< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین فرحناکی

99/04/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقسام قطع/ قیام الامارات و الاصول مقام القطع

 

خلاصه مباحث گذشته:

     قیام الامارات و بررسی آن بنابر دو مسلک مهم

     بنابر قاعدة قبح عقاب بلابیان و قاعدة حق الطاعة

     پس بنابر قبح عقاب بلابیان اصول وامارات باید منجزیتشان تشریع بشود

     بنابر قاعده حق الطاعة معذریت اصول و امارات باید تشریع شود.

     اعتبار امارات از باب حکومت است یا وورد؟

     فرق بین حکومت و ورود و تخصص

خلاصه مباحث امروز:

     بیان دلیل مرحوم آخوند بر محالیت تنزیل ادله اعتبار امارات مقام القطع

     جواب خود مرحوم آخوند از این اشکال(در حاشیه رسائل)

     بیان سه تقریب برای استخراج ملازمه بین مدلول مطابقی و التزامی

     ملازمة عقلیة / ملازمة عرفیة / ملازمة عقلیة و عرفیة معا

     بیان استاد از ملازمة عرفیة و تفاوت آن با تقریب مرحوم نائیني

     بیان اشکال دور که به ملازمة مرحوم آخوند رضوان الله علیه گرفته شده است

اشکال مرحوم آخوند بر محالیت تنزیل ادله اعتبار امارات مقام القطع: مرحوم آخوند رحمةالله علیه مهمترین اشکالی که ارائه دادند برای اینکه ادله اعتبار امارات نمی‌تواند هم به جای قطع طریقی محض و هم به جای قطع موضوعی کشفی بنشیند مهم ترین دلیلشان این بود که یستلزم که در تنزیل واحد دو لحاظ شود 1. لحاظ آلیت و 2. لحاظ استقلالیت و این محال است پس نمی‌شود.

گفته شد اشکال نکنید که روایت مجمل است فلذا یمکن که بجای قطع طریقی بنشیند و یمکن که بجای قطع موضوعی کشفی بنشیند بله به جای هر دو نمیشیند چون اجتماع لحاظین پیش می‌آید پس به جای یکی بنشیند و اجمال دارد.گفتیم که خیر به جای قطع طریقی محض که بلا اشکال تنزیل میگردد و مفروغ بود و ما میخواستیم ببینیم آیا اضافه بر قطع طریقی محض به جای موضوعی کشفی هم مینشیند یا خیر؟

جواب خود مرحوم آخوند از این اشکال: ایشان می‌فرمایند: اگر خواسته باشیم بگوییم ادله اعتبار به جای هر دو(قطع طریقی محض و موضوعی کشفی) می‌نشیند اجتماع لحاظین پیش نمی‌آید! به این بیان که (در حاشیه رسائل این جواب را داده‌اند) به مدلول مطابقی دلالت میکند بر تنزیل مؤدی الامارة منزلة الواقع و به مدلول التزامی دلالت میکند بر تنزیل ظن منزلة القطع و تنزیل الامارة منزلة القطع و تنزیل الاستصحال منزلة القطع. پس یک لحاظ شد اما به دو مدلول شد. پس لازم نمی‌آید که در تنزیل واحد دو لحاظ شده باشد. پس قطع طریقی محض از مدلول مطابقی فهمیده می‌شود هر وقت بینة مطلبی را گفت آن مطلب واقع است و در مدلول التزامی میگوید امارة مقام قطع می‌نشیند پس نگو امارة دارم بلکه بگو قطع دارم.

توضیح: الا اینکه تمام نزاع در این است که این چه مدلول التزامی است. تنزیل مؤدی منزلة الواقع لازمه‌اش تنزیل الامارة منزلة القطع است این لازمه را از کجا در آوردید؟ شما در دو مرحله قرار دادید مشکلی ندارد و ما میفهمیم کان دو تا تنزیل است اما یکی را به مدلول التزامی رسانده و یکی را به مدلول مطابقی الا اینکه این دو تا چگونه لازم یک دیگر هستندکه لازمه‌ی آن تنزیل اول تنزیل دوم است؟!

در اینجا سه تقریب شده است تا این ملازمه را استخراج کنند:

    1. ملازمه عقلیة: کثیری از علماء منهم محقق رشتي رحمةالله علیه: در اینجا ملازمه عقلیة است؛ دلالت اقتضاء، صونا لکلام الحکیم عن اللغویة.

    2. ملازمه عرفیة:

    3. ملازمه عقلیة و عرفیة معا: مرحوم محقق اصفهاني رضوان الله علیه هر دو با هم درست است یکی صغری و یکی دیگر کبری درست میکنند.

 

بیان ملازمة عقلیة: محقق رشتي ره قائل به این ملازمه شدند و خیلی از محشین هم همین را معنی میکنند. وقتی دلیلی داریم که در آن دلیل موضوع مرکب و قید و مقید و وصف و موصوف است و دو جزئی و دو پله ای است در اینجا تنزیل یک جزء دون جزء آخر لغو است چون اثری بر آن بار نمی‌گردد مثلا مولی گفته مقطوع الخمریة حرام است و احکام رفته است بر روی مقطوع الخمریة حالا آمده است و به دلیل مطابقی ادله اعتبار گفته است که خمری که در اینجا موضوع قرار گرفته ولو اینکه بینة گفته که خمر است برای شما میشود مظنون الخمریة لکن شارع میگوید که بگو خمر است أي مقطوع الخمریة پس آمد مؤدی را تنزیل کرد منزلة الواقع. میگوییم مولی شما که گفتید المقطوع الخمریة یحرم شربه این که لغو است حالا صونا لکلام الحکیم عن اللغویة به دلالت التزامیة میگوید همان طور که گفتی خمر است _خمریة تعبدیة به تنزیل اول مدلول مطابقی_ به ملازمه برای اینکه کلام مولی از لفویت خارج گردد به دلالت اقتضاء میگوییم قطع او هم قطع به خمر است یعنی قطع تعبدی به خمر مانند قطع به خمر است پس برای اینکه کلام مولی را از لغویت خارج کنیم میگوییم به دلالت التزامیه دلالت میکند بر اینکه قطع به خمریة تعبدی مانند قطع به خمر وجدانی است. پس حرمت شرب میآید و کلام مولی از لغویت خارج شد. این تقریب اول که خیلی از محشین این گونه معنی میکنند و ملازمه را ملازمه عقلیة معنی میکنند و در عبارات بیشتر روی همین دلالت اقتضاء و صونا لکلام الحکیم عن اللغویة مطرح میکنند.

اشکال: یعنی چه صونا لکلام الحکیم عن اللغویة خب مولی دو حکم دارد هم یک حکم را به نحو قطع طریقی رو خمر برده است و یک حکم را به نحو قطع طریقی کشفی برده است روی خمر که مقطوع الخمریة باشد و میگوییم که ادله یکی اولی را میگیرد پس صونا لکلام الحکیم عن اللغویة لازم نیست و اصلا ملازمه عقلیة اصلا پیش نمی‌آید شاید بگویید اشکال وارد است حکم روی هر دو میرود

برخی اشکال کردند که چرا ما مدلول التزامی عقلی داریم به اینکه قطع به این خمر تعبدی کان قطع به خمر وجدانی است از باب این بود که کلام مولی را در اولی اش المؤدی واقع، المخبر عنه ثقة واقع آن را از لغویت خارج کنید. و حال اینکه لغو نسیت چون خمر دو حکم داشت؟

برای جواب از اشکال گفتند: ادله اطلاق دارد میگوید هر وقت بینة مطلبی را گفت تو آن را واقع ببین چه آن چیز که خبر داده یعنی خمریت را که مؤدی امارة بود چه تمام الموضوع باشد چه جزءالموضوع بوده فرقی ندارد اطلاق دارد اطلاق دلیل لازمه اش این است پس اطلاق تنزیل در ناحیه در مؤدی منزلة الواقع حتی در جزءالموضوع فرقی نمیکند. پس اطلاقش شامل قطع موضوعي ما نحن فیه میشود شامل جزءالموضوع هم میشود و کلام بر میگردد.

بیان ملازمه عرفیة: مرحوم محقق نائیني و مرحوم سیدنا الخوئي: (که ساده تر تقریب میشود) مراد مرحوم آخوند ملازمه عرفیة است عرف میگوید وقتی شيءای را گفتم مظنون است بلکه بگو مقطوع است. نگو مؤدی بینة است به خمریة بگو خمر است؛ عرف ملازمه می‌بیند بین تنزیل مؤدی منزلة الواقع و تنزیل قطع به این بمنزلة القطع به آن است؛ پس دلالت عقلیة نیست به عرف که بدهید تعبدا میگوید در نظر من این صلاة است الطواف بالبیت طلاة پس اگر روی صلاة حکمی رفته باشد روی طواف هم آن حکم می‌رود.

بیان ملازمه عقلیة و عرفیة: مرحوم محقق اصفهاني: عقل به دلالت اقتضاء و ملازمة عقلیة میگوید اگر مولی جزئي از مووضوع را تنزیل کرده باشد باید آن جزء دیگر را هم تنزیل شده باشد؛ اما چه چیزی میخواهد آن را تنزیل کند من خبر ندارم پس عقل میگوید باید جزء دوم هم تنزیل بشود و الا لغو است؛ و ملازمه عرفیة میگوید همین دلیل اعتبار که قطع به شيء بود من همین را می‌فهمم. کبری ملازمة العقلیة و صغری ملازمة عرفیة

الثالث:- و هو ما ذكره المحقق الأصفهاني- ان يراد بها مجموع الدلالتين، فان الدليل إذا دل على التعبد بأحد الجزءين يدل اقتضاء على التعبد بالجزء الآخر. اما ان أي شي‌ء نزل منزلة الجزء الآخر فهذا لا يرتبط بالعقل، بل العرف يحكم به بحسب ما يراه مناسبا. ففيما نحن فيه إذا دل الدليل على التعبد بالواقع فهو يدل اقتضاء على التعبد بالقطع، و العرف هو الّذي يحكم بان ما نزل منزلة القطع هو القطع بالواقع الجعلي.[1]

میگوید همان طور که قطع به واقع حقیقی حکمی داشت قطع به واقع جعلی هم همان حکم را دارد. پس دلیل اقتضاء گفت باید به جای قطع چیزی بنشیند حالا که شارع شما را در خمر متعبد کرد به جزء دوم پس قطعا باید به جای قطع چیزی بنشیند که لغو نباشد این تعبد اما چه چیزی قرار است که ببشیند عقل میگوید من نمیفهمم اما عرف میگوید که من میفهمم که اگر مؤدی امارة خمریة را درست میکند خود امارة هم قطع را درست میکند.

(مرحوم صاحب منتقی این سه مبنی را جمع کردند که مراد مرحوم آخوند در عبارتشان چیست/ مراجعه کنید)[2]

 

تقریب استاد از ملازمة: اگر ملازمه مراد علماء از ملازمة عرفیة همین بیان ما باشد که فبها و نعم المطلوب والا ما چیزی دیگری فهمیدیم: ما میگوییم عرف این را عرف میگوید که وقتی مولی به من گفت که "لیس هذا بما قامت البیة بخمریته بل قل انه خمر" ما الان نسبت به اینکه این خمر است آیا قطع نداریم؟ وقتی که مولی میگوید گفتند که خرمر است و ولی تو بگو حتما خمر است و اگر خمریة این را مولی برای من و شما را تعبدا بیان کرده و ما را متعبد کرده است پس قطع دارم که این خمر است.

تفاوت تقریب استاد و نائینی: آن بزرگواران میگویند که ما دو تا تنزیل دارم یکی تنزیل به ملزوم است و یکی تنزیل در ناحیه لازم است الا اینکه این لازم بودن این آن را عرف میفهمد. اما ما میگوییم نخیر ظاهرا فوق آنچه است که ایشان گفته اند ما میگوییم قطع داریم که مولی گفته است که این خمر است؛ ایشان میگویند که ملازمه عرفیة را قبول داریم که یک لازم داریم و یک ملزوم داریم که مدلول مطابقی ما فقط در ناحیه ی ملزوم پیاده شد فقط همین قدر یک لازمی این حرف مولی دارد الا اینکه این لازم لازم عادی و عقلی نیست بلکه عرف آن را میفهمد که در ناحیه دوم هم یک قطعی آمده است و تنزیل کرده است ظن شما را مننزلة القطع؛ ما میخواهیم بگوییم ظاهرا این گونه است که برای عرف بدیهی است وقتی مولی آمده ما را متعبد به خمریت کرده است پس قطع داریم به خمریت به این که این مایع خمر است در نزد مولی من این برایم قطعی است و مولی هم گفته بود که هر وقت که قطع پیدا کردی اجتناب کن. ما میگوییم دوتا نیست که تعبیر به ملازمه عرفیة میشود یک لازمی داریم و یک ملزومی لکن عرف این را فهمیده است. ما میخواهیم میگوییم بالاتر از این حرف ها هست. میخواهیم بگوییم که وجدانی است مولی وقتی گفت الطواف بالبیت صلاة، تعبدا به ما گفت که این صلاة است خب آیا ما قطع نداریم به صلاتیت؟ این را عرف دو تا نمی‌بیند بلکه در نظر عرف یکی است نه اینکه ملازمه ای را درست کرده و آن ملازمه را عرف فهمیده باشد. همانطور که در وجدانم قطع دارم به طواف بودن همان وقت قطع دارم به اینکه این صلاة است. به متعبد به که من علم دارم پس نیاز به تنزیل دوم ندارم.

خلاصه: اینکه ادعای مرحوم آخوند خیلی ساده تر از این حرف ها هست ایشان میفرماید که وقتی مولی می‌آید جزئي را تنزیل کرده است بما هي جزء تنزیلش کرده است عند العرف این جزء دوم هم خود به خود می‌آید و لو مولی حکم برده است روی مقطوع الخمریة، اذا قطعت بخمریة مایع فاجتنبه بعد مولی میگویید این خمریة را برای تو تعبدا درست میکنم همین که بینة گفت هذا خمر.

نکته: با بیان ما دیگر اشکاللاتی که به آخوند گفته میشود وارد نخواهد شد حتی اشکالی که خودشان هم گفته اند نیز شاید وارد نخواهد بود.

بیامن اشکال دور که به ملازمة مرحوم آخوند رضوان الله علیه گرفته شده است: اشکالی که مطرح کردند علماء یک اشکال است و مرحوم آخوند بیان کردند و هر یک از یزرگان تقریری کردند: این ملازمه شما چه عقلیة صرف باشد چه عرفیة صرف و چه هردو باهم، هر کدام باشد دوری در آن است.

بیان دور: شارع تنزیل اول را به مدلول مطابقی درست کرد و حال آنکه این لغو است؛ مولی گفته بود اذا بلغ قدر کر پس دو تا موضوع دارد، حالا مولی بگوید که من فقط آب بودن برایم مهم است خب کر بودن که تنها فایده ای ندارد! هر چند که ما متعبد به آن شویم. پس برای اینکه کلام مولی از لغویت خارج شود باید کریت هم بدست بیاید، و ما میگوییم برای اینکه کلام مولی را از لغویت خارج کنیم پس متعبدمان کرده است به جزء دوم. پس تنزیل یک جزء اینکه مولی این یک تنزیل في نفسه انجام بدهد که قبیح است پس این متوقف بر این است که شارع جزء دو را هم تنزیل کند تا از لغویت در بیاید. پس تنزیل اول متوقف شد بر تنزیل دوم چون تا تنزیل دوم نباشد کلام مولی لغو است. و تنزیل دوم چه زمانی میآید و ما میتوانیم چنین مدلولی از کلام مولی میتوانیم استخراج کنیم(چون در مدلول مطابقی اش که تنزیل نکرده بود که الظن بمنزلة القطع)؟ ما می‌خواستیم از لازمه این را استخراج کنیم و زمانی لازم کلام مولی این است که باید ظن را منزلة القطع قرار دهیم که مولی مؤدی منزلة الواقع دیده باشد. پس اینکه تنزیل کند مؤدی را منزلة الواقع گفتیم که في نفسه لغو است مگر اینکه پشت سرش یک تنزیل دومی داشته باشد اینکه ظن را منزلة القطع ببیند و زمانی میتواند مولی ظن ما را منزلة القطع دیده باشد که مؤدی را منزلة الواقع دیده باشد، پس هر یک متوقف بر دیگری شد و این یعنی دور؛ لذا مرحوم آخوند میفرمایندکه ما در حاشیه رسائل حرفی گفتیم که لازمه اش دور است و متأسفیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo