< فهرست دروس

استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/01/19

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: بررسی و نقد نظر مشائین در تشکیک در ذات.

رسول اکرم صلی الله علیه واله

در زمان ما زهد نسبت به پول است اما در زمانی خواهد امد که بی رغبتی به مردم نفعش بیشتر از زهد از مال هست .

مشایین به خودشان اشکالی کردند که چطور جنس تشکیک ندارد در حالی که برخی جواهر علت و معلولند و در علت ومعلول تشکیک هست . برخی کم ها تقدم دارند چون معروض هستند خط کم هست وعارض سطح میشود سطح کم است و عارض میشود به حجم .

گفتند تشکیک خاصی است و عامی

والحاصل ان فی تقدم جوهر علی جوهر بالعلیه و کذا فی تقدم کم علی کم لیست تقدم و تاخر فی الجوهریه و الکمیه . اذ لیس جوهر العقل الاول مثلا علةً لجوهر العقل الثانی و لیس کمیة الحجم علةً لکمیة السطح . فلیست العلیة و المعلولیة فی الماهیة. و انّما التقدم والتاخر فی الوجود. فلیس من التشکیک فی شیئ . اذ التشکیک انما هو کون افراد الکلیه متفاوتةً فی نفس معنا الکلی لا فی امرٍ آخر. (اگر جوهریت یکی علت بود و جوهریت یکی معلول بود اشکال وارد بود اصلا محور علیت و معلولیت وجود است وجود عقل اول عقل دوم را ایجاد میکند وجود خط متوقف است بر وجود سطح و وجود سطح متوقف است بر وجود حجم . یعنی اشتراکشان در جوهریت است و اختلافشون در وجود است .و هکذا جوهر الماده و جوهر الصوره لیس شیئ منهما علة لکون الجسم جوهراً وانما هما علتان لوجوده و اشتراکها فی الجوهریة و اختلافها بالتقدم و التاخر فی الوجود .

إذا تقرر هذا( تشکیک خاصی و عامی ) فنقول كلما تحقق علية و تقدم في شي‌ء من أفراد نوع واحد أو جنس واحد بالقياس إلى فرد آخر منه فليست سببيته و تقدمه للآخر لأن يصير الآخر- بحسب نفسه بحيث‌ «1» يحمل عليه ذلك المعنى النوعي أو الجنسي (اگر برخی افراد یک نوع علتند و یا برخی متقدمند بر برخی . سببیت و تقدمش به دیگری مثلا عقل اول سبب نیست تا عقل دوم بشوشد جوهر حجم سبب نیست تا اینکه سطح بشه کم . ماده و صورت علت نیستند تا جسم بشه جوهر. معلول جوهریت نیست . اون علت علت جوهریت معلول نیست . علیت عقل اول هم به اعتبار نفس جوهریتش نیست بلکه علیت علت و معلولیت معلول به جهت وجودشان است . وجود عقل اول علت است و وجود عقل ثانی معلول است ) و لا الفرد الذي هو سبب سببيته باعتبار نفس معناه و مفهومه بل سببية السبب و مسببية المسبب باعتبار وجوديهما لا باعتبار ذاتيهما فحمل الوجود على الهيولى و الصورة أقدم من حمله على الجسم و كذا حمله على الأبوين أقدم من حمله على الابن و كذا يختلف حمله على جواهر العالم الأعلى و على جواهر عالمنا الأدنى فإن جواهر ذلك العالم أقدم و أقوم بحسب الوجود بالفعل من جواهر هذا العالم و أما حقيقة الجوهر فحملها على الجميع بالسوية فليست جوهرية شي‌ء في أنها جوهرية علة لجوهر شي‌ء آخر بل الجوهر العلي أحق و أولى بالوجود من الجوهر المعلولي لا بأن يكون جوهرا فالوجود متقدم على الوجود بالطبع لا بأمر زائد فوجود الهيولى و الصورة متقدم على وجود الجسم بالطبع و أما الجوهرية فهي بالسواء في الجميع فكما أن الجسم جوهر فكذا أجزاؤه بلا تقدم و تأخر فيها و كذا الكلام فيما شاكل ذلك من تقدم أفراد ماهية الكم و غيرها بعضها على بعض و هذا الجواب مقدوح بوجوه. (پس تشکیک در وجود شد نه در ماهیت= این بیان با اون نسبت ایشان به تباین در وجود جور در نمی آید)

و رد علیه الاخوند : بان عدم کون التشکیک فی الجوهر والکم لاینفعکم شیئا فی ما ادعیّتم من امتناع التشکیک فی الذات ( شما تشکیک در ذات را محال دانستید . بعد گفتید این مثالها - جوهر عقل اول علت است گفتید وجود علت است نه جوهرش - مگه وجودحقیقت نیست ذات نیست حقیقت نیست. در آن حقیقت تشکیک شد . ما به الاشتراک وجود است و مابه الاختلاف هم وجود است . تقدم و تاخر در وجود است . خب این تشکیک در ذات است.) لان حقیقة الوجود ذاتٌ قد اعترفتم بوقوع التشکیک الخاصیة فیها (در حقیقتِ، وجود تشکیک خاصی قائل شدید. حال انکه شما تشکیک در ذات را محال می دانستید ) بانّ ما به التقدم فیها هو نفس ما فیه التقدم اذ وجود العلة و وجود المعلول یشترکان فی ان کلیهما وجود و یفترقان فی ان وجود العلة متقدمٌ و وجود المعلول متاخّر فما به الاختلاف راجعٌ الی ما به الاشتراک و هو التشکیک الخاصی .( شما گفتید اگر پدر بر فرزند تقدم دارد در ما به الاشتراک تقدم ندارند در انسانیت مشترکند و در زمان اختلاف دارند . اما زمان گذشته با حال مشترکند که زمانند اما اینها اختلاف دارند که زمان یکی جلوتر است و زمان یکی عقب تره ). و ایضاً قد حکمتم بان الاب متقدمٌ علی الابن بالزمان فناخذ زمان و نقول فاعترفتم بوقوع التشکیک الخاصیة فی الزمان( دیگه چاره ای ندارید در اینکه تشکیک خاصی را در زمان بپذیرید) لانّ زمان الوجود الاب و زمان وجود الابن کلیهما زمان بینما یتقدم احدهما علی الاخر بالزمان (زمان را همه ماهیت میدانند و تقدم و تاخر را در خود زمان را قبول دارند.)

و هذا الجواب مقدوح بوجوه.

منها أن فيه وقوعا فيما هربوا عنه و اعترافا بصحة ما قالوا بفساده (به تشکیک در ماهیتی که فرار میکردند مبتلا شدند) فإن انصراف المتقدم و المتأخر بنفس الماهية عن أفراد الجوهر أو الكم إلى أفراد الوجود أو أجزاء الزمان (شما تقّدم وتاخر خاصی را از افراد ماهیت به افراد وجود برگرداندید )غير مجد إذ الكلام عائد بعينه في الوجود و الزمان‌ «2» بأن يقال تقدم إفراد الوجود بعضها على بعض إذا كان بنفس تلك الوجودات لزم منه التفاوت بالتقدم و التأخر- بين أفراد حقيقة واحدة في ذاتها (ما به الاشتراکشان در ذات است) بذاتها ( ما به الاختلافشون در ذات است ) إذ الوجود قد علمت أن له حقيقة واحدة بسيطة لا اختلاف لها بالفصول و كذا تقدم أجزاء الزمان بعضها على بعض إذا كان لأجل أن حقيقتها حقيقة تقتضي التجدد و التصرم و تقدم بعضها و تأخر الآخر لزم التفاوت على النحو المذكور.( تفاوت و اشتراک در خود زمان است و این همان تشکیک خاصی در ماهیت ( زمان ) است )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo