< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

97/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر / متعلق امر و نهی / حصه عرفی

خلاصه مباحث گذشته:

نشان داده شد که قبل از حضرت امام(ره) در امثالِ آخوند نیز می‌توان نگاه عرفی به قول رجل همدانی را دید. آخوند حداقل در دو موضع از کفایه با این نگاه بحثش را به سر انجام رسانده است؛ در بحث «موضوع علم»، و در بحث «صحیح و اعم». او برای مرکب اعتباری ـ چه علمِ به معنای مجموع گزاره‌ها و چه امثال صلات ـ «جامعِ وحدت‌بخش» تصویر می‌کند، از طریق نگاه عرفی به قول رجل همدانی.

 

1تبیین بیشتر برخی نکات حضرت امام(ره) دربارۀ «حصۀ عرفی»

 

1.1مقدمه

بحث در حصۀ عرفی در فرمایشات حضرت امام(ره) بود. از آنجا که گروه‌های مشاوره هنوز به بحث «حصه» نپرداخته‌اند و در این زمینه عقب افتاده‌اند، لذا به بررسی نگاه حوزۀ نجف به بحث «حصه» در دو زمینۀ عقلی و عرفی نمی‌پردازیم. صرفاً بنا به تقاضای برخی طلاب، چند نکته در باب حصۀ عرفی را توضیح بیشتری می‌دهیم.

به تفصیل به فرمایشات آقاضیاء پرداختیم، چون متن بحث‌مان بود. اما فرمایشات حضرت امام(ره) نسبت به «حصۀ عرفی» را صرفاً در حد کلیات وارد شدیم، چون متن بحث اصلی ما نیست؛ در حدّ نکاتی کلی دربارۀ «مرکب اعتباری» و تصویر «جامع خارجی» و «امر وُحدانیِ بسیط در مرکب اعتباری».

برای اینکه بتوانیم فرمایشات محقق خوئی و شهید صدر را با فرمایشات حضرت امام(ره) مقایسه کنیم، لازم است که ابتدا فرمایشات حضرت امام(ره) را مسلط شویم، و چون این مهم هنوز در گروه‌های مشاورۀ درسی محقق نشده است، لذا ما به این مقایسه نمی‌پردازیم و صرفاً به توضیحاتی بیشتر نسبت به فرمایشات حضرت امام(ره) اکتفا می‌کنیم.

1.2خلاصۀ سخن حضرت امام در این مسأله

خلاصۀ سخن حضرت امام(ره) این بود که هنگامی که با نگاه عقلی به مسأله بنگریم:

1. استفاده از «قاعدۀ الواحد» در جایی که کثرت داشته باشیم، نابه‌جاست. در مرکبات اعتباری، با چنین فضایی روبرو هستیم.

2. دخالت مسأله «اصالت وجود»، و قول به اینکه بر اساس اصالت وجود، بایستی «طبیعی» و «ماهیت» را کنار گذاشت و قائل به «جامع بسیط خارجی» شد که عامل وحدت است، قول اشتباهی است. این قول، بر فرض که درست باشد، قطعاً در «مرکبات عرفی» جاری نیست، لذا نمی‌توان بحث «اقسام وضع»، و «تخییر شرعی» را به این مطالب مبتنی کرد.

3. در بحث «حصه عقلی» نشان دادند که طبیعی، حصه ندارد، بلکه فقط فرد دارد، و نسبت «طبیعی و فرد»، نسبت «آباء و ابناء» است.

اما هنگامی که با نگاه عرفی به مسأله بنگریم:

1. اینکه در خارج دارای کثرت عددی طبیعی هستیم، در نگاه عقلی است، اما از نگاه عرفی، کثرت عددی طبیعی در خارج نداریم.

2. شاهد مدعای حضرت امام(ره)، تصریح عرف است به اینکه انتفاء طبیعی به انتفاء جمیع افرادش است. در حالی که اگر هر فردی یک طبیعی باشد، طبیعی در خارج متکثر خواهد بود و با انتفاء هر فرد، انتفاء طبیعی رخ خواهد داد و نبایستی گفته شود انتفاء طبیعی به انتفاء جمیع افرادش است. پس فهم عرفی این است که «طبیعی» در خارج تکه‌تکه شده است؛ یعنی نسبت «طبیعی و فرد» را نسبت «کل و جزء» می‌بیند. انتفاء کل زمانی رخ می‌دهد که تمامی اجزایش منتفی شوند!

3. بر همین اساس، حضرت امام قائل به جریان استصحاب کلی قسم ثانی و استصحاب کلی قسم ثالث می‌شود؛ اگر «لاتنقض الیقین بالشک» به عرف القاء شود، عرف در این موارد هم «یقین سابق» و هم «شک لاحق» را می‌بیند.[1] لذا حضرت امام(ره) تفصیل میان استصحاب کلی قسم ثانی و استصحاب کلی قسم ثالث را نمی‌پذیرند و هم با شیخ انصاری درگیر می‌شوند، هم با آخوند؛ سخن حضرت امام(ره) این است که اگر با نگاه عقلی بنگریم بایستی هر دو قسم را منکر شویم، و اگر با نگاه عرفی بنگریم، بایستی هر دو قسم را بپذیریم. حضرت امام در این بحث تصریح می‌کند که این سخن بنا به قول رجل همدانی است، و اینکه قول رجل همدانی، با دو نگاه می‌تواند مطرح شود: با نگاه عقلی، که آن را رد می‌کنیم، و با نگاه عرفی که آن را می‌پذیریم.

1.3تفصیل برخی نکات فرمایشات حضرت امام(ره) دربارۀ حصۀ عرفی

سخن حضرت امام(ره) به کسی که می‌خواهد برای مرکب اعتباری، قائل به «جامع» شود؛ جامعی که به مرکب اعتباری، وحدت‌بخشی کند، این است که چنین مرکبی اولاً وحدتش نیز اعتباری خواهد بود. این نیاز به توضیح بیشتری دارد.

مقدمتاً باید به این نکته توجه کرد که «وحدت اعتباری» در مقابل «وحدت حقیقی» مطرح می‌شود. در جایی که «وحدت حقیقی» داریم، میان اجزاء «کسر و انکسار»، «فعل و انفعال» و «تأثیر و تأثر» وجود دارد و نهایتاً به «فعلیت و صورت جدید» می‌رسیم؛ مثلاً «اکسیژن» و «هیدروژن» که هر کدام جداگانه دارای صورت نوعیه هستند که فعلیتش به آن صورت نوعیه برمی‌گردد. هنگامی که این دو ترکیب می‌شوند، فعل و انفعالاتی میان آنها رخ می‌دهد که بواسطۀ آن صورت نوعیه و واقعیت جدیدی ایجاد می‌شود که فعلیت خاصی دارد و ما از آن به «آب» تعبیر می‌کنیم. این چنین مرکباتی مرکب حقیقی هستند و وحدتشان نیز حقیقی است.

1.3.1بحث اول: «جامع» در مرکبات اعتباری

اما محل بحث ما مرکبات اعتباری هستند؛ مرکباتی نظیر صلات که مرکب از مقولات عشر مختلفۀ متباینه است. میان مقولۀ «وضع»، «اضافه»، «جده»، «فعل»، «انفعال» و سایر مقولات، «جامع حقیقیِ ماهوی» وجود ندارد. زیرا اگر «جامع حقیقیِ ماهوی» میان اینها وجود می‌داشت، این امور، «جنس عالی» نمی‌شدند.[2]

اگر این مقولات متباینه کنار هم قرار بگیرند، وحدتِ میان آنها نمی‌تواند «وحدت ماهوی» باشد، لذا «جامع ماهوی حقیقی» میان اینها وجود ندارد. پس چه چیزی به آنها وحدت می‌بخشد؟ به ناچار بایستی سراغ «اعتبار» رفت؛ در وعاء اعتبار است که به این امور متباین، وحدت می‌بخشیم و می‌گوییم مرکبی داریم که از مثلاً ده جزء متباین تشکیل شده است و بالاعتبار دارای وحدت است.

این کار را چگونه می‌توان انجام داد؟ برخی خواسته‌اند بگویند این اجزاء، چون دارای اثر واحدی هستند، لذا «مؤثر واحد» و «جامع واحد» دارند؛ آقاضیاء چنین تلاشی داشت. حضرت امام(ره) می‌فرماید اگر می‌خواهید با نگاه عقلی به مسأله بنگرید، این کار شدنی نیست چرا که قاعدۀ الواحد فقط در «بسیط حقیقی» یا «فاعل الهی» کارآیی دارد، نه در این موارد.

1.3.2بحث دوم: جامع در «علم» به معنای «مجموع گزاره‌ها»

مثال دیگر برای «مرکب اعتباری»، «علم» به معنای «مجموع گزاره‌ها» است، نه علمِ به معنای «معلوم». علمِ به معنای «معلوم»، واقعیتی خارجی است که در فلسفه مورد بررسی قرار می‌گیرد و دارای اعراض ذاتیِ مخصوص به خود است.

علم به معنای مجموع گزاره‌ها، «مرکب اعتباری» است. علمِ فلسفه نیز یک مرکب اعتباری است که مثلاً از هزار مسأله تشکیل شده است. هر یک از این مسائل، امور حقیقی هستند؛ نظیر «وجود، اصیل است»، «وجود مشکّک است»، «وجود تقسیم می‌شود به علت و معلول»، «وجود تقسیم می‌شود به واحد و کثیر» و ... . این مسائل، حقیقی هستند، اما علم به معنای مجموع این هزار مسأله، امری اعتباری است. حضرت امام(ره) تصریح می‌کند که علم به مجموع گزاره‌ها «مرکب اعتباری» است، لذا در اینجا «عرض ذاتی» دیگر قابل طرح نیست، و وجود و وحدتش اعتباری است. اگر علم به معنای مجموع گزاره‌ها را این‌گونه تحلیل کنیم، دیگر فرقی میان فلسفه با نحو نیست؛ هر چند که در فلسفه، معلومش امری حقیقی است و نحو، معلومش امری اعتباری[3] . به عبارتی هزار مسأله چه محتوایشان حقیقی باشد، چه اعتباری فرقی نمی‌کند، در هر حال، مجموع هزارتا مسأله یک «مرکب اعتباری» است که از آن تعبیر می‌شود به «علم به معنای مجموع گزاره‌ها».

حضرت امام(ره) اولین کسی است که بسیار تصریح می‌کند که «علم به معنای مجموع گزاره‌ها» مطلقاً «مرکب اعتباری» است. این مرکب اعتباری، دارای وجود اعتباری و وحدت اعتباری است. بسیار باید دقت کرد که با «معلوم» خلط نشود. در «معلوم» با محتوا کار داریم لذا میان «محتوای فلسفه» و «محتوای ریاضی» که امر حقیقی است با «محتوای فقه» که امور اعتباری است، فرق وجود دارد. لکن هر دو «علم به معنای مجموع گزاره‌ها» مرکب اعتباری هستند.

امام(ره) با تفکیک میان این دو، پاسخ شاگردانش را داده است و نشان داده است که متوجه این نکته هست که «عرض ذاتی» در محمول اعتباری پیاده نمی‌شود. اما سخن حضرت امام(ره) این است که هنگامی که با «علم به معنای مجموع گزاره‌ها» سر و کار داریم فرقی میان علمی که محتوایش اعتباری است و علمی که محتوایش حقیقی است، وجود ندارد؛ چرا که مجموع گزاره‌ها صرفاً «مرکب اعتباری» است. ایشان در مقام تبیین بیشتر می‌فرمایند که علم به معنای مجموع گزاره‌ها دارای «وجود سیال» است؛ روزی که فقط ده مسأله داشته «علم» بوده است، اکنون نیز که مشتمل بر هزار مسأله شده است نیز «علم» است.[4]

حضرت امام(ره) کتاب «مناهج الوصول الی علم الأصول» را چنین آغاز می‌کند: «إنّ كلّ علم عبارة عن عدّة قضايا مرتبطة تجمعها خصوصيّة بها يترتّب عليها غرض واحد و فائدة واحدة بالوحدة السنخيّة. و وحدة العلم ـ كوجوده ـ اعتباريّة لا حقيقيّة؛ ضرورة امتناع حصول الوحدة الحقيقيّة المساوقة للوجود الحقيقيّ للقضايا المتعدّدة، ... و لا إشكال في أنّ العلوم كلّها- عقليّة كانت أو غيرها- إنّما نشأت من‌ النقص إلى الكمال، فكلّ علمٍ لم يكن في أوّل أمره إلاّ قضايا معدودة لعلّها لم تبلغ عدد الأصابع، فأضاف إليها الخلف بعد السلف»[5]

1.3.3یکی‌بودنِ دو بحث فوق

بر اساس دید امام(ره) مسألۀ «علم به عنوان مجموع گزاره‌ها» با مسألۀ «جامع» در بحث «صحیح و اعم» یکی می‌شود. در یکی با «مرکبی از افعال» روبروئیم، در یکی با «مرکبی از قضایا». در هر دو به دنبال «جامعی» هستیم تا وحدت اعتباری برای ما ایجاد کند. خلاصه سخن حضرت امام(ره) این است که «جامع» در مرکب اعتباری نمی‌تواند با «قاعدۀ الواحدِ عقلی» درست شود.

1.3.4ریشۀ نگاه عرفی در آخوند خراسانی

ما پس از این بیان حضرت امام(ره)، بررسی کردیم که مشی آخوند چگونه بوده است؟ آیا ایشان همچون آقاضیاء به صورت عقلی به مسأله نگریسته است یا اینکه همچون حضرت امام(ره) با نگاه عرفی پیش رفته است؟ دیدیم که ایشان انصافاً دربرخی مواضع با نگاه عرفی به مسأله ورود کرده است.

دلیل این ادعا را در جلسات قبل بررسی کردیم و گفتیم آخوند می‌گوید تداخلِ دو علم در تمامی قضایا عادتاً امکان ندارد. اگر هم رخ بدهد، عقلاء تسمیه به دو عنوان برای دو علم انجام نمی‌دهند. این عبارات نشان‌دهندۀ نگاه عرفی ـ عقلائی آخوند در این مسائل است.

بنابراین ما معتقدیم که ریشۀ بحث «مرکب اعتباری» و «حصۀ عرفی» را بایستی در آخوند دید؛ ایشان در «مرکب اعتباری» قائل به «جامع عرفی» است. این جامع عرفی، متحد با اجزای مختلف است و دارای ویژگی سیالیت است.

لذا کار درست این است که همان بحث‌هایی که در فضای عقلی مطرح شد را بیاییم و با نگاه عرفی مطرح کنیم. مثلاً قائل به «وجود سعی» شد که نحوه‌ای اتحاد عرفی با کثرات دارد؛ به گونه‌ای که علی‌رغم تغییر پیداکردنِ کثرات، آن وجود سعی به قوت خود باقی است. این وجود سعیِ خارجی را چگونه می‌توان شناخت؟ آخوند پاسخ می‌دهد که «اثر»، معرف آن خواهد بود، لذا آثار متعدد می‌تواند معرف آن جامع و وجود سعی باشد. لذا صلات، هم عامل تقرب است، هم ناهی از فحشاء و منکر است، هم معراج است و هکذا. با این نگاه است که آخوند با نگاهی کلان به علم اصول قائل به دو گونه اثر برای این علم می‌شود؛ امارات، اثری دارند، و اصول عملیه اثری دیگر.

فضل حضرت امام(ره) نسبت به دیگران این است که این مسأله را خیلی خوب پرورش داده است. این نکات را مفصلاً در بحث «صحیح و اعم»، و در بحث «موضوع علم» قبلاً گفته‌ایم. در آنجا نشان دادیم که انصافاً در مباحث «علم به معنای مجموع گزاره‌ها» و «جامع» در بحث «صحیح و اعم» هیچ خلطی دیده نمی‌شود. ایشان در این دو موضع، بحثی عرفی ـ عقلائیِ بسیار مرتب و منظمی ارائه کرده‌اند.

بیانات آقای فاضل لنکرانی هر چند بسیار به بیانات حضرت امام(ره) نزدیک است، اما خالی از اعوجاج نیست. شهید مطهری در بحث «عرض ذاتی» اصلاً به سخن امام(ره) نزدیک نشده است. آقای جوادی در توضیح مبانی بسیار نزدیک به حضرت امام(ره) هستند، اما هنگامی که در صدد جمع‌بندیِ بحث در مرکب اعتباری برمی‌آیند، کار قدری خراب می‌شود و حیث اصولیِ بحث از نظر عرفی منسجم نمی‌شود، اما در مباحث تفسیری این مهم را به سرانجام می‌رساند.

1.4سخن آخر

این مبنا، یکی از مبانی مهم حضرت امام(ره) است که در بسیاری از بحث‌ها و مباحث فقهی بکار می‌آید. ما نام آن را «حصه عرفی» و «فهم عرفیِ حصه با معرفیتِ آثار» می‌گذاریم.

نگرشی که در اثر نگاه عرفی به مرکبات خارجی پیدا می‌کنیم، در مباحث فقهی بسیار کارآیی دارد. این دید در تسمیۀ معانی نیز به‌درد می‌خورد. بدین صورت که علیرغم اینکه اجزاء معنا متفاوت می‌شود، اما معنای کلمه، امری ثابت خواهد بود؛ چرا که لفظ برای «روح‌المعنا» وضع شده است. لذا گرچه معنا در طول زمان دارای مصادیق مختلف و متطور می‌شود، اما به قوت خود باقی است. این مطلب در فهم از لسان دلیل، بسیار راهگشایی خواهد کرد.

قصد اولیه‌مان این بود که با تسلط به سخنان حضرت امام(ره) وارد بحث با اعاظم نجف شویم و بررسی کنیم که فرمایشات محقق خوئی، شهید صدر و مقرر ایشان ـ مرحوم آیت الله شاهرودی ـ چگونه است، اما ظاهراً هنوز آمادگی در مخاطبین برای ورود به این بحث وجود ندارد. لذا فعلاً به همین اندازه بسنده می‌کنیم. اگر زمانی این قوت در گروه‌های مشاوره بدست آمد، فرصت برای تکمیل این بحث وجود خواهد داشت؛ چرا که اعاظم نجف در جاهای مختلف به امر پرداخته‌اند.[6] از جلسۀ بعد وارد مبحث بعدی خواهیم شد؛ اینکه آیا نسخ وجوب، دلالت بر جواز می‌کند؟


[1] حضرت امام در «کتاب البیع» خودشان در بحث «اصالة اللزوم فی الملک» این نکته را مطرح کردند.
[2] در جای خودش توضیح داده شده است که خودِ «ماهیت» نمی‌تواند جامع ماهوی اینها تلقی شود؛ چرا که «ماهیت»، همانند «عرض» صرفاً معقول ثانی فلسفی است و خودش امر ماهوی نیست تا ماهیتِ مقولات عشر لحاظ شود.
[3] محتوای مسائل نحو ـ نظیر «کل فاعلٍ مرفوعٌ»، «کلّ مفعولٍ منصوبٌ»، «کل مضافٍ مجرورٌ» و ... ـ از امور اعتباری هستند.
[4] متأسفانه این دید در برخی شاگران حضرت امام(ره) نظیر شهید مطهری اصلاً نیامده است، یا اینکه در برخی همچون آیت‌الله جوادی آملی آمده است، اما آن را به حضرت امام(ره) نسبت نداده است.
[6] به عنوان مثال عمدۀ بحث و اختلاف ما با آقایان در «جریان برائت عقلی در اقل و اکثر» به همین مسأله برمی‌گردد. خواهید دید که صاحبِ کتاب المحصول، در آنجا عین سخن حضرت امام(ره) را گفته است و قائل به برائت شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo