< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1402/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/دلالت یا عدم دلالت اطلاق صیغه أمر بر فور و تراخي

 

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با دلالت یا عدم دلالت اطلاق صیغه أمر بر فور و تراخي بود. آیا در برداشت از صیغه أمر می‌توانیم بر این قائل بشویم که فوراً ففوراً انجام بدهیم یا نه؟ فوراً ففوراً یعنی اگر آنِ اوّل انجام ندادیم آنِ دوّم انجام بدهیم و اگر آنِ دوّم انجام ندادیم آنِ سوّم و اگر آنِ سوّم انجام ندادیم آنِ چهارم و ... مانند ازاله نجاست از مسجد، إزاله نجاست از مسجد فوری است. اگر آنِ اوّل ازاله نجاست نکردیم باید آنِ بعد ازاله نجاست بکنیم و اگر آنِ بعد ازاله نکردیم آنِ بعد و ... تا اینکه بالاخره باید ازاله نجاست را انجام بدهیم.

یا اینکه أوامر مانند بحث نماز جمعه هستند که اگر در وقت خودش انجام نشد در وقت بعدی نمی‌توان انجام داد و قضا هم ندارد و اگر مکلّف بخواهد روز شنبه قضای آن را بجا بیاورد تشریع و حرام است، لذا همان ساعت اگر انجام شد شد و الّا تشریع و حرام است. آیا این را می‌توان از صیغه أمر برداشت کرد؟

در اینجا چند قول وجود دارد:

القول الثالث: لو لم‌یأت المكلّف بالمأمور به في الآن الأوّل بعد الأمر یجب علیه الإتیان به في الآن الثاني[1] [2]

قول سوم این است که اطلاق أمر فوراً ففوراً را اقتضا می‌کند؛ یعنی اگر آنِ اوّل انجام نشد آنِ دوّم باید انجام بگیرد و اگر آنِ دوّم انجام نشد باید آنِ سوّم انجام بگیرد و ... در جلسه قبل ما تفصیلی را بیان کردیم و آن اینکه در توصّلیّات اینچنین است امّا در تعبّدیّات ممکن است تشریع بشود لذا در تعبّدیّات اگر آنِ اوّل انجام شد شد و اگر انجام نشد اگر دلیل داشتیم -مانند قضای نمازهای یومیه که دلیل «اقض ما فات کما فات» را داریم – قضا می‌کنیم ولی اگر دلیل نداشتیم نمی‌توانیم در آنِ بعد آن را بجا بیاوریم.

دلیل این قول:

دلیل وحدة المطلوب و تعدّد المطلوب است. ما قبول کردیم که از اطلاق أمر، فوریّت را می‌فهمیم و حالا که می‌خواهیم فوراً انجام بدهیم یا بنحو وحدة المطلوب است و یا تعدّد المطلوب است. وحدة المطلوب یعنی در اوّلین فرصت باید انجام بگیرد اگر انجام نگیرد مطلوبی وجود ندارد. به عبارت دیگر فقط فوریّت مطلوب مولی است لذا اگر این فوریّت محقّق نشود دیگر مطلوبی وجود ندارد. اذا انتفی القید انتفی المقیّد، اگر فوراً انجام نگیرد و قید از بین برود مقیّد هم از بین خواهد رفت. مثلاً اگر نماز جمعه را فوراً بجا نیاورد، بجا آودن نماز در وقت بعد به درد نمی‌خورد و علاوه بر اینکه ثواب ندارد بلکه گناه هم دارد. تعدّد المطلوب مانند: نماز یومیّه، که فوری بجا آوردن آن یک مطلوب است و خود نماز هم یک مطلوب دیگر است. اگر مطلوب فوریّت بجا آورده نشود مطلوب دیگر که خود نماز است به قوّت خود باقی است و در هر حال باید بجا آورده بشود لذا اگر در وقت بجا آورده نشود باید قضای آن بجا آورده شود. پس معیار این است که آیا برداشت شما بزرگواران از أوامر وحدة المطلوب است یا تعدّد المطلوب؟

در اینجا یک نظر این است که آیا فوریّت را از خود أمر می‌فهمید؟ یا از دلیل خارج مانند آیات ﴿وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[3] و ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾[4] ؟ «سارعوا» و «فاستبقوا» می‌گویند فوری انجام بده. از «سارعوا» و «فاستبقوا»، تعدّد المطلوب فهمیده می‌شود امّا اگر از خود أمر فوریّت را بدست بیاوریم وحدة المطلوب فهمیده می‌شود.

برخی گفته‌اند ما وحدة المطلوب را می‌فهمیم. چگونه؟ می‌گویند البعث یلازم الإنبعاث و علل التشریعیة کالعلل التکوینیة، یعنی بعث ملازم إنبعاث است مثلاً‌ وقتی کسی (با توسل به زور) دست یک نفر را می‌گیرد و بر سر کاری می‌برد و آن شخص هم آن کار را انجام می‌دهد، این بعث تکوینی است (علل التکوینی). أمر نیز بعث است امّا بعث تشریعی است (علل التشریعی) مثلاً ‌به شخص گفته می‌شود پاشو فلان کار را انجام بده. پس اگر گفتیم بعث تکوینی انبعاث تکوینی می‌خواهد و بعث تشریعی انبعاث تشریعی می‌خواهد، بنابراین فوریّت در خود أمر وجود دارد، بنابراین أمر اقتضای وحدة مطلوب می‌کند.

 

القول الرابع: مقتضى الإطلاق و الأصل اللفظي عدم الوجوب في الزمان الثاني و مقتضى الأصل العملي استصحاب بقاء التكلیف في الزمان الثاني[5]

برخی هم گفته‌اند ما یک اطلاق لفظی داریم و یک اصل عملی داریم. اطلاق لفظی این است که در أمر اقتضای فوریّت وجود ندارد یعنی وحدة المطلوب را قبول نکرده‌اند. امّا استصحاب می‌گوید قبلاً واجب بود الان شکّ وجود دارد که واجب است یا خیر؟ استصحاب می‌گوید واجب است. مثلاً خود نماز قبلاً واجب بود و الان فوریّت آن از بین رفت، آنِ بعد شکّ داریم که آیا نماز الان هم واجب است یا خیر؟ استصحاب می‌گوید نماز هنوز واجب است. مقتضای اصل عملی استصحاب الوجوب است.

اینجا از قبیل استصحاب قسم ثانی است. در استصحاب قسم ثانی مثال می‌زدیم که اینجا یک حیوانی است که یا فیل است یا پشه، بعد از سه روز اگر فیل باشد یقیناً زنده است و اگر پشه است بعد سه روز یقیناً مرده است. اینجا آثار کلّی بار می‌شود و استصحاب کلی حیوان جاری می‌شود و آثار خاص فرد بار نمی‌شود. لذا استصحاب بقای حیوان می‌کنیم ولی نمی‌گوییم فیل است به دلیل اینکه اگر بگوییم فیل است این از آثار خاص است. [6]

سؤال این که این استصحاب قسم ثانی چه ربطی به بحث أوامر دارد؟

اگر وحدة مطلوبی باشیم مانند قضیه پشه است و عمر آن تمام شده است. در همان آنِ اوّل باید انجام می‌شد و اگر آنِ اوّل تمام بشود و انجام نگیرد دیگر أمری باقی نمانده است. امّا اگر تعدّد المطلوبی باشیم عمر آن باقی است و باید فوراً ففوراً انجام بگیرد یعنی مانند قضیه فیل است و زمان بیشتری زنده است. لذا اینجا از قبیل قسم ثانی است که آثار کلّی بار می‌شود ولی آثار خاص فرد بار نمی‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo