< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد حسین فرحناکی

99/04/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مباحث قطع/ اقسام قطع – قطع موضوعی وصفی

خلاصه مباحث گذشته:

     موضوع بحث: مباحث قطع و اقسام قطع

     تقسیمات قطع

     تذکری برای عدم اشتباه بین قطع طریقی محض و قطع موضوعی طریقی

     بیان تقسیم های ارائه شده برای اقسام قطع

     فرق بین قطع ، یقین و علم

     بیان آیت الله فلسفی رضوان الله علیه از قطع

     نظر به قطع از حیث قاطع و مقطوع به و جواب از ایرادی که آخوند گرفتند

     تقسیم قطع از جنبه ی کشف

     مناقشه به مرحوم محقق نائینی در قطع کشفی تمام الموضوع و جواب هایی از آن

     اثر اخذ کشف به نحو کشفی تمام الموضوع و جزء الموضوع

خلاصه مباحث امروز:

     قطع جزء امور متأصلة است

     اشکال اضافه بر اشکالات جلسه قبل بر کلام محقق نائینی رحمة الله علیه

     بیان کلام محقق اصفهانی رحمة الله علیه بر اینکه قطع موضوعی وصفی نداریم

     چهار تفسیر برای نسبت بین قطع و کشف داریم

     جواب آیت الله تبریزی ره از کلام محقق اصفهانی ره

     جواب استاد

 

حقیقت قطع: قطع قطعا جزء امور متأصلة است، متأصلة اصطلاحا در قبال امور اعتباریة و انتزاعیة گفته میشود، قطع نه از امور انتزاعیه و نه جزء امور اعتباریه است. انتزاعیة: لاوجود لها الا بمنشأ انتزاع فوقیت و تحتیت برای اشیاء انتزاع از منشأش هست و الا هیچ شيءای وجودی به نام فوقیت ندارد الا همان منشائش بعضی از امور هم اعتباریة هست وجود اعتباری دارد لا وجود لها الا باعتبار معتبر آن هم فقط در وعاء اعتبارش. تذکر: خود اعتبار نه بلکه معتبَر ما امر اعتباری است اما خود اعتبار امر اعتباری نیست. قطع نه از امور اعتباریة است و نه از امور انتزاعیة لا وجود لها الا اینکه قوامش به اعتبار معتبر است و وجودی ندارد الا در همان وعاء اعتبار

و بحثش را برسیم خواهیم گفت حرف مرحوم نائینی شاید از جهاتی واضح تر و شاید اقوی باشد که ما یک وجود اعتباری داریم و در وجود اعتباری قائل هستیم به تناقض و تضاد؛ بعض هاگفتند که ما احراز نکردیم وجودات اعتباری چون سهل المأونة هست و لا وجود لها الا في وعاء اعتبار ، الا باعتبار ومعتبِر، و بعد ان ها یک نتیجه ای گرفتند که پس نتیجه ای گرفتند که تناقض معنا ندارد. ما میگوییم نه در وعاء اعتبار وجود دارد در همان وعاء در همان ظرف بین اعتبارات تناقض است تنضاد است و قابل جمع نیست و قابل ارتفاع هم نیست.

حالا که جزء امور متأصلة شد میشود جزء اعراض و صفت نفسانی است قطع. عرض در مقابل جوهر است و نیاز به موضوع دارد و موضوعش قاطع است اما در رابطه ی عرض ما غیر از موضوع نیاز به چیز دیگری هم هست ولذا تعبیر دست کردند که ذات الاضافة است و ذات الاضافة غیر از موضوعش است احتیاج داریم به مقطوعی مکشوفی معلومی ؛ علم هم اینگونه است ذات الاضافة است احتیاج دارد به معلومی همانطوری که بدون موضوع عالم علم تصور نمیشود بدون مضاف الیه باز هم تصویر نمیشود.

بیان مرحوم فلسفی رضوان الله علیه: با این مقدمه بحث دیروز را مرحوم شیخنا الاستاذ واضح تر ارائه دادند که قطع محتاج است که سکه ی دو رو باشد چون هم موضوع و هم مضاف الیه نیاز دارد عرض است باید قطع اینگونه باشد چون عرض است موضوع میخواهد و چون ذات اضافه است پس مجبوریم به اینکه مقطوع و مکشوفی در آن باشد.

گفتیم که در اقسام قطع یک واقع داریم ویک قطع داریم . گاهی مولا موضوعش واقع است و کاری به قطع ما ندارد که اکثر احکام از این دسته است کاری به قطع ما در ترتب حکم و بار شدن حکم بر موضوعش ندارد گاهی فقط و فقط قطع برایش مهم است و اصلا واقع برایش مهم نیست و گاهی هر دو با هم مهم است

پس اول جایی که واقع تنها ملاک است قطع طریقی محض است پس قطع هیچ دخالتی ندارد فقط طریق است و دخالتی در حکم مولا ندارد. دوم جایی که نفس قطع موضوع قرار گرفته به واقع کاری ندارد قطعی که تمام الموضوع است و گفتیم که 2 جنبه تصور دارد میتواند این قطع تمام الموضوع جهت وصفش موضوع قرار بگیرد و میتواند جهت کشفش ذات الاضافه اش و ما یک جهت سومی اضافه کردیم که گاهی هر دو جهتش برای مولا مهم است.

سوال: اشکال به اینکه شق سوم شما که گفتید چیزی اضافه ای بغیر از کشفی نیست

جواب: دیروز هم تذکر دادیم که اگر مرادتان (این شبهه مال شما نبود مرحوم سیدنا الخویی و محقق نایینی مرحوم محقق اصفهانی اشکال کردند) گفتیم که ما قرار بود لحاظ کنیم. گفتیم که ما برای خط مقدم و خط شکن شب حمله فقط کسی را کار داریم که فقط صفت نفسانی اطمینان را داشته باشد اصلا به جنبه ی کشف قطع هیچ نظارتی ندارد مولا نه اینکه نیست نمیخواهیم منعزل کنیم و الغاء کنیم نه غیر لحاظ نشده شما واقع را میگیرید قطع سکه هست معنی ندارد که یک رو باشد باید دو رو باشد . نه چه جنبه قطع برا مولا مهم است فقط وصفش مهم است.

سوال: قطع موضوعی تصور دارد که جنبه ی وصفش لحاظ نشود

جواب: بله گفتیم آنجایی که میگوید من به اطمینان تو کار ندارم لهذا چیزی که برایم مهم این است که شما حجت داشته باشید حالا قطع هم حجت است.

فرمایش مرحوم نائینی: گفتیم با این بیان که عرض کردیم حرف مرحوم محقق نائینی و مرحوم سیدنا الخوئی واضح می‌شود که آن جنبه ی کشف غیر از واقع است کشف مکشوف نیاز دارد کشف مقطوع نیاز دارد، بله قاطع همیشه مقطوعش را واقع می‌بیند و ما نگفتیم که نبیند ببیند ولی بعدا که کشف خلاف شد میبیند که مقطوع داشتم اما مقطوعم حاکی از واقع نبود. دیروز گفتیم که بیان استادنا که حاکی مرآة از واقع آهای کسی که مرآة از واقع داری تو بیا حالا این واقع نما واقع هم باشد نباشد.

مناقشه در فرمایش محقق نائینی: لهذا اشکالی دیروز به ذهنمان آمد که اضافه کنیم بر اشکالات به مرحوم آقای نائینی و خویی رحمة الله علیهما که این طور که شما معنی میفرمایید که اصلا کشف کشف تمام الموضوع معنی ندارد چون اصلا در معنای کشف خوابیده که من ذوالطریقی میخواهم بیان مرحوم سیدنا الخویی و مرحوم محقق نائینی را میگویم همین که میگویید جنبه ی کاشفیت و مرآتیت برام مهم است یعنی ذو الطریقی چیزی که مرئی این مرآة باشد برایم مهم است گفتیم که اگر این باشد که شما میگویید پس چرا تعبیر میکنید به جزء الموضوع قسم بعدی اش را خب اصلا جزءالموضوع نیست چون شما گفتید قوام کشف به دو چیز است به واقع که ذو الطریق است و طریق چون کشف کاشف میخواهد و مکشوف میخواهد. این عبارت شما این عبارت شما داد میزند در حرف اول شمامسامحه ای بود. خودتان میگویید قطع موضوعی کشفی جزالموضوع داریم جزالموضوع یعنی جنبه کشف یک چیز و یک چیز دیگه هم مولا میخواهد که واقع باشد که معلوم میشود که کشف غیر از واقع است والا اگر آن اشکالی که بالا مطرح فرمودید که کشف هو الواقع دیگر جز الموضوع معنی ندارد به نظرم این تسامح در عبارت است از آن طرف شما تصریح میکنیم که یک قطع داریم بما هو کاشف طریق و یک جزء دیگر مولا میخواهد به عنوان واقع. حال آنکه شما گفتید کشف بدون مکشوف معنی ندارد پس شما خودتان واقع را غیر از کشف دانستید پس بیایید و تمام الموضوع را هم تصویر کنید.

اضافه بر اینکه بیان دیروز هم که شما میفرمایید قطع کشفی آلی است و اصلا لحاظ نمیشود چون آلی است الا مقطوع و مکشوف ما قبول نداریم که هر چیز آلی باشد مساوی است با عدم لحاظ استقلالی و این را در الفاظ گفتیم که نگاه ما به الفاظ نگاه آلی است ما تمام فکر و ذکرمان معنی است و حال آنکه خیلی وقت ها در الفاظ با اینکه لفظ فقط آلی بود مع ذلک لحاظ استقلالی داریم اینکه بخواهیم با چه لفظی بگوییم دقت داریم که چه لفظی بکار ببریم خود لفظ هم مهم است ولو اینکه آلی است. لذا اینکه صرف آلیت قطع معنایش این نیست مساوی است با اینکه نگاه استقلالی نداشته باشد مساوی بودن را ما قبول نداریم. ان شاءالله برسیم همین که موضوع قرار گرفت مولا می‌گوید قطعت از کجا حاصل شد برایم مهم است هر قطعی را نمی‌خواهم.

بیان مرحوم محقق اصفهانی[1] :

بحثی که امروز بیشتر می‌خواستیم مطرح کنیم بیان مرحوم محقق اصفهانی بود که فرمودند: قطع موضوعی وصفی ندرایم، قابل تصور و تعقل ما نیست. چون وقتی گفتیم قطع در ذاتش کشف است خودش کشف است و برخی بالاتر رفته اند که عین الکشف است اگر‌ قطع هو الکشف چگونه می‌گویید که وقتی شما می‌گویید قطع جزء ذاتش قاطعیتش است شما چطور می‌خواهید منعزلش کنید از این کاشفیت که اصلا کشف برایم مهم نیست من فقط وصف مهم است اطمینان مهم است و این لازمه اش این است که شما بگویید من انسان را موضوع قرار میدهم اما به حیوان ناطقیتش کاری ندارم. این بیان مرحوم محقق اصفهانی بود و مثال هم به حیوان میزنند و میگویند اذ حفظ الشيء مع قطع النظر عن ما هو هو از آن چیزی که خودش قوامش به آن است بعد میگوید موضوع انسان است بعد آن چیزی که آن شی به آن محقق میشود میگوییم ما قطع نظر از آن داریم میگویند این محال است پس کشف مال خود خود قطع است و اگر مال خود قطع است چگونه میخواهید منعزلش کنید و جدا کنید لذا ما متوجه نشدیم که می‌گویید قطع موضوعی وصفی داریم چه تمام الموضوع چه جزء الموضوع ما متوجه نشدیم و قابل تصویر برایمان نیست.

مناقشه در فرمایش مرحوم محقق اصفهانی:

مقدمه: مقدمتا برای جواب ایشان چهار تفسیر برای نسبت بین قطع و کشف داریم

1.برخی مثل سیدنا الخویی[2] و سیدنا الصدر: القطع هو الکشف؛ قطع یعنی کشف

2.مشهور: القطع شيء له کشف؛ یک لازم ماهیت دارد مانند زوجیت برای اربعة ، اربعة زوجیت نیست اربعه یعنی 4 در مقبال 3 5 پس چیست زوجیت؟ میگوییم لازم ماهیتش است یعنی نمیشود ماهیت 4 را شما تصویر کنید و زوج نباشد.

3.مختار استادنا(آیة الله فلسفی ره) شاید امام راحل رضوان الله علیه هم مبنایشان همین باشد از قدیم در ذهنم هست نگاه نکردم؛ "القطع له کشف" اما به عنوان لازم وجودش نه لازم ماهیتش، لازم وجود: اینکه تصور ماهیتش معنایش این نیست بلکه وجودش این لازم را دارد مثالش هم مرآة و آینه است، آینه ذاتش که انعکاس نیست ذات آینه شیشه است که رنگ خورده لازم ماهیتش هم نیست اینکه هر آینه ای که تصور کنید چیزی هم در آن شکلی هم بیندازید. وجودش هست یعنی نمی‌شود آینه ای موجود بشود که این لازم همراهش نباشد که انعکاسی در آن نباشد وجودش این لازم را دارد و قطع به نسبه ی کشف از این قبیل است نه ذات قطع کشف است نه لازم ماهیتش کشف است بلکه لازم وجودش کشف است یعنی نمیشود در خارج قطعی موجود بشود و کشفی نباشد

4. که بیشتر امام راحل مایل به این مبنا هستند و مرحوم فاضل هم ظاهرا تبعیت کردند: قدیکون القطع کاشفا وقد لایکون همین قدر که شما تصور میکنید که لو اصاب منجز ولو اخطأ فمعذرو معذریت و منجزیت را برای قطع معنی میکنید پس خود تصور معذریت و منجزیت برای قطع معنایش این است که قطع همیشه کاشف نیست. پس خودتان تصویر کردید عدم اصابه را در قطع و لهذا معذریت را به عنوان صفتی برای خود قطع قرار دادید.

و شهید صدر ره که اصلا منجزیت را قبول ندارد میگوید قطع فقط معذریت دارد منجزیت مال قطع نیست مال چیز دیگری است و معذریت بعنی عدم الاصابة باز عدم الاصابة یعنی چی کشف مبنای ایشان این است

 

حالا باید ببینیم که مرحوم محقق اصفهانی با کدام یک از 4 مبنا اشکال می‌کند و با کدام مبنا می‌شود جواب ایشان را داد.

بیان مناقشه‌ی مرحوم تبریزی به مرحوم محقق اصفهانی: چون من قطع را جزم میبینم صفت نفسانی میبینم عدم احتمال خلاف میبینم پس عین کشف نیست القطع یعنی جزم همین هست ولاغیر این معنای قطع است بلکه بالاتر میآیند که جزم هم اینچنین نیست که جزم حمل شایع در آن اصابة به واقع باشد تقریبا شبیه کلام امام راحل؛ عبارت آقای تبریزی: «والجزم لا یکون طریقا الی الواقع بالحمل الشایع اذ الواقع قدیکون علی خلافه» شما جزم دارید و واقع غیر از این است. با این دو تا ایشان میگویند: «وعلیه فللمولی اخذ الجزم مع انطباق الواقع بالحمل شایع» و میتونه بدونش بگوید پس ایشان علی المبناء جواب دادند پس ما چون شبیه مبنای چهارم را قائل هستیم اشکال شما اصلا وارد نیست. شما قطع را مساوی با قطع گرفتید بعد اشکال کردید آقای اصفهانی اما اگر قطع را به معنای جزم معنی میکردید که حقیقت قطع همین است عدم تحیر عدم احتمال خلاف اگر اینگونه معنی میکردید مشکلی دیگر نبود.

بعد به ایشان اشکال میکنند که استادنا شما خودتان فرمودید القطع طریق ذاتا شما خودتان گفتید و علماء فرمودند ایشان میگویند نه نه مراد ما از ذات این معنی است که مراد ما از طریقیت ذاتی یعنی «ان طریقیته لا تحصل بجعل آخر» برای طریقت قطع احتیاج به جعل جاعلی نداریم ماوری آن چیزی که موجب جزم است مثل ظن نیست ظن اگر بخواهد منجزیت بخواهد برایش بیاید احتیاج به اعتبار و جعلی دارد اما قطع منجزیتش محتاج به ماورای آن جزمی که در آن هست نیست. «والمراد من قولنا القطع طریق ذاتا الطریقیته لا تحصل بجعل آخر ولایکون ماوری موجب الجزم امر آخر یوجب طریقیته ولیس مثل الظن یوجب تنجز الواقع بجعل واعتبار» این جواب آقای تبریزی از آقای اصفهانی پس مبنایی جواب دادند و کشف را هم این گونه معنی کردند.

 

اما بیانی که ما در بحث قبل مطرح کردیم اگر اینجا بیاید شبهه‌ی مرحوم محقق اصفهانی اشکالش واضح می‌شود که: یعنی طبق همه ی مبانی ما جواب داریم برای مرحوم محقق اصفهانی بله طبق مبنای امام راحل که راحت است چون اشکال ایشان مبتنی بر این بود که قطع را عین کشف بدانید که اشکال شما میآید و الا نمی اید

مناقشه‌ی استاد: ما گفتیم که جواب را باید این گونه بدهیم قطع سکه ی 2 رو است (بیان استادنا) یک طرف کشف و مرآتیة و یک طرف صفت نفسانی است و ما این را می یابیم در کشف و چه اشکالی دارد که شارع مقدس در مقام اعتبارش و لحاظش این جنبه ی قطع برایش مهم باشد و موضوع باشد و حکم بر ان مترتب شود و ان جنبه ی دیگر اصلا در ترتب حکمش هیچ تاثیری ندارد نه بودش و نه نبودش پس ما نمیخواهیم القاء کنیم قطع را از کشف که شما اشکال کنید که القطع هو الکشف ما که نگفتیم که قطعی داریم که کاشف نیست که شما اشکال کنید ما مبگوییم که معتبر لحاظ نکرده است عند اعتبارش الا جنبه ی وصفیتش را و جنبه ی کشفش اصلا برایش مهم نیست آنچه که مرا واجب کرده بر وجوب اکرام زید علم زید است یعنی شما میگویید که زید حیوان ناطق نیست ما که نگفتیم که زید حیوان ناطق نیست اصلا نمیشود که زید حیوان ناطق نباشد اما ترتب حکم (وجوب اکرام) برای زید بماهو عالم است

اصلا بگوییم القطع هو الکشف بعد بگوییم که آن لازمه اش مثلا وصفیت لازمه اش است چه اشکالی دارد نهایتا میشود مجاز لفظی که وضع شده بود برای کشف آن را مولا آمد موضوع قرار داد و مرادش لازمش بود نه خودش که اطمینان و صفت نفسانی باشد. ما نفهمیدیم ایشان به چه گیر میدهند اصلا القطع هیچ چیزی جز مرآتیت و کضف و طریقیت نیست لازمه اش این است که در دل انسان یک طمأنینه و وثوقی هم میآید یک عدم تحیری هم میآید اصلا بالاتر از این هم که نیست ولو ذات قطع عین کشف باشد هو ولاغیر.

سوال: ایشان میگویند در عینی که حالت نفسانی هست همین حالت نفسانی همین قطع است

جواب: شما میگویید در یک شيءای است که مثل خداست خدا علمش عین ذاتش است و عین علمش هست در رابطه خدا میگویند که اوج بساطت درباره حضرت احدیت است ذات او عین علمه و علمه عین ذاته و بعد ذاته عین قدرته و قدرته عین علمه و بعد همانجا میگوید ان الله علیم من به علم خدا کار دارم بله اصلا مگر میشود که علیم مطلق قادر نباشد.

سوال: میگوییم در مفهوم جداست و اینجا در مفهوم جدا نیست میگویند مفهوم کشف همان مفهوم علم هست همان حالت نفسانی است ان قول ظاهرا این مرادش باشد همان قطع که علم است حالت نفسانی است مفهوما و وجودا

جواب: بله اگر به قول شما کسی قائل باشد که خودش ابتکاری در عالم خلق است ببینید اصلا کشف ذاتش با صفت نفسانی فرق میکند دیروز گفتیم که صفت نفسانی قائم به قاطع است و کشف قائم به مکشوف است اصلا گفتیم که حقیقتش متفاوت است سلمنا که حرف حضرت را بگوییم اصلا مفهوما یکی باشد دو تا اسم است برای یک میگوییم این ها در عالم خارج که قابل انفکاک که هستند بله در عالم خارج قابل انفکاک هستند بعد همین که قابلیت انفکاک را که درست بکند میگوید من این مفهوم را استعمال کردم همان مفهوم واحد و مرادم فقط این بخشش بود.

سوال: مفهوما یکی وجودا یکی چطور درعالم خارج انفکاک میشود

جواب: در ظن کشف ناقص است اما جزم نیست گاهی جزم است اما اصابه(اگر کشف را اصابه معنی کنیم) نیست. در قطع این گونه است که یک مفهوم واحد بسیط است که دو شيء از ان انتزاع میشود

سوال: میگوییم دو تا انتزاع نمیشود

جواب: این که ما مفهوم کشف را غیر از مفهوم صفت نفسانی میدانیم که بدیهی است برایمان در قطع این دو یکی است

سوال: نه میگویند کشف همان علم است و علم همان حالت نفسانی است

جواب: صفت نفسانی من که به مرآتیت کاری ندارد واضح است که در خارج دو تا مفهوم که ما داریم مرآتیت گاهی وقتا که هست کشف هست اما صفت نفسانی هم نیست در خارج توی قطع کاری نداریم همین آینه مرآت است کشف میکند نشان دهنده غیر است اما صفت نفسانی هم نیست گاهی وقت ها صفت نفسانی هست ارائه واقع نمیدهد

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo