< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با ترکّب و بساطت مشتق بود.

القول السابع: إنّ المشتقّ بسیط قابل للإنحلال إلی ذات و عنوان و نسبة.

آیت الله سبحانی (سلمه الله تعالی) فرموده‌اند:«إنّ المشتقّ بسیط قابل للإنحلال إلی ذات و عنوان و نسبة.» مشتق بسیط است ولی قابل انحلال به ذات و عنوان و نسبت. و همچنین می‌فرماید:«إنّ المشتق يدلّ على معنى بسیط، غیر أنّه ينحلّ عند التحلیل إلى ذات و عنوان و نسبة، فهو بسیط لفظاً و دلالةً و مدلولاً في مقابل الجمل المرکّبة.»[1] خلاصه فرمایش ایشان این است که مشتق بسیط است ولی قابل تحلیل است. سؤال ما این است که آيا همه مشتقات قابل تحلیل هستند یا بعضی از آنها؟ ولی ظاهر عبارت آیت الله سبحانی این است که همه مشتقات به سه جزء قابل تحلیل هستند: ۱) ذات ۲) عنوان ۳) نسبت.

اشکال:

اشکال ما به آیت الله سبحانی این است که اگر منظور از کلمه «قابلٌ» این است که همه مشتقات قابل تحلیل هستند این درست نیست. اما اگر منظورتان این است که بعضی از مشتقات قابل تحلیل هستند، فرمایش درستی است. به این دلیل که- چنانچه قبلاً هم توضیح دادیم- اولاً در مشتق نسبت وجود ندارد؛ زیرا نسبت در جمله و موضوع و محمول است نه در یک کلمه مثلاً عالمٌ، بله اگر گفته شود زیدٌ عالمٌ اینجا نسبت وجود دارد. اما اینکه فرمودند: ذات و عنوان وجود دارد، سؤال ما این است در مثال «الله عالمٌ» این ذات که می‌فرمایید در خداوند متعال چه‌طور محقق می‌شود؟ بله در مثال زیدٌ عالمٌ نسبت و ذات وجود دارد ولی در مثال الله عالمٌ اینچنین نیست. خداوند متعال ازلاً و ابداً عالم بوده است و جدای از ذاتش نیست و عین ذات خداوند متعال است که شما بگویید یک ذات داریم و یک نسبت و یک عنوان داریم. در ذات باری تعالی این حرف‌ها جایی ندارد. بنابراین به نظر ما فرمایش آیت الله سبحانی (سلمه الله تعالی) که فرمودند مشتق قابل انحلال به ذات و عنوان و نسبت است، اگر مقصود ایشان این باشد که همه مشتقات قابل انحلال هستند، به نظر ما صحیح نیست و این همه در دعای جوشن کبیر مشتقاتی را به خداوند متعال حمل می‌کنید مثل عالمٌ خالقٌ قادرٌ و ... این‌ها همه عین ذات باری تعالی است. ولی فرمایش ایشان در بعضی از مشتقات درست است و در بعضی از مشتقات درست نیست.

دلایل آیت الله سبحانی بر مدعای خود:

فرموده‌اند: إنّ العقل تارةً يدرك الذات بلا عنوان، کزيد و ربّما يدرك العنوان بلا ذات، کالعلم. گاهی ذات را بدون عنوان می‌بینید مانند زید، و گاهی عنوان را بدون ذات می‌بینید مانند علم، و ربّما يدرك الذات مع العنوان، فقد وضع للأوّل الجوامد، و للثاني المبادئ. و گاهی ذات را با عنوان باهم می‌بینید مانند: عالمٌ. این عنوان که همراه با ذات است به این عنوان، مشتق اطلاق می‌شود که هم عنوان و هم ذات و هم نسبت در آن وجود دارد.[2] البته چنانکه قبلاً هم گفتیم به نظر ما این فرمایش صحیح نیست و در همه مشتقات چنین نیست و فقط در بعضی از مشتقات این حرف درست است.

ثمره این بحث (بساطت و ترکب مشتق) چیست؟

ثمره بحث را گفته‌اند که اگر شما قائل باشید بر اینکه مشتق بسیط است باید قائل باشید که مشتق حقیقةٌ فی خصوص المتلبس بالمبدأ فی الحال است، به این دلیل که وقتی مشتق بسیط باشد اگر مبدأ از بین برود مشتق هم از بین خواهد رفت، مانند: عِلْم و ضَرْب در عالمٌ و ضاربٌ، اگر مبدأ (عِلْم و ضَرْب) از بین برود چیزی از آن باقی نخواهد ماند یعنی اگر عِلْم از بین برود شخص عالم نیست و اگر ضَرْب از بین برود شخص ضارب نیست و همچنین اگر قیام از بین برود شخص قائم نیست و ... بنابراین المشتق حقیقةٌ فی خصوص المتلبس بالمبدأ فی الحال، لأن المشتق بسیطٌ.

اما اگر گفته شود مشتق مرکب است مثل ضارب که (ذاتٌ ثبت له الضرب) است، در اینصورت چون مشتق مرکب از دو جزء است با از بین رفتن مبدأ (ضَرْب)، ذات هنوز باقی است و چون ذات باقی است لذا مشتق هم باقی است. و با از بین رفتن ضَرْب چون ذات آن باقی است بازهم به شخص ضارب اطلاق می‌شود.

به نظر ما ثمره ذکر شده برای این بحث درست نیست و این بحث ثمره‌ای ندارد یعنی چه شما قائل باشید مشتق بسیط است و چه قائل باشید مرکب است، چون بحث بحث عرفی است لذا از لحاظ عرفی این بحث جریان دارد که آیا به کسی که قبلاً ضارب بوده می‌توان به او ضارب گفت یا نه؟ لذا از نظر متفاهم عرفی می‌خواهیم بدانیم مشتق به چه معنایی است نه اینکه بخواهیم بدانیم که حقیقت مشتق بسیط است یا مرکب؟ مثلاً قبلاً قاتل بوده الان هم به وی قاتل اطلاق می‌شود یا نه؟ و یا قبلاً ضارب الان به وی ضارب اطلاق می‌شود یا نه؟ و یا در لفظ قائم که قبلاً قائم بوده الان به وی قائم گفته می‌شود یا نه؟ که ما قبلا هم گفتیم که در بعضی جاها می‌توان اطلاق کرد و در بعضی جاها خیر. مثلاً در لفظ قاتل می‌شود به کسی که قبلاً قاتل بوده الان هم به وی قاتل اطلاق کرد ولی در لفظ قائم وقتی قیام وی از بین رفته باشد این اطلاق وجود ندارد. یعنی متفاهم عرفی معیار است نه چیز دیگر. بنابراین درست است که مرحوم آخوند این بحث را بیان کرده است و علما در این خصوص بحث کرده‌اند ولی ثمره عملی ندارد چون بحث ما در حقیقت اشیا نیست و نمی‌خواهیم در اینجا بحث عقلی و فلسفی داشته باشیم که بگوییم مشتق بسیط است یا مرکب؟ بلکه می‌خواهیم بدانیم متفاهم عرفی در بحث مشتق چیست؟ و وقتی آیه و روایت را می‌خواهیم معنا کنیم عرف از آن چه می‌فهمد؟ و آنچه را که عرف می‌فهمد می‌خواهیم آن را بیان کنیم. لذا ما هم به این دلیل که این بحث را اصولیّون بیان کرده‌اند، بیان کردیم و الا ثمره‌ای ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo