درس اسفار استاد فیاضی

91/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل التاسع فی أن العدم لیس رابطیا/ تدقیق در نظر مرحوم لاهیجی که قضیة سالبة نسبت دارد اما مادة کیفیت نسبت موجبة است/ج1/ 370
 تدقیق در نظر مرحوم لاهیجی که قضیة سالبة نسبت دارد اما مادة کیفیت نسبت موجبة است
 (این کلام آخوند که قضیة سالبة مادة و جهت ندارد، مطابق با مبنایش می باشد که منکر نسبت در قضیة سالبة است. اما در مورد مرحوم لاهیجی این سؤال هست که ایشان که به وجود نسبت در قضیة سالبة اعتقاد دارند، چگونه مادة را برای نسبت ایجابیة می دانند؟)
 إن قلت: کیف یمکن أن یحکم أحد بوجود النسبة السلبیة فی القضایا السالبة و یحکم مع ذلک بکون المادة کیفیة للنسبة الإیجابیة. أ فهل یوجد فی القضیة السالبة مع النسبة السلبیة نسبة ایجابیة؟
 (« لیس الإنسان بحجر بالإمتناع» مرحوم لاهیجی می گوید برای صدق این قضیة، جهت باید امتناع باشد زیرا جهت برای موجبه است و در موجبه جهت باید امتناع باشد تا صحیح باشد یعنی«الإنسان حجر بالإمتناع». پس امتناع کیفیت سلب نیست بلکه کیفیت ایجاب است. اما اشکال در این است که در قضیة سالبة ما سلب داریم نه ایجاب. پس چگونه مادة کیفیت نسبت ایجابیة است.)
 قلت: لا سبیل لجعل المادة کیفیة للنسبة الإیجابیة إلا بجعل ضمیر الشأن إسما للیس و القضیة الموجبة خبرا لها. فهناک نسبة سلبیة هی النسبة بین ضمیر الشأن و القضیة الموجبة. و نسبة ایجابیة هی نفس النسبة فی القضیة الموجبة. فمعنی قولنا « لیس "الإنسان حجر بالإمتناع"» أنه «لیس الشأن و الواقع مفاد قضیة "الإنسان حجر بالإمتناع"» . فالمادة علی حالها لأن النسبة الإیجابیة علی حالها. غایة الأمر أن القضیة الموجبة وقعت محمولا لقضیة أخری سالبة موضوعها ضمیر الشأن والقصة. و نظیره ما نراه فی القضایا الشرطیة حیث یقولون إن نقیض قولنا «کلما کانت الشمس طالعة، فالنهار موجود» هو قولنا « لیس البتة کلما کانت الشمس طالعة، فالنهار موجود»
 و لکن لا یخفی علیک أن السالبة عند ذلک لا تکون نقیضا للموجبة. أی لا تکون سالبة لتلک القضیة الموجبة. نعم هی لازمة لنقیض الموجبة « الإنسان حجر بالإمتناع» « الإنسان لیس بحجر بالإمکان» و ذلک لأنه یشترط فی التناقض وحدة الموضوع و المحمول بینما الموضوع فی الموجبة شیء و فی السالبة هو الشأن.
  (در نظر ما این حرف مرحوم لاهیجی درست نیست اما می خواهیم ببینیم می توانیم مطابق مبنای ایشان کلامش را توجیه کنیم یا نه؟ به عبارتی می خواهیم ببینیم در قضیة سالبة می توانیم نسبت موجبة داشته باشیم تا مادة بخواهد کیفیت نسبت ایجابی باشد. اما در هر حال همان طور که دیروز بیان شد، کلام ایشان اشکال دارد.
 می توان کلام مرحوم لاهیجی را توجیه کرد که «لیس» بر کل قضیة موجبة آمده است. نقیض قضیة یعنی این که خود قضیة را سلب کنیم نه اینکه نسبت هوهویت را سلب کنیم. البته این توجیه است و اشکالات قبلی بر ایشان وارد است که بالأخره خود کیفیت سلب چیست؟
 لیس به صورت تامة به کار نمی رود. در «لیس البتة کلما کانت الشمس طالعة، فالنهار موجود» اسم لیس ضمیر شأن است و موضوع قضیة ضمیر شأن است و قضیة سابق می شود محمول و خبر لیس.
  تناقض به این است که موضوع و محمول یکی باشد اما هنگامی که فرض شود که لیس بر کل موجبة آمده و اسم لیس ضمیر شأن باشد، دیگر موضوع و محمول یکی نیست . پس در «لیس الإنسان بحجر بالإمتناع» اگر اسم لیس ضمیر شأن باشد و باقی قضیة، خبر لیس باشد، دیگر موضوع و محمول در اصل قضیة و نقیضش تکرار نشده است. زیرا در قضیة اصلی موضوع قضیة «انسان» است و در نقیض آن ضمیر شأن موضوع قرار گرفته است.
 کلام حکیم لاهیجی اولا به بیان دیروز مخدوش است و ثانیا در قضیة سالبة نسبت ایجابیة نداریم مگر اینکه قضیة جدیدی درست کنیم و موضوعش ضمیر شأن باشد که دیگر نقیض قضیة قبلی نمی شود بلکه قضیة دیگری است که در معنا لازم نقیض قضیة اصلی است)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo