درس تفسیر استاد محسن فقیهی
99/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره بقره/تفسیر قرآن کریم /آیه 117
﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ﴾[1]
صحبت در رابطه با آیه یکصد و هفدهم از سوره مبارک بقره است. آیه قبل مربوط به این بود که دستهای از یهود و نصاری و مشرکین به خداوند متعال نسبت پدری میدادند و برای خدا فرزند قائل بودند. حضرت مسیح را پسر خدا میدانستند یا ملائکه را دختران خدا قلمداد میکردند. در آیه قبل فرمود ﴿سُبْحانَهُ﴾ خداوند منزه است از اینکه فرزندی داشته باشد. در آیه قبل مباحثی مطرح شد و گفتیم که تمام موجودات عالم در برابر خداوند خاضع و خاشع هستند. نکته دیگری که برای این مطلب مناسب است این است که تمام آسمانها و زمین را خداوند به وجود آورده و به همین جهت نیاز به فرزند ندارد.
معنای ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ این است که گاهی شما چیزی را درست میکنید و ماده آن را تهیه میکنید و به وسیله مادهای که تهیه کردهاید، صورت را بر آن تنظیم میکنید. ماده آن وجود دارد و شما صورت را بر آن منطبق میکنید، مثلا چوبی را تهیه میکنید و با آن تخت درست میکنید. اما خداوند متعال عالمی را که معدوم بوده و نه مادهای داشته و نه صورت را از عدم به وجود آورد؛ یعنی تمام موجودات عالم را ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ از عدم به وجود آورده است. لذا خداوند نیاز به این ندارد که برای موجود کردن چیزی که معدوم است، مقدماتی داشته باشد که بگویید خداوند فرزند دارد، چرا که تمام اینها نیاز به مقدماتی دارد.
فرق بدیع و خالق:
بدیع به معنای نوآوری است خالق کسی یا چیزی را از مواد موجود به وجود میآورد ولی بدیع معنای بالاتری دارد؛ یعنی از معدوم چیزی را به وجود میآورد. پس طبق این آیه شریفه خداوند کسی است که بدون اینکه مقدماتی وجود داشته باشد، آسمان و زمین را از عدم به وجود آورده است و از آن بالاتر این است که برای به وجود آوردن اشیاء در این عالم وجود فقط اراده پروردگار کفایت میکند و اینطور نیست که خداوند دستور دهد که اینطور شو بلکه همین که اراده کند به وجود میآید.
شما کارهای خود را به دو صورت انجام میدهید: بعضی از کارها را به وسیله مقدماتی انجام میدهید، مثلا برای خوردن چای، ابتدا آب را به جوش میآورید و بعد چای را دم کرده و بعد از آن که دم کشید میل میکنید؛ یعنی ابتدا مقدمات آن را انجام میدهید اما بعضی از کارها را انسان با اراده خودش انجام میدهد، مثلا اراده میکند که با چشم، جلوی خودش را ببیند، یا دستش را حرکت دهد، این مثال جهت تقریب به ذهن است، هرچند اینطور نیست ولی برای روشن شدن بحث میگوییم که اینطور نیست که هر وقت خداوند بخواهد کاری را انجام دهد یا چیزی را به وجود آورد، ابتدا مقدماتش را انجام دهد و سپس آن را انجام دهد یا به وجود آورد، بلکه همین که اراده کرد، انجام میشود و نیاز به انجام مقدمات ندارد. ﴿وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ﴾ وقتی خداوند چیزی را بخواهد، اراده میکند و با اراده خداوند آن چیز موجود میشود. دقت داشته باشید که در اینجا کلمه یقول به معنای گفتار لفظی نیست بلکه همان اراده پروردگار است. خداوند اراده میکند و تمام معدومات با اراده خداوند موجود میشوند.
کلمه ﴿بدیع﴾ از ماده «بدع» به معنای اختراع بدون الگوی پیشین است؛ گاهی به شما الگویی داده میّشود و میگویند طبق این الگو درست کن و شما طبق همان درست میکنید و گاهی هم الگویی وجود ندارد و شما ابتکار به خرج میدهید و چیزی را به وجود میآورید، در اینجا میگویید من نوآوری کردم و چیزی را که سابقه وجودی نداشته ابداع کردهام، ابداع و بدیع و بدع در جایی به کار میرود که سابقه وجودی ندارد و الگوی پیشینی وجود ندارد. خداوند علاوه بر خالق بودن بدیع هم هست؛ یعنی چیزهایی که سابقه وجودی نداشتهاند، یکمرتبه به وجود میآیند و با اراده پروردگار محقق میشوند. پس فرق بین خالق و بدیع در این است که خالق ممکن است بر مواردی صدق کند که مادهای وجود دارد و سپس آن ماده طبق اسباب و مسببات، تبدیل به چیز دیگری میشود، فرض کنید زن و مردی وجود دارد که با هم ازدواج میکنند و بچهای تولید میشود. این یک نوع خلق است که از مواد موجود، وجود دیگری به وجود میآید ولی خداوند خلقهایی دارد که سابقهای نداشتهاند و خدا آنها را موجود کرده است.
معنای قضی:
قضی به معنای حکم و امر مبرم و قطعی است، ﴿وَ إِذا قَضي أَمْراً﴾ یعنی یک حکم را قطعی کرد و دیگر در آن حکم شک و تردید وجود ندارد. در این آیه شریفه و آیات مشابه که در قرآن وجود دارد، ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾[2] و امثال اینها، معنای قضی چیست؟ گاهی قضی در امور تشریعی است و گاهی در امور تکوینی؛ معنای قضی در امور تکوینی این است که خداوند اراده میکند که چیزی در خارج موجود شود و این اراده در خارج تحقق پیدا میکند، ﴿وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ﴾ فورا موجود میشود مثل آتش که برای حضرت ابراهیم(ع) فوری بَرْد و سلام شد. معنای قضی در امور تشریعی این است که خداوند یک چیزی را واجب میکند و دستور میدهد که این کار را انجام دهید: ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾[3] ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[4] اینها قضای تشریعی است که خداوند واجبات و محرمات را بیان میکند. اینکه میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ این در مورد قضای تشریعی است، وقتی خداوند چیزی را واجب کرد برای ما اختیار نیست که بگوییم انجام نمیدهیم، وقتی خداوند برای مؤمنین امر تشریعی را بیان کرد دیگر اختیار ندارند و باید آن کار را انجام دهند.
در رابطه با قضاوت هم شما دیده و شنیدهاید که قاضی بین مدعی و منکر حکم میکند وقتی که حکم کرد، فصل خصومت میشود و این فصل خصومت قضای تشریعی است که در این موارد قضا استعمال میشود.
نکته اول:
نکتهای که از این آیه شریفه استفاده میشود این است که نسبتی که یهود و مشرکین در مورد فرزند داشتن خداوند متعال بیان میکردند، حرف بیجا و نادرستی است، خداوند بدیع است؛ یعنی موجودات را از عدم به وجود میآورد. اینطور نیست که مادهای وجود داشته باشد و خداوند موجودات را از آن ماده به وجود آورد، چرا که خداوند برای به وجود آوردن موجودات، نیاز به ماده و عنصر مادی ندارد.
سؤال:
سؤالی که در اینجا وجود دارد این است که آیا تمام موجودات بدیع هستند یا بعضی از موجودات؟ در موجودات میبینید که به عنوان مثال حضرت آدم و حوا موجود میشوند و نسل بشریت منعقد میشود و تولید نسل میکنند، در حیوانات و سایر موجودات هم همینطور است؛ یعنی خداوند در ابتدا آنها را موجود کرده و بعد آنها طبق اسباب و مسببات، مسیر خود را طی میکنند و ادامه میدهند. حال سؤال این است که آیا همه موجودات بدیع هستند یا بعضی بدیع هستند و بعضی دیگر بدیع نیستند؟
وقتی خداوند متعال این عالم را به وجود آورد و چیزی وجود نداشت، اولین مرحله که خداوند موجودات را از عدم به وجود آورد، بدیع بودهاند و بعد از آن که نسلها زیاد شد و موجودات از نسل اول به وجود آمدند، در آنجا ممکن است عنوان بدیع صدق نکند اما میتوان گفت که این عالم وجود خداوندی دارد که این عالم را از عدم به وجود آورده است، هرچند همه موجودات بدیع نباشند. چراکه همه موجودات از عدم به وجود آمدهاند و همه ذرات ابتکار خداوند هستند و بعد از آن طبق قانون سبب و مسبب انجام میشود. مثل اینکه شما کارخانهای را تأسیس میکنید و چیز جدیدی را ابداع میکنید که قبلا وجود نداشته و بعد از آن، کارخانه آن چیز را مدام تولید میکند. در اینجا میتوانیم بگوییم که این کارخانه ابتکاری است و نوآوری کرده است. پس در مجموع میتوان گفت همین که خداوند موجودات را از عدم به وجود آورد بدیع است هرچند تک تک افراد بدیع نباشند. چون موجودات معدوم بودند و خداوند آنها را از عدم به وجود آورد. این یک احتمال است که طبق آن موجودات اولیه بدیع هستند ولی موجوداتی که بعدا موجود شدهاند، عنوان بدیع را ندارند ولی در مجموع به خاطر اینکه سر منشأ آنها بدیع بوده، میتوان به آنها بدیع گفت.
احتمال دیگر این است که اصولا همه موجودات در این عالم بدیع هستند؛ یعنی هیچ چیز را در این عالم پیدا نمیکنید که عین و مانند هم باشد، این اثر انگشت در عالم وجود مشابه ندارد؛ یعنی دو نفر پیدا نمیشوند که اثر انگشت مانند هم داشته باشند. چشم و تمام اعضای بدن انسان یا برگ درختان و ... با وجود شباهتی که با هم دارند ولی با هم تفاوت دارند. اگر این نکته را بپذیریم و از نظر علمی ثابت شود، که تا حدودی هم ثابت شده است، در این صورت هر موجودی بدیع است. چنانچه افراد مختلف از جهات مختلف مانند اخلاق و رفتار و منش و تمام خصوصیات با هم تفاوت دارند، حتی برادران دوقلو هم با اینکه ممکن است از خیلی جهات با هم شباهت داشته باشند ولی در عین حال تفاوتهایی با هم دارند.
نکته دوم:
نکته دیگری که در آیه شریفه اشاره شده، مسئله اراده پروردگار است. ﴿وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ﴾ این اراده پرودگار چیست که با آن همه چیز موجود میشود؟ اراده پروردگار با لفظ نیست. لذا کلمه یقول در این آیه از معنای اصلیش منصرف است؛ یعنی اینطور نیست که خداوند بگوید و کار انجام شود، بلکه همین که خداوند اراده کند، با همان اراده پروردگار، معدوم موجود میشود.
در اینجا مباحث فلسفی برای این مسئله ذکر شده که ما وارد آن مباحث فلسفی نمیشویم ولی خداوند متعال برای به وجود آوردن اشیاء نیاز به لفظ ندارد و همین که اراده کند، برای وجود آن شیء کافی است. آقا امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «يقول لما أراد كونه: «كن» فيكون، لا بصوت يقرع ولانداء يسمع و إنّما كلامه سبحانه فعل منه أنشأه»[5] این کن فیکون صوت و لفظ نیست و اینطور نیست که خداوند دستور دهد و با دستور خداوند کاری انجام شود، کلام خداوند همان ارادهای است که خداوند انشاء میکند. اینجا فرمایش آقا امیرالمؤمنین علیه السلام برای ما روشن کننده است که مقصود این نیست که با دستورات لفظی و در طول زمان انجام شود.
اشکال:
در بعضی از آیات قرآن آمده که ﴿خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[6] در شش روز آسمان و زمین خلق شده است. اگر بنا بود با اراده پروردگار تحقق پیدا کند، باید در یک لحظه تمام آسمان و زمین موجود شوند.
جواب:
توضیح مطلب این است که وقتی اراده پروردگار تعلق گرفت، آن موجودات به اندازه وسعت و تواناییشان دریافت میکنند، فیض خداوند عام و مطلق است و شامل همه میشود، شخصی اخلاق خوبی دارد و نماز شب میخواند و شخصی دزدی میکند و مرتکب قتل میشود، این دریافت فیض از طرف اشخاص مشکل دارد. این تدریجیات که وجود دارد در اراده پرودگار نیست، بلکه در دریافت فیض ماست و ما بیش از این ظرفیت نداریم. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با آن مقام علمی صحبت میکند و خطبه میخواند، مردم چقدر دریافت میکنند؟ بعضی خیلی استفاده میکنند و به مقامات عالی میرسند و بعضی دریافت کمی دارند. هر درسی همینطور است، شاگردان به مقدار استعداد و تلاش و مطالعه خود، مطالب را دریافت میکنند، فیض پروردگار هم بدون تشبیه عام و مطلق است، اینکه گاهی میگوییم ﴿خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ معنایش این نیست که اراده خداوند فوری نبوده، منتهی دریافت اشیاء ممکن است متفاوت باشد و با گذشت زمان انجام شود. لذا در آن آیه شریفه خداوند به آتش میفرماید: ﴿كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ﴾[7] وقتی که ابراهیم را میخواهند در آتش بیندازند خداوند به آتش دستور میدهد که بَرْد و سلام شود. در رابطه با تکوینیات همان اراده خداوند کفایت میکند. در رابطه با تشریعیات این مباحث مطرح است که بعضی از امور تشریعی، تدریجی است و بعضی دفعی است و این روش مشکلی ندارد.