< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی عقلایی مفاد نهی /ماده نهی /نواهی

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه گذشته دیدگاه های کختلف در مورد عدم مضاف مطرح گردید. در مجموع از حیث عقلی دو دیدگاه اصلی در مورد عدم مضاف وجود دارد. 1-فلسفه مشاء و سطح متوسط فلسفه صدرا که در این دیدگاه ، عدم مضاف حظی از وجود دارد. 2- سطح عالی فلسفه صدرا که همان بیان ادق از اصاله الوجود است که در این دیدگاه عدم مضاف حظی از وجود ندارد. بر اساس هر کدام از این دیدگاه ها، تحلیل های ارائه شده در مورد مفاد امر و نهی مورد بررسی قرار گرفت. اما بیان شد که عدم مضاف را از حیث عقلایی هم می توان بررسی کرد.

 

وجه بررسی «متعلق بودنِ عدم مضاف» از حیث عقلایی

در جلسه قبل بیان شد که باید دید سرنوشت عدم مضاف از حیث فهم عرفی به خصوص وقتی قرار است از طلب انشائی یا بعث و زجر اعتباری استفاده کنیم، چه خواهد شد.

مراد محقق خراسانی از طلب در امر و نهی

جناب آخوند اعتقاد داشتند امر دو معنا دارد. 1-شیء 2-طلب. حال سوال این بود که طلب به چه معناست؟

انواع طلب

ایشان قائل اند سه نوع طلب وجود دارد: طلب حقیقی، طلب انشائی و طلب ذهنی. این سه که معنا شوند، تکلیف طلب مطلق نیز مشخص می شود.

ـ طلب حقیقی؛ ایشان می فرمایند طلب حقیقی، مثل اراده حقیقیه یک صفتِ خارجیِ قائم به نفس است. مشهور قائل اند چهار نوع کیف داریم. کیف نفسانی، کیف محسوس، کیف استعدادی و کیف مختص به کم. برای کیف نفسانی چند مصداق قائل اند که علی المشهور یکی از آنها اراده است. در نظر آنها اراده شوق موکد است. شوقی که تحریک عضلات را به دنبال خواهد داشت. اراده را با این تعریف همانند علم حصولی، از کیفیات نفسانی می دانند. از طرف دیگر کیف نفسانی را یک واقعیت خارجی می دانند البته نه مانند واقعیت داشتن کیف محسوس بلکه قائل اند خارجیت هر چیزی به حسب خودش هست. جناب آخوند معتقدند طلب حقیقی همین اراده است. در واقع این دو با هم مترادف هستند.

ـ طلب ذهنی؛ از این کیف نفسانی که واقعیت خارجی دارد می توان یک مفهوم ذهنی گرفت. همانگونه که از واقعیت خارجی انسان یک مفهوم ذهنی می‌گیرید و به ماهیت انسان یک وجود ذهنی می دهید. پس تا اینجا وضعیت طلب حقیقی و طلب ذهنی مشخص شد.

ـ طلب انشائی؛ جناب آخوند معتقدند علاوه بر این دو مورد، یک طلب انشائی هم داریم. طلب انشائی یک وجود عقلایی برای طلب است. به خلاف دو مورد قبل که قرارداد در آنها مطرح نبود. عقلا برای برخی امور واقعی، یک قرارداد و وجودی انشائی هم قائل اند. برای برخی چیز ها چنین قراردادی قائل نیستند مثلا برای انسان وجود قراردادی و انشائی قائل نیستند. عقلا برای مواردی مثل طلب، استفهام و .... علاوه بر اینکه به خودی خود نوع حقیقی و ذهنی دارند، برای آنها یک وجود قراردادی و انشائی نیز قائل اند. یعنی قائل اند علاوه بر استفهام حقیقی و ذهنی، می توان انشاء استفهام نیز نمود.

ـ مطلق طلب؛ جناب آخوند در ادامه می گویند یک مطلق طلب هم داریم یعنی طلبی که اطلاق داشته باشد و مشخص نباشد که کدام یک از این موارد است.

مختار آخوند، ظهور طلب در طلب انشائی

حال سوال این است که امر را برای کدام یک از این طلب ها وضع کرده اند؟

ایشان معتقدند طلب ذهنی که اصلا طلب نیست. آنچه که به حمل شایع طلب است طلب حقیقی است.

با قطع نظر از اینکه طلب برای چه چیز وضع شده است، سوال دیگر این است که ظهور طلب در چیست؟

ایشان معتقدند طلب و اراده مترادف اند. یعنی طلب حقیقی، همان اراده حقیقی است و طلب انشائی نیز همان اراده انشائی است. لکن لفظ طلب انصراف پیدا می کند به طلب انشائی و لفظ اراده انصراف پیدا می کند به اراده حقیقی. و همین منشا اختلاف نظر علما در مورد طلب و اراده شده است.

ایشان معتقدند که امر برای طلب ایقاعی وضع شده است و بر فرض تنزل از این ادعا بایدگفت که وقتی طلب استعمال می شود، انصراف به طلب ایقاعی دارد. و از طرف دیگر اراده نیز وقتی استعمال می شود انصراف به ارده حقیقی دارد.

ثمره این مبنا این است که اگر کسی خواست انشاء طلب کند، لازم نیست حتما طلب حقیقی داشته باشد. همچنین هر وقت کسی خواست انشاء استفهام کند لازم نیست استفهام حقیقی هم داشته باشد. مثلا در آیه شریفه ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه﴾[1] این امرِ به اتیان، طلب انشائی است ولی نیازی نیست که در ورای آن طلب حقیقی هم وجود داشته باشد بلکه می تواند از باب تعجیز مخاطب باشد. یا در مورد استفهام وقتی خدا از حضرت موسی علیه السلام می پرسد: ﴿وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى﴾[2] ‌، استفهام انشائی وجود دارد ولی استفهام حقیقی وجود ندارد. با این توضیح نیازی نیست که در این موارد قائل به مجاز شویم بلکه حقیقتا در طلب و استفهام انشائی بکار رفته اند.

ایشان در باب اوامر، همین طلب انشائی را بردند سر وجود و به تعبیر دقیق تر ایجاد. پس امر یعنی طلب ایقاعی ایجاد. حال که طلب ایقاعی غیر از طلب حقیقی و و صورت ذهنی طلب شد و همچنین یک مطلب قراردادی توسط عقلا شد، جناب آخوند همین قرارداد عقلایی را در نهی می آورند سر عدم مضاف. حال که طلب شد طلب ایقاعی و انشائی، سوال این است که آیا با لحاظ این نکته می توان گفت آخوند با مفهوم عرفی عدم که عدم مضاف است کار می کنند؟

مختار تلامذه آخوند، بعث و زجر اعتباری بودن امر و نهی

شاگردان آخوند هم که امر و نهی را بعث و زجر می دانند آنها هم معتقدند که یک بعث و زجر حقیقی داریم و یک بعث و زجر اعتباری. یعنی همان اثر بعث حقیقی و زجر حقیقی را در وعاء اعتبار، قرار داد و اعتبار می کنیم برا ی امر و نهی. در نتیجه این بزرگواران امر و نهی را بعث و زجر اعتباری می دانند نه بعث و زجر حقیقی.

اعتبار بعد از جناب آخوند و از طرف محقق اصفهانی به طور کامل تحلیل شد و ریشه این تحلیل نیز همان مبنای سکاکی در استعاره است.[3] او قائل بود در استعاره، حد اسد حقیقی به زید اعطا می شود. یعنی زید در وعاء اعتبار مصداقی برای اسد به حساب می آید. به تعبیر دیگر اسد دو مصداق خواهد داشت؛ یک مصداق حقیقی که همان حیوان مفترس است و یک مصداق اعتباری که همان رجل شجاع است. با این تحلیل، اعتبار یعنی اعطاء حد یک چیز حقیقی به یک چیز دیگر. به عبارت دیگر اعتبار، اعطاء حد شیئ بشیئ آخر.

سوال دیگری هم اینجا می تواند مورد دقت قرار گیرد که ایقاع و انشائی که جناب آخوند می فرمایند آیا همان اعتبار و قرار داد است؟

وجه مشترک تحلیل آخوند و تلامذه ایشان، تحلیل عقلایی از مفاد امر و نهی

به هر حال ما چه امر و نهی را طلب بدانیم مانند جناب آخوند و یا مانند تلامذه ایشان امر و نهی را بعث و زجر بدانیم،آنچه مشترک است این است که همه اینها قراردادی-عقلایی هستند. یعنی اگر طلب باشد، طلب ایقاعی، مفهومی عقلایی است و اگر بعث و زجر هم باشد باز قراردادی عقلایی است.

با توجه به این توضیح نوبت به این سوال می رسد که وقتی با مفهوم عقلایی طلب یا بعث و زجر کار می شود واز طرف دیگر عدم مضاف نزد عقلا حظی از وجود دارد، آیا عدم مضاف می تواند متعلق طلب یا بعث و زجر باشد؟

مخصوصا در مساله دلالت نهی بر دوام، باید دید که فهم ما در این مساله عقلی است یا عقلایی؟


[3] البته استاد مطهری قائل بودند ریشه این تحلیل در کلام ابن سینا است. و اشکالی که به استادشان در ادراکات اعتباری دارند این است که ایشان از اصول رسیدند به ادراکات اعتباری اما اگر ایشان با توجه به فلسفه و صحبت های بوعلی به بحث ادراکات اعتباری می رسیدند نتایج بسیار بهتری بدست می آوردند. ایشان معتقد بودند ریشه اعطاء حد شیئ بشیء و تبیین ادراکات اعتباری در خود فلسفه شیعه وجود دارد و اصلا تقسیم حکمت به حکمت نظری و عملی بر همین اساس است. حکمت نظری ادراک حقیقی است و حکمت عملی همن ادراک اعتباری است و باید اعتباری یعنی همان ادراک اعتباری تقسیم می شود به باید فردی، باید خانوادگی و باید اجتماعی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo