< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
اختلاف حقیقت امر و نهی /مفاد نهی /نواهی


خلاصه مباحث گذشته:

جلسه قبل در ضمن 8 نکته، مطالب بیان شده در ماده نهی، جمع بندی گردید. 1. ماده نهی مساله اصولی است. 2. ظهور ماده نهی عقلی است 3. حکم عقل بر حرمت متوقف بر لفظ نیست. 4. حکم عقل بر حرمت در ماده نهی، اماره است. 5. با توجه به ماده امر و نهی، مباحث امر و نهی لفظی خواهند بود. 6. مباحث مطرح شده در باب امر و نهی، در واقع مرتبط با تحقق این عناوین(ماده امر و نهی) هستند و متوقف بر صیغه آنها نیستند. در نتیجه خصوصیت موجود در صیغه، امتیازی برای تحلیل حقیقت امر و نهی نسبت به ماده نمی شود. 7. استدلال های مبتنی بر صیغه برای مشخص نمودن مطلوب در نهی، غیر مفید خواهد بود بلکه مطلوب در نهی را باید بر اساس ماده نهی تبیین نمود. 8. عدم، لاشی است و چیزی(اعم از طلب و بعث و ....) نمی تواند به آن تعلق بگیرد. فلذا در رد مطلوب بودنِ ترک، باید روی عدم محض بودن آن تکیه کرد، نه بحث مفسده داشتن متعلق. بیان شد که محقق خویی حقیقت امر و نهی را بعث و زجر نمی دانند بلکه معتقدند بعث و زجر بعد از استعمال امر و نهی در معنای خودشان محقق می شوند.

1بررسی فرمایشات محقق خویی در مورد حقیقت امر و نهی

1.1اشکال محقق خویی به شاگردان آخوند در تفسیر «حقیقت امر» و «حقیقت نهی»

بحث در مورد فرمایش محقق خوئی رضوان تعالی علیه بود. گفته شد که ایشان به تفسیر تلامذه آخوند[1] از «حقیقت نهی» و سخن آنها در باب اختلاف حقیقت نهی با حقیقت امر، اشکال دارند. توضیح اینکه آخوند معتقدند که حقیقت امر و نهی یکی است و آن هم «طلب» است، منتها اختلاف آنها در «مطلوب» است؛ مطلوب در امر، وجودی است، اما در نهی، عدمی. تلامذه آخوند، نظریه‌ی آخوند را نمی‌پذیرند و می گویند حقیقتو ماهیت امر متفاوت از حقیقت نهی است؛ حقیقت امر، بعث است و حقیقت نهی، زجر است. محقق خوئی فرمودند این حرف را ما قبول داریم که امر و نهی، اختلافِ در حقیقت دارند، اما چنین نیست که حقیقتِ امر، بعث باشد و حقیقتِ نهی، زجر. پس طبق نظر محقق خویی امر و نهی اختلاف دارند ولی اختلاف آنها بدین خاطر نیست که یکی بعث است و دیگری زجر.

محقق خویی بعد از بیان سخن آخوند درباره طلب، در مقام ردّ ادعای آخوند می فرمایند: «فيردّه أنّ النهي بما له من المعنى مادةً وهيئة يباين الأمر كذلك{امر با نهی در حقیقت مباین هستند؛ چه ماده امر و چه هیئت امر. چه ماده نهی و چه هیئت نهی.}، فلا اشتراك بينهما في شيء أصلاً. { اشتراک بین امر و نهی در چیزی نیست که آخوند بگوید: این ها در طلب مشترک هستند و اختلاف دارند در مطلوب.} و هذا لا من ناحیه ما ذکره جماعه من المحققین. {این که ما می گوییم این ها اختلاف در حقیقت دارند نه به دلیل چیزی است که بعضی از محققین ـ یعنی اساتید خود ایشان ـ بیان کردند. اکثر اساتیدشان همین نظر را دارند. آن ها چه گفتند؟} من أنّ النهي موضوع للدلالة على الزجر والمنع عن الفعل باعتبار اشتمال متعلقه على مفسدة إلزامية ، والأمر موضوع للدلالة على البعث و التحريك نحو الفعل»[2] نظر آنها این است که امر بعث است و نهی زجر است. پس اشتراک ندارند. ولی ما قبول نداریم.

«فما ذکرناه من ان النهی بما له من المعنی یباین الامر کذلک. {این که ما گفتیم نهی با امر مباین است}، لیس من هذه الناحیه. {به این جهتی که آقایان گفتند نیست.} بل من ناحیه اخری[3]

بعد می فرماید ما دو ادعا داریم. ادعای اول این است که تباین امر و نهی از ناحیه بعث و زجر نیست. در حالی که آقایان[4] و الان مشهور بعد از آخوند، همین را اختیار کرده اند. ایشان ادعای دومی هم دارند که مربوط به ناحیه دیگری است لکن حالا بحث ما در مورد ادعای اول است.

چرا محقق خویی معتقدند نظر این بزرگواران ـ که مباینت امر و نهی را از ناحیه بعث و زجر می دانند ـ غلط است؟ آقای خوئی عبارت مفصلی در این زمنیه دارند. اصل حرف ایشان این است که در مورد امر چه اینکه کسی قائل به حرف آخوند شود و امر را طلب بداند و چه اینکه حرف آقایان را پذیرفته و امر را بعث بداند و یا اینکه مانند عده ای دیگر، امر را اراده بداند[5] ؛ همه اینها غلط است.[6] «ضروره ان هذه مجرد الفاظ.{من که با لفظ اراده و طلب و بعث کار ندارم. من که نمی خواهم با لفظ کار کنم.} لا تتعدی عن مرحله التعبیر و لیس لها واقع موضوعی ابداً.{من که با این ها کار نمی کنم. با چه دارید کار می کنید؟ ایشان می گوید: خود این آقایان وقتی می خواهند کار کنند، با واقعِ طلب و بعث و اراده می خواهند کار کنند.[7] یعنی این ها با بعث و طلب و اراده به حمل شایع می خواهند کار کنند. اگر مسئله این است و با این می خواهند کار کنند، بله حرفی نداریم، صیغه افعل مصداق بعث است.} نعم ان صیغه الامر مصداق للبعث و التحریک. {درست است. صیغه نهی مصداق زجر است. قبول، حرفی نداریم. از این جهت اشکالی نداریم که کسی که با طلب کار می کند، صیغه امر و نهی را مصداق طلب بداند.}کما انها مصداق للطلب و التصدی[8] اشکال ندارد بگوییم این ها مصداق طلب و بعث هستند. چرا می گوییم مصداق؟ چون با واقعِ این ها می خواهیم کار کنیم. من با این الفاظ که نمی‌خواهم کار کنم. اگر این را قبول کردیم که دعوا در موردِ واقعِ طلب و بعث و اراده و زجر و کراهت است؛[9] آن موقع مسئله این است که صیغه، مصداق طلب و بعث و زجر است. اگر صیغه مصداقِ بعث و زجر و طلب شد، یعنی زجر و بعث به حمل شایع است، آن موقع این ها معانی نیستند بلکه امر و نهی وقتی در معنایشان استعمال می شوند، طلب یا بعث و زجر شکل می گیرند.

آقای خوئی رضوان الله تعالی با دقت می خواهد بگوید معنا چیز دیگری است و وقتی این صیغه در آن معنا به کار می رود، آنچه شما به عنوان معنا می گویید، محقق می شود. زیرا[10] آنچه مورد نظر است، واقعِ بعث و زجر است. یعنی بعث و زجر به حمل شایع و صیغه، مصداق این هاست. وقتی با واقعِ بعث و زجر به حمل شایع کار کردیم و صیغه شد مصداقِ اینها، دیگر نمی توان گفت اینها معنای صیغه هستند. بلکه صیغه یک معنایی دارد که وقتی در آن معنا به کار می رود، واقعِ طلب و اراده و بعث شکل می گیرد. حرف آقای خوئی این است. و این اصل استدلال ایشان است. [11]

ریشه این حرف چیست؟ خوب می خواهم این ریشه را یاد بگیریم. ما دیروز جوابش را دادیم و از این جا وارد فرمایش آقای صدر می شویم. خوب توجه کنید!

1.2مشابهت تبیین آقای مظفر از حقیقت امر و نهی با تبیین آقای خویی

ریشه این حرف آقای خوئی را شما قبلاً در اصول فقه خواندید. اصل حرف و ریشه‌اش ریشه‌ی قوی‌ای است. آقای مظفر خیلی خوب آن را بیان کردند.[12] آقای مظفر در ارتباط با صیغه، همین مطالب را بیان کردند. ایشان قائل بودند از این باب که صیغه، حرفی است؛ در نتیجه صیغه معنایش نسبت است. در امر نسبتِ طلبی یا نسبتِ بعثی و در نهی نسبتِ طلبی یا نسبتِ زجری. حال وقتی معنای صیغه نسبت شد، «و علی هذا فمدلول هیئت الامر و مفادها هو نسبه الطلبیه و ان شئت[13] فسمها النسبة البعثیه»[14]

حال که معنایش این است و با توجه به اینکه صیغه، انشاء است. پس وقتی کسی صیغه افعل را به کار می‌برد، انشاء نسبت طلبیه می کند. همچنین وقتی صیغه لا تفعل را به کار می برد، انشاء نسبت زجریه می‌کند. و چون انشاء جعل است، دواعی مختلف می تواند وجود داشته باشد. بعد توضیح می دهند و همین فرمایش آقای خوئی در می آید. «غير ان هذا الجعل أو الانشاء يختلف فيه الداعى له من قِبَل المتكلم {دواعی این انشاء متفاوت است. گاهی اوقات داعیِ این انشاء، بعث حقیقی است. یعنی واقعاً مولا می خواهد شما منبعث شوی و شما را حرکت بدهد. مثلا می گوید: «اقیموا الصلاه». در این صورت باید بروید و انجام دهید. یا مثلا در «اوفوا بالعقود» بنا بر این که اوفوا تکلیفی باشد. در این مثال ها داعیِ «اوفوا» و «اقیموا»[15] بعث است یعنی نسبتِ طلبیه هستند به داعی بعث. اما گاهی اوقات داعی، تهدید است. مثلا گفته می شود «اعملوا ما شئتم». یعنی جرأت داری بگو چه کار می خواهی بکنی. جرأت دارید دست از پا خطا کنید. در اینجا داعی، بعث نیست؛ بلکه تهدید است. در اینجا انشاء نسبت بعثیه، به داعی تهدید شده است. گاهی اوقات، داعی تعجیز است. مثلا می گوید: «فأتوا بسوره من مثله». در اینجا منظور این است که نمی توانید. پس «فأتوا» هیئت افعل با نسبت طلبی یا نسبت بعثی، به داعی تعجیز است. بعد ایشان می فرماید اگر این گونه شد} فتارة يكون الداعى له هو البعث الحقيقى و جعل الداعى فى نفس المخاطب لفعل المأمور به، فيكون هذا الانشاء حينئذ مصداقا للبعث و التحريك و جعل الداعى، أو ان شئت فقل يكون مصداقا للطلب، فان المقصود واحد. أخرى يكون الداعى له هو التهديد، فيكون مصداقا للتهديد، و يكون تهديدا بالحمل الشايع. و ثالثة يكون الداعى له هو التعجيز فيكون مصداقا للتعجيز و تعجيزابالحمل الشايع . . . و هكذا فى باقى المعانى المذكورة و غيرها»[16]

همانگونه که اول بحث بیان شد، برای صیغه، معانی زیادی ذکر شده است. لکن این آقایان این را قبول ندارند و قائل اند که یک معناست و فقط دواعی فرق دارند. این حرف هم از آخوند شروع شده است.

پس ریشه فرمایش آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه همین حرف است. ایشان می فرمایند شما با واقع بعث می خواهید کار کنید، با واقع طلب می خواهید کار کنید. یعنی همان چیزی که مصداقِ طلب و بعث و زجر است. حال که قرار است با واقعِ طلب کار کنید، باید دقت کنید که واقع، موضوعی دارد نه لفظ و معنا. آن موقع مجبورید این صیغه را در یک معنایی به کار ببرید که وقتی به کار بردید آن بعث شکل بگیرد. یا آن تهدید و یا تعجیز واقعیت پیدا کند. بنابراین شما نمی توانید بگویید معنای صیغه تهدید است. معنای صیغه تهدید و بعث و زجر نیست بلکه صیغه، مصداق این هاست. به واسطه دواعی مختلف.

فرمایشات ایشان قبلا جواب داده شد. به ایشان گفتیم شما در مورد صیغه بحث می‌کنید، در حالی که به نظر ما بحث در مورد صیغه نیست بلکه بحث در مورد واقعِ بعث، است. ماده امر هم اسم برای جایی است که بعث محقق شده است. گاهی وقت ها با صیغه بعث محقق می شود، گاهی وقت ها با اشاره، گاهی وقت ها با فعل خارجی و گاهی وقت ها با جمله اسمیه. در همه این موارد بعث محقق شده است. البته در انشاء گفته می شود «به داعی بعث» و در مواردی مانند جمله اسمیه گفته می شود «در مقام بعث». مثل «یصلی» یا «یغتسل». فرقی نمی کند در همه این موارد بعث محقق شده است. و واقع بعث هم مورد نظر است.[17] زیرا با حکم عقل می‌خواهیم وجوب را درست کنیم و حکم عقل هم با واقعِ بعث کار دارد. در نتیجه کاری به صیغه نداریم. بلکه ما معتقدیم ماده امر برای واقعِ طلب یا بعث، وضع شده است و ماده نهی نیز برای واقع زجر، وضع شده است. به هر شکلی که بیاید. به همین خاطر است که مشکل حل می شود و می توان گفت حکم، حکم عقل است ولی حکم عقل است بر ماده امر و نهی.

1.3اشکال شهید صدر به محقق خویی: محقق خوئی بر مبنای مختار خود به مشهور اشکال کرده اند

محقق صدر رضوان الله تعالی علیه، در این زمینه می گویند عبارت استاد من آقای خوئی و اشکال استاد من به مشهور، بر مبنای خودشان است نه بر مبنای مشهور. اینکه مبنای مختار محقق خویی چیست را به طور مفصل[18] ، بعداً می خوانیم فعلا اصلش را می گویم.[19]

1.4پاسخ به اشکال شهید صدر، مبتنی بودنِ اشکال آقای خویی بر مبنای مشهور

1.4.1یک. تشابه تحلیل محقق خوئی با آقای مظفر علی رغم قائل نبودنِ آقای مظفر به مسلک تعهد

تفسیری که ما از فرمایش آقای خوئی بیان کریم، با مبنای مشهور بود. یعنی بیان محقق خویی مثل آقای مظفر است و هیچ تفاوتی در این جهت ندارد.[20] مبنای مشهور این است که به قول آقای خوئی و مظفر، صیغه یک معنایی دارد به نام نسبت. وقتی در معنایش به کار رفت و داعی آن بعث شد، می شود بعث حقیقی. همین واقع است که موضوع حکم عقل می شود. همه این موارد بر اساس مبانی مشهور بیان شده است. انصافاً آقای خوئی، از این جهت نخواسته است حرف خودش را بزند. بلکه با مبنای مشهور، به مشهور اشکال می کنند. برای همین من عبارت آقای مظفر و خوئی را خواندم که ملاحظه کنید که بحث یک بحث روشن با مبنای مشهور است. هم موضوع له‌ی داریم و هم داعی داریم.

1.4.2دو. اشکال محقق خویی ناظر به اراده جدی، و مسلک تعهد ناظر به اراده استعمالی

از این جهت که قرار است در ادامه فرمایشات آقای صدر نقد شود، بحث را با بیانی فنی‌تر نیز می توان بیان کرد. آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه و آقای مظفر می گویند بحث ما در مورد مراد جدی است. داعی هم یعنی مراد جدی. مراد جدی می تواند بعث یا تهدید یا تعجیز باشد. مراد جدی ربطی به عالم لفظ و معنا ندارد. لفظ و معنا در مرحله تصور و مراد استعمالی درست می شود. پس اگر بخواهیم بیان این دو بزرگوار را با عبارات فنی‌ترِ اصولی بیان کنیم، چنین می شود: در نظر مشهور سه نوع دلالت وجود دارد. 1. مدلول تصوری؛ که همان وضع است. 2. مدلول تصدیقیِ نوع اول؛ که همان ظهور است. 3. مدلول تصدیقیِ نوع دوم؛ که همان مراد جدی است. سخن این است که هرگاه مراد جدی از انشاء، بعث بود، مصداق بعث شکل می گیرد. در این صورت عقل نیز حکم به وجوب می‌کند. هرگاه مراد جدی از این صیغه زجر بود، زجر واقعی و خارجی درست می شود و عقل حکم می کند. این تقسیم بندی در سیستم مشهور مطرح ‌شده‌ است.

اما آقای صدر رضوان الله تعالی علیه[21] حرفش این است که آقای خوئی خواستند با مبنای خودشان صحبت کنند. ایشان می گوید آقای خوئی مبنایی در وضع دارد که آن مبنا سبب شده است که ایشان، این اشکال را به مشهور بگیرد.[22] آقای خوئی در وضع قائل به مسلک تعهد هستند. مشهور می گویند وضع، جعل لفظ است به ازای معنا. وضع را می گویند جعل، قرارداد و ارتباط قراردادی لفظ و معنا. اما آقای خوئی در وضع، قائل به مسلک تعهد هستند.[23] آقای صدر می گویند چون آقای خوئی قائل به مسلک تعهد است به خاطر مسلک تعهد دلالت را تابع اراده می داند.[24] پس چون اولاً: آقای خوئی قائل به مسلک تعهد است. و ثانیاً: بر اساس مسلک تعهد، دلالت زیر مجموعه اراده می شود؛ ایشان گفته اند من با الفاظ و معانی کار نمی کنم بلکه من با معناهایی کار می کنم که در آن ها اراده باشد. یعنی به اصطلاح، واقعِ موضوعی داشته باشند. و به همین خاطر است که ایشان به آقایان اشکال می کند.[25]

ما ان شاءالله بعدا مسلک آقای خوئی را مفصل تر می‌خوانیم. اما فعلا به طور خلاصه[26] می توان گفت که آقای خوئی به مشهور که برای صیغه یک مدلول تصوری قائل اند، اشکال می کنند. بله شهید صدر درست می گویند که محقق خوئی «اراده» را دخیل دانسته‌اند، و این به خاطر مبنای خاصّ ایشان در وضع ـ یعنی همان مسلک التعهد ـ است. اما دقت نداشته‌اند که آن «اراده» که در مسلک التعهد مطرح می‌شود، «اراده‌ استعمالی» است، اما اراده‌ای که در اینجا در اشکال محقق خوئی به مشهور مطرح است، «اراده جدی» است. زیرا سخن محقق خوئی در اینجا این است برای اینکه بعث حقیقی متقوم به داعی است و داعی یعنی «اراده جدی». در حالی که مسلک تعهد ناظر به اراده استعمالی است که خود شهید صدر هم آن را گفته اند. پس اصلا ربطی به اراده جدی ندارد. در نتیجه اشکال شهید صدر اصلاً وارد نیست. پس نه تفسیرتان از کلام آقای خوئی درست است و نه اشکالتان.

در ادامه در چند مرحله این مباحث را بررسی خواهیم کرد.[27] مسلک تعهد را می خوانیم. رابطه مسلک تعهد با اراده استعمالی را از زبان خود آقای خوئی می آموزیم. بعد شما این را بگذارید کنار همین مطلب آقای مظفر. معلوم خواهد شد که این ها[28] اصلاً بر اساس مسلک آقای خوئی و مسلک تعهد و اراده و... نیست. البته آقای صدر درست گفتند که قول مختار آقای خوئی مسلک تعهد است، اما نکته اینجاست که خود آقای خوئی بعد از اینکه گفتند: «لنا دعویان». در ادعای اول با مسلک مشهور، به مشهور اشکال می کنند و بعد[29] قول مختار خودشان را، بر مبنای مسلک تعهد بیان می کنند.[30]

پس آقای خوئی هم در همین فضای مراد جدی به مشهور اشکال می گیرند و جواب این اشکال را هم دادیم که ما با امر اسمی داریم کار می کنیم و در واقع امر اسمی را عنوانی برای تحقق بعث حقیقی قرار می دهیم. همچنین ما با نهی اسمی کار می کنیم و نهی اسمی را عنوانی برای تحقق زجر حقیقی، قرار می دهیم.


[1] اساتیدشان.
[4] مقرر: شاگردان آخوند که اساتید محقق خویی می باشند.
[5] در کفایه قبلاً خواندیم یک بار هم اشاره کردم سر نسبت طلب و اراده آخوند یک بحث هایی دارند که بعضی ها مخالفش هستند.
[6] این حرف آقای خوئی است. این اصل مطلب ایشان است که گفتم باید عبارتش را خوب دقت کنید که حقش ادا بشود.
[7] حرف اساسی آقای خوئی این است.
[9] چون در نهی نیز معادل معانی گفته شده در امر، گفته شده است. یک جا گفتند طلب، یک جا گفتند زجر و یک جا گفتند کراهت. در مقابل اراده.
[10] ایشان مقدمات این ادعا را فنی بیان کردند.
[11] بعد هم چند حرف دیگر درباره اراده و کراهت و غیره دارند که چون قول مختار ما اراده و کراهت نیست، به همین اصل حرف ایشان که مشترک بین هر سه مورد (طلب، اراده، بعث/ طلب، کراهت، زجر) است، اکتفا می کنیم. ما بقی مطالب ایشان بیرون از اصل بحث ماست. و اگر بخواهیم بحثش کنیم خیلی طولانی می شود و فایده ای هم ندارد. اصل مسئله این است.
[12] چون حرف های اساتیدش است ایشان این ها را گفته است. معلوم است که این ها حواسشان به این مقدار هست.
[13] اینکه می گویند «ان شئت» به خاطر آن اختلاف با آخوند است. ما قبلاً(اول سال هم گفته شد) هم این را رد کردیم و گفتیم ایشان نباید بگویند صحیح و اصح. باید به طور واضح مشخص کنند که نسبت طلبی یا نسبت بعثی.
[15] خود ایشان اول بحث صیغه اینها را مثال زده است.
[17] آقای خوئی درست می گوید.
[18] تفصیلش را در جلسه شنبه (جلسه بعد) بیان خواهیم کرد.
[19] و باید یاد بگرید چون خیلی مهم است و درگیری ماست با آقای صدر.
[20] عمداً من عبارت آقای مظفر را برای شما خواندم.
[21] که عبارتش را فردا می خوانیم، .
[22] پس ما باید دوکار انجام دهیم. اول مبنای آقای خوئی را یاد بگیرم. بعد ببینیم بنا بر نظر آقای صدر که عبارتش را می خوانیم، آن مبنا چگونه می خواهد این اشکال را به مشهور بگیرد.
[23] من مسلک تعهد را توضیح می دهم. فعلاً این هندسه را یاد بگیرید.
[24] درست می گوید. این حرف درستی است. توضیح می دهم برای شما.
[25] ان شاءالله مفصل عبارات آقای صدر را در جلد سه بحوث می خوانید. آدرس می دهم حتماً مطالعه کنید.
[26] الان یک جمله فقط بگویم که دوستانی که می خواهند فکر کنند و یاد بگیرند قبل از درس یاد بگیرند.
[27] این دو سه پله را می خواهیم با هم کار کنیم. آدرس هایش را هم دادم که خوب روی آن ها کار کنید.
[28] مقرر: اشکالات محقق خویی و آقای مظفر به مشهور.
[29] مقرر: در ادعای دوم.
[30] تا ان شاءالله ببینیم مسلک تعهد چیست و رابطه مسلک تعهد با آن اراده چیست و عبارات آقای صدر را بخوانیم و بعد جوابش را بدهیم. بگوییم نه آقا این ها دارند با مراد جدی کار می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo