی ولی حملش صحیح است. می‌توانی بگویی علت همان معلول است و معلول همان علت است. منظور این است که کمالاتی که در معلول هست در علت هست. با اینکه وجودات آنها دو تا است.

به تعبیر دیگر در حمل اولی می‌گویند مفاد حمل این است که حقیقت موضوع همان حقیقت محمول است. قهرا وجود آنها هم یکی است. وقتی حقیقت یکی است که نمی‌شود وجود آنها دو تا باشد. لذا وجود را اصلا نمی‌گویند چون نیازی نیست.

در حمل شائع می‌گویند حقیقت آنها دو تا است ولی وجودشان یکی است.

در حمل حقیقت و رقیقت می‌گویند وجودشان دو تا است اما هر چه در معلول هست در علت هم هست. اما دو تا هستند. این حمل حقیقت و رقیقت است. اما این حمل ملاک کلیت نیست.

إلا أن حمل الحقیقة و الرقیقة لا یصحح الکلیة لأن الکلیة إنما هی قبول الصدق علی کثیرین

بشود بگویی این آن است. یعنی این مصداق آن است. یعنی موضوع مصداق محمول است.

اعنی أن یحمل الکلی علی افراده حملا شائعا مفاده اتحاد الموضوع و المحمول فی الوجود

این ملاک کلیت است. واقع اینها باید یکی باشد.

و لیس حمل المثال الذی هو موجود مجرد قائم بذاته علی الافراد المادیة التی هی مربوباته و معلولاته و هی موجودة بوجودات مغایرة له من ذلک فی شیء

این آن نیست. حملی که می‌خواهیم در حمل کلی بر فرد، این نیست. اینها وجوداتی هستند که نمی‌شود گفت اینها آن هستند یا آن اینها است.

اینطوری کلیت درست نمی‌شود.

س: این با وحدت وجود آخوند سازگار است؟

ج: خیر.

لایخفی علیک أن جمیع هذه الوجوه تامة علی مبناه

آنی که آخوند را به این حرفها قانع کرده است یک مبنا است. آن مبنا را هر کس داشته باشد با این حرفها قانع می‌شود و دیگر نمی‌تواند به این بیانات آخوند اشکال کند. آن مبنا این است که خود رب النوع با تمام این افراد مادی به یک وجود موجود هستند. بلکه همه آنها با وجود حق به یک وجود موجود هستند. اینطوری دیگر همه بر هم حمل می‌شوند. رب النوع بر افراد مادی حمل می‌شود.

س: اینطوری این افراد هم بر رب النوع حمل می‌شوند و بر هم. دیگر همه کلی می‌شوند.

ج: بله این اشکال جدید است. همه به یک وجود موجود می‌شوند و دیگر کلی و جزئی درست نمی‌شود. اشکال جدیدی است.

من تشکیک الوجود الذی هو فی الحقیقة تفسیر من تفاسیر وحدة الوجود

وحدت وجودی که 20 تفسیر دارد یکی از آنها تفسیر آخوند است که کل هستی یک وجود دارد که ابن عربی هم می‌گوید که وحدت اطلاقی دارد و لابشرط مقسمی است و هیچ چیز را فروگذار نمی‌کند و همه عالم هم به همان وجود واحد مطلق لابشرط مقسمی موجود هستند.

و لکن لایخفی علیک أن المبنی لایمکن المساعدة علیه

ما آن مبنا را نمی‌توانیم بپذیریم

و لو تم لصدق کل شیء علی کل شیء

لذا تصریح می‌کنند آقایان که این که می‌گوییم بسیط الحقیقة کل الاشیاء اختصاص به بسیط الحقیقة ندارد. کل شیء کل الاشیاء

و من هنا قالوا کل شیء کل الاشیاء

همه، یعنی شما هم همه کمالات را داری. همه آنچه که در یک وجود هست، وجود شما هم همان وجود لایتناهی است.

س: به کلیت اطلاقی برمی‌گردد؟

ج: بله. کلیت اطلاقی است. ولی حمل هم درست می‌شود.

می‌رسیم به تفسیر حضرت علامه طباطبایی و شاگردشان استاد آیت الله جوادی دامت برکاته که فرمودند افلاطون اگر می‌گوید درک مثال درک کلی است نه اینکه خود مثال کلی است. خود مثال کلی سعی است. کلی معانی مختلف دارد و مثال کلی است یعنی موجود بسیطی است. کلی به معنای قابل صدق چیست؟

اخذ مفهوم متوقف بر ارتباط با مصداق است. مفهوم از چیزی نمی‌توانی بگیری مگر اینکه اول خودش را دریافته باشی. لذا هر علم حصولی مسبوق به علم حضوری است. باید به واقعیت علم حضوری بیابیم و از آن مفهوم بگیریم. این مفهوم اگر از وجود عقلی گرفته شود کلی می‌شود و اگر از موجود مثالی گرفته شود می‌شود حسی و خیالی.

مفاهیم کلی ما از وجود عقلی گرفته می‌شود. مفاهیم حسی و خیالی ما از موجودات مثالی گرفته می‌شود.

س: می‌گویند آخوند هم این را می‌گوید؟

ج: برخی کلمات آخوند هم این را می‌فهماند. اما کلماتش در آن بیانات قبلی صریحتر است. خود این اساتید خیلی صریح این را می‌فرمایند.

می‌فرمایند آن خودش کلی است یعنی کلی سعی است نه قابل صدق بر کثیرین. او برای خودش وجود شخصی خاصی است که حمل بر افراد مادی نمی‌شود.

س: سعی است یعنی متحد با آنها است؟

ج: خیر. به وجود او موجود نیستند. بخصوص که استاد آیة الله جوادی حمل حقیقت و رقیقت را همینطور که ما گفتیم تفسیر کرده که دو وجود هستند. حمل شائع بر هم نمی‌شوند. چرا می‌گوییم این آن است؟ چون می‌خواهیم بگوییم این همان کمالات او را دارد.

دو وجود مغایر دارند.

س:‌ وجود سعی یعنی او را در بر می‌گیرد.

ج: خیر. یعنی وجودش بسیط است. مثل اینکه یک حوض و یک استخر و یک دریا. یک دریا وجود سعی دارد. نه اینکه حوض هم در دریا است. استخر هم آن طرف شهر است. استخر نسبت به حوض کلی سعی است. دریا هم نسبت به استخر کلی سعی است. هر علتی نسبت به معلول خودش کلی سعی است.

این اثبات نمی‌کند مگر اینکه وحدت وجود را به آن اضافه کنیم.

س: وقتی می‌گویند سعی یعنی سعه نسبت به این داشته باشد.

ج: بله آنهایی که قائل به وحدت وجود هستند این را می‌گویند. تفاسیرش مختلف است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo