< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با بحث مشتق در قول سوم بود که تعداد زیادی از بزرگان علما بر این قائل هستند که«المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال». ، مثلاً ضاربٌ که گفته می‌شود یعنی الان ضارب است نه اینکه در گذشته ضارب بوده است یا در مثال‌های قائم و قائد هم همینطور، وقتی قائم و قائد گفته می‌شود یعنی الان قائم یا قائد است.

استدلال ششم :

استدلال آیت الله سبحانی (سلمه اللّه) بر حقیقت بودن مشتق در حال:

اگر خوب دقت بفرمایید صیغی که بر مبدئی وارد می‌شود مثلاً ماده سَجَدَ، ساجد، مسجود، مسجود علیه و مسجد از صیغه‌هایی هستند که از مصدر (سجود) اخذ شده‌اند، برخی مواقع دلالت بر صدور می‌کنند، مثل: ضارب یعنی ضرب از شخص صادر شده است و گاهی دلالت بر وقوع می‌کنند، مثل: مضروب، بر واقع شدن ضرب بر شخصی دلالت می‌کنند. بعضی از صیغ مشتقات صفت مشبهه هستند مثل: حَسَن، بعضی اسم زمان هستند مثل: مَقتَل الحسین علیه السلام یوم العاشورا، و بعضی اسم مکان هستند مثل: مَقتَل الحسین کربلاء، در همه این صیغ ماده باید باشد مثلاً در همه صیغ سجود (س،ج،د) باید باشد. و این معنایش این است که «المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال» و اگر آن مبدأ (ماده) در صیغ مشتق نباشد آن معنا را نخواهد داشت بنابراین مشتقات در صیغی که از یک مبدئی اشتقاق پیدا می‌کنند باید مبدأ در آنها وجود بالفعل داشته باشد، لذا گفته می‌شود که «المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال».[1]

به نظر ما این استدلال استدلال درستی است یعنی غالباً این چنین است که مبدأ باید در حال وجود داشته باشد اما اینکه باید در همه موارد باشد ما قبول نداریم. الفاظی مانند: قاتل، سارق و زانی به کسی گفته می‌شود که قبلاً مرتکب این اعمال شده‌اند و این چنین نیست که بالفعل باشند. پس دلایل ایشان در حد این است که اگر قرائنی وجود نداشته باشد ممکن است ظهور را برای ما درست کند.

قول چهارم:

بعضی بزرگان بیان کرده‌اند که گاهی ماده کثیراً برای زمان حال می‌باشد لذا هرگاه دیدیم اکثر اوقات لفظی استعمال می‌شود و از آن زمان حال اراده می‌شود در موارد مشکوک هم به همان اغلب ملحق کنیم (الظن یلحق الشیء بالأعم الاغلب) مثلاً در لفظ قائم، غالباً به کسی گفته می‌شود که الان قائم است، پس در مواردی هم اگر شکّ کردیم حمل بر همین غالب می‌کنیم. ولی مثلاً در لفظ قاتل، در اکثر موارد به کسی گفته می‌شود که قبلاً قتل کرده است نه کسی که الان در حال قتل است یا لفظ سارق معمولا به کسی گفته می‌شود که قبلاً سرقت کرده است لذا در این الفاظ در موارد مشکوک هم حمل بر غالب می‌شود.[2]

جواب از این استدلال:

این غالبی که شما می‌فرمایید، در مثال‌هایی مانند: خیاط، بقال، متعلم و استاد است که این‌ها جزو مثال‌هایی هستند که یا ملکه و یا حرفه هستند. استاد با اینکه در حال خواب است بازهم به او استاد اطلاق می‌شود و خیاط و عالم یا بقال هم همینطور هستند این‌ها چون عنوان ملکه دارند انقضای مبدأ در آن‌ها تحقق پیدا نمی‌کند. این‌ها تا زمانی که بقال یا معلم یا خیاط یا استاد هستند و آن ملکه برای آنها وجود دارد آن عنوان هم برای آنها صدق می‌کند.[3] بنابراین ما استدلال این‌ها را نمی‌پذیریم و مدعای این‌ها را قبول داریم.

قول پنجم:

بعضی‌ها جمله‌ای را گفته‌اند که ماده دو نوع است یا دلالت بر حدوث می‌کند و یا دلالت بر ثبوت می‌کند، لذا اگر ماده دلالت بر حدوث بکند در آنجا به معنای اعم خواهد بود یعنی هم حقیقت در حال و هم گذشته خواهد بود ولی اگر ماده دلالت بر ثبوت بکند فقط به معنای حال خواهد بود. این نظریه هم هیچ دلیلی بر آن نداریم و اینکه تشخیص بدهیم اینجا حدوث است یا ثبوت، مشکل است. مثلاً لفظ قاتل یا سارق یا زانی را چه نوع ماده‌ای می‌دانید؟ در حالی که اعم هستند، قاتل کسی است که هم الان و هم قبلاً قتل کرده است و سارق و زانی هم همینطور. بنابراین این نظریه هم دلیل قاطعی بر آن وجود ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo