< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

98/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی عبارات مرحوم امام خمینی ره /ماده نهی /نواهی

خلاصه مباحث گذشته:

بحث درباره اثبات اصولی بودن ماده نهی بود. مشکل اصلی عمومیت یافتن حیث مساله بود. بیان شد که این مشکل با توجه به راه حل میز علوم قابل حل است. نکته اصلی این بود که مرکب های اعتباری دارای جامعی هستند که وحدت بخش آنهاست. مبنای تصور این جامع امکان عقلایی وضع خاص موضوع له عام است. ملاک در تسمیه ها لحاظ همین جامع است. و راه گشای حل مشکلات تبویب هم تصور صحیح جامع در آن مسائل است. و با تصویر صحیح این جامع مشکل اصولی بودن مباحثی همچون مشتق، صحیح و اعم ، ماده امر و ماده نهی و ... حل می شود. این دقتی از امام خمینی بوده که می توان گفت ریشه در کلام محقق خراسانی نیز دارد. در ادامه عبارات امام خمینی در این زمینه مورد بررسی قرار می گیرد

 

عبارات امام خمینی پیرامون مباحث مطرح شده در جلسات قبلاستفاده از عناوین مصحح تسمیه، در میز علوم

مرحوم امام قائل اند ما چاره ای نداریم برای میز علوم جز اینکه از همین عناوین عقلایی که تسمیه را درست می کنند استفاده کنیم. امام ره ابتدای بحث تمییر علوم چنین شروع می فرمایند:

«و لا إشكال في أنّ العلوم كلّها- عقليّة كانت أو غيرها- إنّما نشأت من‌ النقص إلى الكمال، فكلّ علمٍ لم يكن في أوّل أمره إلاّ قضايا معدودة لعلّها لم تبلغ عدد الأصابع، فأضاف إليها الخلف بعد السلف، و كم ترك الأوّلُ للآخر، و الفَرَطُ للتابع.»[1]

هر علمی در ابتدا متشکل از تعداد معدوی از گزاره ها بوده است که در ادامه گسترش پیدا کرده است.

«فهذا المنطق، فقد نقل الشيخ أبو عليّ عن معلّم الفلاسفة: أنّا ما ورثنا عمّن تقدّمنا في الأقيسة إلاّ ضوابط غير مفصّلة ... إلخ، و هذا حال سائر العلوم، فلا أظنّ بعلم أُسِّس من بدْو نشئه على ما هو الآن بين أيدينا، فانظر علوم الرياضيّات و الطبّ و التشريح حاضرَها و ماضيَها، و علمي الفقه‌ الأصول من زمن الصدوقين و الشيخين إلى زماننا.»[2]

منطق روز اول برای ده گزاره تسمیه شد ولی همین امروز با تمام گسرش هایی که دراین علم رخ داده است به این مجموعه جدید از گزاره ها، باز منطق گویند. همه علوم این چنین هستند. در واقع مرکب های اعتباری وجود دارد مثل خانه که این گزاره ها آجرهای این خانه است.

منظور از اعتبار همان اعتبار مطرح شده در فلسفه است. اعتبار یعنی به واسطه وجه شبهی امری را با امر دیگر قیاس کنید و بر آن امر اول اثر امر دوم را بار کنید. اما در وعاء اعتبار و قرار داد اینجا اعتبار در برابر حقیقت همان مبنایی است که در توجیه نظریه سکاکی وجود دارد.

مراد بودن مجموعه گزاره از علم نه علم حقیقی

شناخت از واقع مربوط به علوم حقیقی است. علوم حقیقی یک موضوع خارجی واقعی دارند که عوارض ذاتی آن را بر اساس سیر برهان تبیین می کنند. امام ره درجای خود توضیح داده اند و ما هم توضیح داده ایم که شما وقتی با علوم کار می کنید یک وقت با یک واقعیت خارجی کار دارید و می خواهید از عوارض ذاتی آن بحث کنید این می شود علم حقیقی. علم حقیقی شناخت از آن واقعیت خارجی را تامین می کند و برای این شناخت باید ضوابط باب برهان جاری شود یعنی یقین بالمعنی الاخص باید وجود داشته باشد که در صناعات خمس در باب برهان با آن آشنا می شوید. این یک راه است.

بعد در این راه وقتی به متن واقع می روید و می خواهید از یک واقعیت خارجی که می خواهید عوارض ذاتی اش را بررسی کنید، سوال این است که معقولات ثانی فلسفی آیا خارجیت دارند یا نه؟ صدرا می فرماید عار عظیمی بر فلاسفه وارد است که نتوانسته اند امکان را خارجی کنند. ایشان می فرماید من به نحوی امکان ماهوی را خارجی می کنم. صدرا با استدلالی قوی، معقولات ثانی فلسفی را خارجی می کند. در این صورت است که تعریف فلسفه درست در می آید . تعریف فلسفه این بود : «صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی»[3] . این عالم عقلی وقتی مشابه عالم عینی است یعنی مطابق واقع است که شما بتوانید معقولات ثانی را خارجی کنید بر خلاف نظر استاد ما علامه مصباح و تبعا لاستاد ایشان یعنی علامه طباطبایی. علامه طباطبایی خارجیت معقولات ثانیه فلسفی و حتی امکان ماهوی را اثبات کرده اند.

امام خمینی اینجا اشکالی به صدرا دارند و آن این است که سلمنا شما امکان را خارجی می کنید، اما با امتناع و عدم چه می کنید. قبول می کنیم که امکان را با ایجاب عدولی درست می کنید اما امتناع را که نمی توانید با ایجاب عدولی درست کنید بلکه امتناع را باید با سلب تحصیلی درست کنید درحالی که سلب تحصیلی گزاره نیست.

همه اینها در مورد متن واقع و محمولات خارجیش است در حالی که در محل بحث ما با متن واقع کار نمی کنیم بلکه بحث ما این است که مثلا 100 تا گزاره را اسمش را گذاشته ام فلسفه . وحدت این 100 گزاره بالاعتبار است. از باب ترتب اثر واحد اینها بالاعتبار وحدت دارند. وقتی بر یک مرکبی اثر واحد بار می شود می توان از باب ترتب اثر واحد برای این مرکب یک وحدت اعتبار کرد. مثل اعتبار وحدت برای لشکر مثل اعتبار وحدت برای آجرهای یک ساختمان. وحدت حقیقی جایی است که یک فعلیت خارجیه ای بوجود آید مثلا مولوکول های اکسیژن و هیدروژن با هم تاثیر و تاثر کنند و تبدیل به آب شوند اینجا یک وحدت حقیقی پیدا می کنند، فعلیت جدیدی به نام آب بوجود آید.

اما وقتی اجزای یک مرکب اعتباری را واحد تلقی می کنید غیر از اعتباری است که در معقولات ثانی فلسفی داریم و هم چنین غیر از اعتباری است که در بحث غول یعنی وهمیات خود داریم که به آن نیش غولی گوییم.

امام ره تسمیه را بردند سر یک عنوانی که توانسته است علمی را که از 10 گزاره شروع شده است تا 100 گزاره در بر بگیرد.

بعد می آیند سر بحث خودمان یعنی تداخل علوم. و می فرمایند:

«نعم، قد تتداخل العلوم في بعض القضايا؛» همان حرف آخوند « بمعنى أنْ تكون لقضيّة واحدة فائدة أدبيّة- مثلاً- يبحث الأديب عنها لفائدتها الأدبيّة، و الأُصوليّ لفهم كلام الشارع، كبعض مباحث الألفاظ، ... و تداخل العلوم في بعض المسائل لا يوجب أن تكون امتيازها بالأغراض بما أنّها واحدة بالوحدة الاعتباريّة، فإنّ المركّب من مسائل شتّى إذا اختلف مع مركّب آخر بحسب مسائله، و اتّحد معه في بعضها، يكون مختلفاً معه بما أنّه واحد اعتباريّ ذاتاً، خصوصاً إذا كان التداخل قليلاً، كما أنّ الأمر كذلك في العلوم. فتحصّل ممّا ذكر: أنّ اختلاف العلوم إنّما يكون بذاتها، لا بالأغراض و الفوائد، فإنّه غير معقول.»[4]

حال اگر این ادعا را قبول کردید ... «يتّضح: أنّ بعض المباحث اللفظيّة، كالبحث عن دلالة الأمر و النهي و كلمات الحصر مانند الا . الا یک لفظ است و كثيرٍ من مباحث العامّ و الخاصّ و المطلق و المقيّد، و بعض المباحث العقليّة التي يكون البحث فيها أعمّ ممّا ورد في كلام الشارع، تكون من مسائل العلم ....»[5] همه این مباحث از علم اصول خواهند بود.

تاثیر استفاده از عناوین مصحح تسمیه در تبویب علوم

اینجا یک مبنایی ایشان درست می کنند و در تبویب هم که می روند با همین مبنا کار می کنند. مبنا این است که شما ابتدا یک مرکب اعتباری در نظر می گیرید و برای آن در وعاء اعتبار، وحدت درست می کنید . به اعتبار اثرش یک وحدت درست می کنید همانگونه که زید را در وعاء اعتبار به خاطر شجاعتش اسد اعتبار می کنید همان مبنایی که سکاکی گذاشت.

در نتیجه دروغ نمی گویید. نیش غولی دروغ است . یک حقیقت داریم یک مجاز و یک دروغ. مجاز آن وسط است. خدا حفظ کند استادمان آیت الله جوادی آملی را درباره فضای مجازی . که آیا فضای مجازی واقعی است یا واقعیت مجاز است؟ کار خوبی هم دارند ادامه می دهند در بعضی از بحث های تفسیریشان و ما هم قبول داریم با اختلاف ما یی در باره یک نکته از علامه طباطبایی.

این تفکیک بین موجود حقیقی و اعتباری را اگر کسی در فقه اکبر درست حل کند، امام می فرمایند تسمیه با فهم همین مطلب حل می شود. امام می فرمایند اگر این بحث تسمیه در مرکب اعتباری خوب فهم شود این بحث در مورد حقایق هم همین خواهد بود. وقتی کسی می خواهد اسم بچه اش را بگذارد. انسان مرکب حقیقی است ولی باز همین نکته پیش می آید زیرا آنچه ملاک است تسمیه است و تسمیه نه اینکه محمول اعتباری است خود محمول اقتضا می کند که در عالم و وئاع اعتبار با موضوعش پیوند بخورد و الا خلط بین حقیقت و اعتبار پیش می آید . چون موجود اعتباری نمی تواند با موجود حقیقی پیوند بخورد. همه این بحث های اصولی در مورد عام عام و عام خاص و خاص خاص اینها همه در فضای حقیقی است و آن قسم چهارم است که خوب است. چه در اعتباریات و چه در حقایق. تسمیه این گونه است. و اگر این بحث حل شود بسیاری از مباحث در فقه و تفسیر حل می شود.

یکی از مشکلات مهم ما این است که این مساله را درست کنیم یعنی ثابت کنیم قرآن معجزه است حتی در دلالت الفاظش یعنی از جانب خداست در لفظ و معنا. با اینکه لفظ و معنا اعتباری است و اگر این کار را نکنیم بسیاری از مشکلات غرب را نمی توانیم جواب دهیم. فرق بین حدیث قدسی و قرآن این است که حدیث قدسی و قرآن محتواشان از خداست ولی حدیث قدسی لفظش از پیغمبر است ولی لفظ قرآن هم از خداست. در حالی که لفظ و معنا وئاع ارتباطشان اعتباری است.

اسم این کار اجتهاد سخت است. اگر انسان می خواهد مقلد باقی نماند باید این مسیر امام خمینی را ادامه دهد.

امام همین مطلب را تحت عنوان تسمیه ذیل قسم رابع وضع بحث می کنند. و همین مطلب را بعد از اثبات در جامع در مرکبات پیاده می کنند. یعنی جامع در مرکبات اعتباری همین طور است و در تسمیه حقایق هم همین نکته می آید.

در نتیجه ماده نهی اصولی است. عنوان نهی است که تکلیف مصادیق خود را روشن می کند. چه نهی با نهیتک عن کذا، چه نهی با صیغه لاتفعل و چه اینکه با دست جلویش را بگیرد. وقتی اصولی می خواهد با نهی کار کند کاری به مصادیقش ندارد. بلکه به طور کلی به آن نگاه می کند. لذا اصولی وقتی می خواهد با امر و نهی کار کند چاره ای ندارد جز اینکه با عنوان امر و نهی کار کند. پس صادق است که گفته شود که یبحث منه لفائده ادبیه و ..... مشهور این مطلب را فقط در مورد صیغه افعل و لا تفعل قبول دارند. و برای همین قبول دارند که این بحث هم در ادبیات هست هم در اصول. ولی در مورد ماده قبول ندارند ولی امام می گویند اتفاقا این مطلب را باید روی ماده امر و نهی پیاده کرد.

در ادامه می گوییم نه تنها اینها اصولی اند بلکه اصلا راه حل مساله اینها هستند. وقتی این بزرگواران در مورد دلالت امر بر وجوب صحبت کرده اند به بیان علامه مظفر چنین مباحثی پیش می آید:

«اختلفوا في دلالة لفظ الأمر بمعنى الطلب على الوجوب ... و الحق عندنا أنه دال على الوجوب» [6] حال منشا این ظهور چیست؟ «و لكن من ناحية علمية صرفة يحسن أن نفهم منشأ هذا الظهور فقد قيل إن معنى الوجوب مأخوذ قيدا في الموضوع له لفظ الأمر و قيل مأخوذ قيدا في المستعمل فيه إن لم يكن مأخوذا في الموضوع له. و الحق أنه ليس قيدا في الموضوع له و لا في المستعمل فيه بل منشأ هذا الظهور من جهة حكم العقل بوجوب طاعة الأمر...»[7] همین جاست که شهید صدر اشکال می کنند که اگر منشا عقل است چرا بحث را می آورید در ذیل باب الفاظ؟ این می شود مسلک حق الطاعه. چرا این بحث را در باب الفاظ و امارات قرار می دهید؟ که بعدا جواب خواهیم داد.

همه کسانی که عقلی بودن منشا وجوب را قبول دارند باید جواب تبویب را بدهند. جناب نائینی قائل به عقلی بودن منشا هستند. محقق خویی هم قائل اند. محقق مظفر هم قائل اند. سوال دیگری نیز از محقق اصفهانی وجود دارد. زیرا اینها با اینکه عقلی بودن را قبول داشتند لکن همه را گذاشتند ذیل الفاظ اما محقق اصفهانی بخشی را ذیل باب عقل آوردند ولی بخشی دیگر از همین موارد که منشا عقل است را ذیل الفاظ باقی گذاشتند.

جناب مظفر خواستند این اشکال را حل کنند.

«و لكن لأجل الجمع بين‌ الجهتين‌ ناسب إدخالها في الملازمات العقلية كما صنعنا لأن البحث فيها على كل حال في ثبوت الملازمة غاية الأمر أنه على أحد الأقوال تدخل صغرى لحجية الظهور كما تدخل صغرى لحجية العقل و على القول الآخر تتمحض في الدخول صغرى لحجية العقل. و الجامع بينهما هو جعلها صغرى لحجية العقل.»[8]

ایشان می فرمایند هر دو جهت در بحث است ولی چون در هر دو بحث از ملازمه است وجه جمع این است که آن را در ملازمات عقلی بیاوریم. سوال این است که اگر اینجا ملازمه عقلی باعث شد بحث مقدمه واجب بیاید در باب عقل چرا دلالت بر وجوب هم که منشاش عقل بود در باب عقل نیامد؟

گرفتاری های جدی در محتوا ، در تبویب و در میز علوم وجود دارد که امام می فرمانید همه اینها قابل حل است و مبنای این حل هم تفکیک بین موجود حقیقی و موجود اعتباری است در فقه اکبر و استفاده از آن در فقه اوسط. منظور از فقه اکبر فلسفه است و منظور از فقه اوسط ، اصول است البته نه اصول فقه بلکه اعم از آن یعنی اصول فهم از متن.

ما این مباحث را قبلا مفصل در باب اوامر بحث کرده ای و فقط در باب نهی علی المبنا در بحث نهی پیاده می کنیم. علی المبنا یعنی با قبول اینکه قبول تفکیک موجود حقیقی از اعتباری را؛ اعتبار را معنا کنم یعنی اعتبار نه به معنای اعتبار در مقابل اصیل در ماهیت و وجود اعتبار نه به معنای اعتباری بودن معقولات ثانی فلسفی بلکه اعتبار به معنای قرار داد. اعتبار به معنای وهمیات و غول هم نیست. اعتبار را دست تصورکنیم . بعد متوجه شویم که تسمیه امری اعتباری است و این تسمیه اعتباری اقتضا می کند جامع اعتباری را حتی در تسمیه وضع خاص موضوع له خاص یعنی در تسمیه جناب زید. یعنی تسمیه یک موجود حقیقی.

و این هم بحث بسیار مهمی است اگر این مطلب درست حل شد، جامع درست می شود. موجود حقیقی و اعتباری درست می شود و بعد شما می توانید درست استنباط کنید.

آنها که این نظریه امام را درست نفهمیده اند بدین خاطر بوده است که یا فلسفه را درست نمی دانتسند یا اگر در فلسفه هم عالی بوده اند باز این مطلب را درست به اصول نیاورده اند. حال که اصولش یعنی فقه اوسطش درست شد راحت می روید در فقه اصغر و در بحث خلل درست فتوا می دهید.

تاثیر استفاده از عناوین مصحح تسمیه در فهم روایات فقهی

در بحث جزئیت هم همین بحث پیش می آید. آقایان احکام وضعیه را سه قسم می دانند: یا 1- جعل سببیت للتکلیف است یا 2- جعل جزئیت و شرطیت للمکلف به است یا 3- از نوع جعل ملکیت است.

عمده در گیری در مورد قسم دوم است آخوند و شیخ قائل اند که جعل جزئیت نمی توان کرد و لغو است. آقای نائینی و خویی و .... می گویند لغو است. آخوند می فرمایند برای مرکب می توان جعل جزئیت کرد ولی برای مامور به نمی توان جعل جزئیت کرد. وقتی امر رفت روی مرکب، امر برای جزء خودبخود انتزاع می شود فلذا جعل جزئیت برای مامور به و جعل شرطیت برای مامور به لغو است. و در عالم اعتبار ملاک لغویت است. پس چون لغو است جعل نمی شود.

امام علیه السلام در روایت فرموده اند لا صلاه الا بفاتحه[9] ، امام خمینی می فرمانید امام علیه السلام جعل جزئیت کرده اند.

جناب شیخ روایت را اینگونه تبیین می کنند: یعنی امرت بصلاه مع الفاتحه. یعنی تو خودت انتزاع بکن امر به فاتحه را. در حالی که روایت ظهور در جعل جزئیت دارد.

امام خمینی می گویند من جامعم اگر جامع بسیطی بود وقتی جعل می شود در آن جزء نیست. حال جعل جزئیت برای آن امکان دارد و نه تنها لغو نیست بلکه نیاز به جعل دارد. در این حالت این جامع یک حالت سیال دارد فلذا در جایی فاتحه جزء آن جعل می شود و در جایی فاتحه جزئش نیست مثل صلاه غرقی.

در این صورت هم می توان اعتبار جزئیت کرد، هم می توان اعتبار شرطیت کرد. هم می توان اعتبار خلل کرد. خلل می شود اعتبار فی امر اعتباری . حال خلل که اعتبار شد خلل می تواند امری قابل تدارک باشد و یا می تواند امری غیر قابل تدارک باشد. با این بیان خلل به زیاده براحتی قابل تصور است.

سوال بعدی این است: جناب آخوند می فرمایند در ماده امر و در ماده نهی هر دو طلب وجود دارد. فقط تفاوت در مطلوب است. حال سوال این است که آیا مطلوب ترک است یا مطلوب کف النفس است؟ حال مساله این است که اگر مطلوب ترک باشد، اشکال این است که آیا عدم می تواند مطلوب باشد.


[9] سألته عن الذي لا يقرأ بفاتحة الكتاب في صلاته قال : لا صلاة له إلا بقرائتها في جهر أو اخفات. (استبصار فیما اختلف من الاخبار، ج1، ص310.. )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo