< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

97/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: نظریه حضرت امام(ره) /متعلق اوامر و نواهی /امر

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه گذشته، تحلیل‌های آخوند و محقق اصفهانی درباره‌ی نحوه تعلقِ طلب به «وجود» بررسی شد. با بیان نقدهای آخوند به محقق اصفهانی، سومین خطّ فاصل ایشان از محقق اصفهانی روشن گردید. حضرت امام نیز در این نقدها فی‌الجمله با آخوند همراهی کردند، اما در ادامه مسیر خود را از آخوند جدا می‌کنند. نظریات این سه اصولی در عبارات حضرت امام در مناهج، تحت عنوان سه احتمال مطرح شده است.

 

1تبیین نظر مختار امام با کمک سه عبارت از مناهج‌ الوصول

 

در تبیین فرمایش حضرت امام(ره) بودیم. حضرت امام(ره) برای اینکه متعلق اوامر و نواهی را روشن کنند در سه جای مناهج‌ به این مطلب پرداخته‌اند:

1.1موضع اول: در مبحث «موضوع علم»

قبلاً به صورت تفصیلی بدان اشاره کردیم که در اوائل بحث «موضوع علم» در اصول، مسأله‌ای مطرح شد که آیا قضایای فقه نظیر «الصلاه واجبه»، حقیقیه هستند یا خارجیه؟ امام فرمودند هر چند وجوب، محمول اعتباری است، اما بر «صلاتِ به قید وجود ذهنی» نمی‌تواند حمل شود، همچنین بر «صلاتِ به قید وجود خارجی» نمی‌تواند حمل شود، همچنین بر خود ماهیت نیز نمی‌تواند حمل شود.

ایشان برای هر کدام استدلالی مطرح می‌کنند؛ «ماهیت من حیث هی»، چیزی ندارد که کسی بخواهد آن را واجب کند. «ماهیت به قید وجود ذهنی» نیز قطعاً منظور نیست. زیرا کسی قائل نیست که برای نمازخواندن، بایستی «نماز به قید وجود ذهنی» را اتیان کند. قطعاً «ماهیت به قید وجود ذهنی مولا» نیز مد نظر نیست، چون‌که ربطی به مکلف ندارد که بخواهند آن را اتیان کند. «ماهیت به قید وجود خارجی» نیز ظرف سقوط تکلیف است. وقتی چیزی در خارج شکل بگیرد، تکلیف ساقط می‌شود. لذا نمی‌توان گفت که متعلق تکلیف، «ماهیت به قید وجود خارجی» است. نتیجه اینکه هر سه فرض را بایستی کنار گذاشت. لذا مجبوریم که بگوییم معنای وجوب صلات این است که «أنّ الآمر نظر إلى الماهيّة و بعث المكلّف نحو إيجادها، و بهذا الاعتبار يقال: إنّها واجبة، لا بمعنى اتصافها بالوجوب في وعاء من الأوعية، و وعاء الاعتبار ليس خارجاً عن الخارج و الذهن»[1] ؛ این تعبیر که آمر به ماهیت نگاه کرده است، و مکلف را به ایجاد ماهیت، بعث کرده است نیازمند تحلیل است. حضرت امام(ره) می‌فرمایند به این اعتبار است که گفته می‌شود نماز واجب است، نه اینکه بگوییم نماز، اتصاف به وجوب پیدا می‌کند در ذهن یا خارج. اتصاف به وجوب، نه در ذهن است، نه در خارج. وعاء اعتبار، بیرون از ذهن و خارج نیست. بالاخره وعاء اعتبار یا ذهن است یا خارج.

امام اسم این را «کالحقیقیه» گذاشت، نه «حقیقیه» و نه «خارجیه». «حقیقیه بوعلی» این بود که لازم، لازم‌الماهیه باشد. «خارجیه بوعلی» این بود که لازم، لازم ماهیتِ به شرط وجود خارجی باشد. امام معتقد است که احکام شرعیه هیچ کدام از این دو نیستند؛ نه لازم ماهیت‌اند، نه لازم ماهیت به قید وجود، بلکه حق این است که «نظر الی الماهیه».

بر اساس این عبارت، مدعای امام این است که در هیچ وعائی نماز، متصف به وجوب نمی‌شود. معنای وجو‌ب‌یافتن صلات این است که آمِر به ماهیت نگاه می‌کند، اما مکلف را بعث می‌کند به ایجاد ماهیت. مختار حضرت امام نیازمند تبیین است. شاگردان ایشان تبیین خوبی از بیان استادشان ارائه نکرده‌اند. تلاش ما این است که بر اساس دیگر عبارات امام، مرادشان را توضیح دهیم.

1.2موضع دوم: در مبحث «مره و تکرار»

از جهاتی عبارت دوم امام(ره)، ابهامات کمتری نسبت به عبارت محل بحث‌مان ـ موضع سوم مناهج ـ دارد.

1.2.1مقدمه

در ذیل بحث «مره و تکرار» بحثی هست که «مره» در اینجا به چه معنا است؟

ـ «دفعه»، در مقابل تکرار به معنای «دفعات»

ـ «فرد»، در مقابل تکرار به معنای «افراد».

فرق «فرد» و «دفعه» در این است که می‌توان در یک‌ دفعه مثلاً پنجاه فرد را با هم اکرام کرد. بنابراین گاهی چندین فرد، در یک دفعه می‌آیند، گاهی چندین فرد در چندین دفعه می‌آیند.

حال سؤال این است که در جایی که پرسیده می‌شود از امر، مره فهمیده می‌شود یا تکرار، به دنبال این هستیم که امر، ظهور در کدامیک دارد: «دفعه یا دفعات» یا «فرد یا افراد»؟

صاحب فصول، مره را به معنای «دفعه» می‌داند. استدلال او این است که شما در اصول، بحثی جداگانه دارید که در آن بحث می‌کنید که امر آیا به «طبیعی» تعلق پیدا می‌کند یا به «فرد». اگر بحث «مره و تکرار» را بحث جداگانه‌ای از بحث «متعلق اوامر و نواهی» می‌دانید، مجبورید که مراد از مره را چیزی غیر از «فرد» بدانید. پس مراد از «مره و تکرار»، «دفعه و دفعات» است. در این صورت، دو بحث جدا از هم داریم: گاهی از این بحث می‌کنیم که متعلق امر، «طبیعی» است یا «فرد»، گاهی نیز بحث می‌کنیم که آیا از امر، «دفعه» فهمیده می‌شود یا «دفعات».

اما اگر کسی اصرار داشته باشد که مره را «فرد» بداند، نتیجه‌اش این می‌شود که بایستی بحث «مره و تکرار» را ذیل بحث «متعلق اوامر و نواهی» قرار دهیم. بدین صورت که بگویید اگر متعلق امر، «طبیعی» باشد که دیگر بحثی نخواهیم داشت، اما اگر متعلق امر، «فرد» باشد، آن وقت بحث دومی مطرح می‌شود که آیا «یک فرد» فهمیده می‌شود یا «چند فرد».

خلاصه سخن صاحب فصول این است که اگر مره را «فرد» معنا کنیم، بحث «مره و تکرار» ادامه بحث متعلق اوامر و نواهی خواهد بود[2] ، اما اگر مره را «دفعه» معنا کنیم، بحث «مره و تکرار» بحثی مستقل از بحث «متعلق اوامر و نواهی» خواهد بود.

آخوند به صاحب فصول جواب می‌دهد که مراد ما از «طبیعی» در بحث «متعلق اوامر و نواهی»، «وجود طبیعی» است. بنابراین در بحث متعلق اوامر و نواهی، مراد از «فرد»، «خصوصیات فردیه»، و مراد از «طبیعی»، «وجود طبیعی» است، نه خود «طبیعی». لذا در هر صورت دو بحث مستقل خواهیم داشت. زیرا اگر متعلق اوامر و نواهی را «طبیعی» بدانیم، باز این بحث جا دارد که از امر، یک طبیعی فهمیده می‌شود یا چند طبیعی.

بنابراین برای اینکه بحث‌ها مستقل شوند نیازی نداریم که حتماً «مره» را «دفعه» معنا کنیم. اگر مره، «فرد» باشد، باز هم بحث‌ها مستقل از هم هستند. اشکال شما این بود که در بحث متعلق اوامر و نواهی، «طبیعی» را «طبیعی» معنا می‌کردید، اما حق این است که مراد، «وجود طبیعی» است.[3]

1.2.2سخن امام در مره و تکرار

امام در اینجا سخن مهمی دارند. دومین جایی است که امام نظر خود را در باب متعلق اوامر و نواهی مطرح نموده‌اند. ایشان در مقام قضاوت میان صاحب‌فصول و آخوند در اینکه مراد از «مره» چیست، می‌گویند ابتدا بایستی مشخص کرد که آیا «وجود» دخیل در مفاد هیئت است یا نه[4] . هر کدام از این دو شقّ، نیازمند سیر خاص خود است.

این دقیقاً همان بحثی است که تا کنون با هم داشتیم، و در احتمال اول از احتمالات سه‌گانه‌ای که حضرت امام در بحث متعلق اوامر و نواهی مطرح کردند، اشاره شد. اما در اینجا همان مطلب را با صراحت بیشتری بیان می‌کنند.

امام پس از آنکه سخن صاحب فصول را ذکر کرده و رد آخوند بر ایشان را مطرح می‌کند، وارد بحث شده و می‌فرماید:«و التحقيق أن يقال: بناء على تعلق الأمر بالطبيعة: فإن قلنا بأنّ الهيئة موضوعة لطلب الإيجاد- كما عليه الفصول- فلا محيص عن كون متعلّقه هو الطبيعة من حيث هي لأنّ الإيجاد أخذ في طرف الهيئة، فلو أخذ الوجود في طرف المادّة يصير معنى الأمر بالصلاة، أوجد وجود الصلاة، و هو كما ترى»[5]

اگر مبنای ما این باشد که هیئت افعل وضع شده است برای «طلب ایجاد» ـ که مشهور از صاحب فصول همین را فهمیده‌اند[6] ـ در این صورت ماده‌ی آن صرفاً «طبیعی» خواهد بود، و «ایجاد» در ماده‌ی آن نخواهد بود. زیرا اگر در ماده‌ی آن نیز «وجود» اخذ شده باشد، معنای «امر بالصلاه»، «أوجِد وجودَ الصلاه» خواهد بود. لذا او دیگر نمی‌تواند متعلق امر را «وجود طبیعی» بداند. بنابراین آخوند نمی‌تواند حرف خود را به گردن صاحب فصول بگذارد.

اما اگر مبنای آخوند را داشته باشیم که موضوع‌له هیئت افعل را صرفاً «طلب صرف» بدانیم، و «ایجاد» نه از موضوع‌له هیئت افعل، بلکه بواسطه‌ی قرینه‌ی خارجی در مرحله‌ی ظهور بیاید، او باید گونه‌ی دیگری سیر کند[7] . تعبیر حضرت امام چنین است: «و إن قلنا بأنّ الهيئة موضوعة للإغراء و البعث، و لازم الإغراء إلى الطبيعة إيجادها، لأنّ الماهيّة من حيث هي ليست مطلوبة، لكن الإيجاد و الوجود لم يكونا مدلول الهيئة و لا المادّة، بل من اللوازم العقليّة لتعلّق البعث بالطبيعة...»[8] ؛ این عبارت اخیر، همان نظر مختار حضرت امام(ره) است؛ اینکه «ایجاد» و «وجود»، مدلول هیئت یا ماده نباشد.

امام به نوعی هم به صاحب فصول اشکال می‌کنند، هم به آخوند، لذا مبنای خاصی را مطرح می‌کنند که فعلاً محل بحث ما نیست.

جمع‌بندی عبارت حضرت امام در این موضع این است که ایشان به خوبی میان دو مبنا تمییز می‌گذارد: مبنایی که معتقد است «ایجاد» و «وجود» از قرینه‌ی عقلی حاصل می‌شود، و مبنایی که معتقد است «ایجاد» و «وجود» در مفاد هیئت قرار دارد.

1.3آنچه خواهد آمد...

حضرت امام(ره) در بحث متعلق اوامر و نواهی، مبنای سومی را اضافه می‌کنند، و آن مطرح‌کردن «قرینه‌ی عقلائی» است. امام در عبارت دوم بیان می‌کند که ایجاد و وجود را از قرینه‌ی عقلی بدست می‌آیند، اما در عبارت سوم بیان می‌کند که اینها از قرینه‌ی عقلائی بدست می‌یایند. از سوی دیگر در عبارت اول نیز این عبارت را داشتیم که صلات در هیچ وعائی متصف به وجوب نمی‌شود. اینها بایستی همه در کنار هم لحاظ شوند. به نظر می‌رسد که حضرت امام، در عبارت سوم اقدام به جمع عبارات اول و دوم نموده‌اند؛ هم یک قرینه‌ی عقلائی را مطرح کرده است، هم «نظر الی الماهیه» را مطرح کرده است تا «وجوب» مطرح نشود. در جلسه بعد، این نکات مفصل‌تر مطرح خواهند شد.


[2] به علاوه، اگر متلعق اوامر را «طبیعی» بدانیم، دیگر بحثی درباره «مره و تکرار» مطرح نخواهد شد.
[3] در تحریر محلّ نزاع، آخوند و محقق اصفهانی هر دو مرتکب خلاف ظاهری می‌شوند. خلاف ظاهر آخوند این است که «طبیعی» را «وجود طبیعی» قلمداد می‌کند، و خلاف ظاهر محقق اصفهانی این است که «فرد» را «وجود» قلمداد می‌کند. گویی در هر حال بایستی خلاف ظاهری را مرتکب شویم.
[4] یعنی با قرینه‌ی عقلی است که پای «وجود» به میان می‌آید، نه از طریق وضع.
[6] کلام صاحب فصول، قدری اضطراب دارد، اما به هر حال تلقّی مشهور از نظر او همین است.
[7] چون فعلاً محلّ بحث ما تبیین نظر امام در بحث متعلق امر و نهی است، لذا کاری به ادامه‌ی بحث مره و تکرار نداریم، و صرفاً آن عبارتی از امام که به درد محل بحث‌مان می‌خورد را بررسی می‌کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo