< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با بحث مشتق در قول سوم بود که تعداد زیادی از بزرگان علما بر این قائل هستند که«المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال». و استدلال به تبادر کرده‌ بودند، مثلاً ضاربٌ که گفته می‌شود تبادر می‌کند که الان ضارب است نه اینکه در گذشته ضارب بوده است یا در مثال‌های قائم و قائد هم همینطور، وقتی قائم و قائد گفته می‌شود تبادر می‌کند که الان قائم یا قائد است.

استدلال سوم قائلین به اخص صحت سلب همراه با منتفی بودن تلبس:[1] [2]

یعنی مثلاً اگر شخص ضارب نیست گفته شود لیس بضاربٍ. و به زید که مثلاً قبلاً قائم بوده و الان قائم نیست، می‌توانیم بگوییم زیدٌ لیس بقائمٍ، و صحت سلب علامت حقیقت است. و یا زید که قبلاً قائد بود و الان قائد نیست بگوییم: زیدٌ لیس بقائدٍ. اگر شخص قبلاً قائم بوده الان قائم نیست طبق نظر اعمی‌ها باید بتوان بر آن قائم اطلاق کرد ولی طبق این استدلال (صحت سلب) می‌توان از شخص، قائم بودن را از وی سلب کرد. و این دلالت می‌کند بر اینکه المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال.

اشکال به این استدلال:

1) این فرمایش شما در بعضی از مواد مثل: قائد، قائم، راکع و ساجد و امثال این‌ها درست است ولی در مثال قاتل چطور؟ به کسی که دیروز قاتل بوده و امروز به او قاتل گفته می‌شود و این اطلاق صحیح است. و همچنین در مثال‌های سارق و ضارب و زانی و امثال این‌ها اطلاق بعد از گذشت زمان صحیح است، مثلاً‌ دیروز سارق بوده و امروز به وی سارق اطلاق می‌شود و هیچ اشکالی ندارد و صحت سلب هم ندارد چون نمی‌توان گفت لیس بسارق. پس این استدلال شما اخص از مدعا است.

2) ما یک سلب مطلق داریم و یک سلب مقید داریم، سلب مقید یعنی: سلب مشتق همراه با قید است مثلاً وقتی گفته می‌شود زیدٌ لیس بضاربٍ الان، زیدٌ لیس بسارقٍ الان. و سلب مطلق یعنی: سلب مشتق به صورت مطلق و بدون قید است مثلاً گفته شود زیدٌ لیس بسارقٍ. در فرمایش آخوند، سلب مقید و سلب مطلق آمده است و مقصود ایشان همین است که بیان شد. و می‌فرماید: اگر ما بتوانیم سلب مقید داشته باشیم مثلاً به زید که قاتل یا سارق و یا زانی است بتوانیم بگوییم: زیدٌ لیس بقاتل الان یا زیدٌ لیس بسارقٍ الان یا زیدٌ لیس بزانٍ الان، در این صورت دلیل بر این است که مشتق حقیقت در متلبس بالمبدأ فی الحال است، چون اگر قاتل الان هم قاتل است شما نباید بتوانید بگویید زیدٌ لیس بقاتل الان یا زیدٌ لیس بزانٍ الان و یا زیدٌ لیس بزانٍ الان. و وقتی این کلمات درست است معنایش این است که قتل گذشته در الان تأثیر ندارد، سرقت گذشته در الان تأثیر ندارد، زنای گذشته در الان تأثیر ندارد. و این که ما می‌توانیم بگوییم زیدٌ لیس بقاتل الان و یا زیدٌ لیس بسارقٍ الان و ... این سلب مقید کاشف از این است که مشتق حقیقت در متلبس بالمبدأ فی الحال است.

به نظر ما این فرمایش آخوند درست نیست. به این دلیل که ما متفاهم عرفی را کار داریم و کاری به دقت فلسفی نداریم و وقتی می‌خواهیم آیه یا روایتی را معنا کنیم با دقت فلسفی معنا نمی‌کنیم بلکه با فهم عرفی معنا می‌کنیم. خداوند متعال آیات قرآن و ائمه معصومین روایتشان را برای مردم بیان کرده‌اند که مردم بفهمند و برای فلاسفه بیان نکرده‌اند که فقط فلاسفه بفهمند و دیگران متوجه نشوند. این قرآن و روایات برای همه مردم است که بتوانند از آیات و روایات استفاده کنند.[3] لذا به نظر ما این فرمایش مرحوم آخوند با متفاهم عرفی متفاوت است و متفاهم عرفی این است که کسی که دیروز قاتل بوده الان هم به وی قاتل اطلاق می‌شود و یا دیروز سارق بوده الان هم به وی سارق اطلاق می‌شود و ... و دلیل دیگر هم این است که شما در جوامد هم همین مطلب را بیان می‌کنید، مثلاً خود شما می‌فرمایید: اگر سگ در نمک‌زار، تبدیل به نمک شود پاک می‌شود، چون تغییر ماهیت داده است. و اگر تَغیُّر و تَبدُّل در جوامد درست باشد، پس معلوم می‌شود که این تغییر در زمان‌های متعدد قابل تغییر است. مثلاً قبلاً ضارب بوده، الان ضارب نیست و قبلاً قائم بوده، الان قائم نیست. لذا همانطور که تَغیُّر و تَبدُّل در جوامد تحقق پیدا می‌کند، در مشتقات هم همین مسئله تحقق پیدا می‌کند. همانطور که در نظام سیاسی اسلام هم گفته می‌شود ملاک حال فعلی افراد است، قبلاً شاید در گروه‌هایی بودند و انحرافاتی داشتند ولی الان حال فعلی افراد باید در نظر گرفته شود. یا مثلاً آبی قبلاً مضاف بود ولی الان مطلق شده است لذا پاک است و احکام آب مطلق بر آن بار می‌شود. بنابراین به نظر می‌رسد این استدلالات را باید با عرف محاسبه بکنیم.

مرحوم آخوند در کفایه می‌فرماید: اینکه ما گفتیم المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال، فرقی نمی‌کند که مشتق متعدّی باشد یا لازم، یعنی مثلاً‌ اگر گفته شود: ذَهَبَ ذاهِبٌ که لازم است با ضَرَبَ ضارِبٌ که متعدی است فرقی نمی‌کند. در هر حال ظهورشان فی المتلبس بالمبدأ فی الحال است، یعنی ذاهب کسی است که الان در حال راه رفتن است و ضارب یعنی کسی که الان در حال زدن است و قائم و ... هم همینطور هستند.[4]

مرحوم نائینی در اینجا بحثی را بیان فرموده‌اند و آن بحث بساطت و ترکیب است، یعنی آیا مشتق بسیط است یا مرکب است؟ بسیط یعنی الدالّ علی الحدث، یعنی مشتقات دلالت بر حدث می‌کنند. و یا مشتقات مرکب هستند یعنی: آن حدث را نسبت به یک فاعل می‌دهند مثلاً گفته می‌شود ضرب که یک حدث است نسبت داده می‌شود به یک شخصی که ضارب است. اگر مشتقات بسیط باشند یک استفاده‌ای از آن می‌توان کرد و اگر مرکب باشند یک استفاده دیگری در این بحث می‌توان کرد[5] ، که ان شاء اللّه فردا فرمایش مرحوم نائینی را توضیح خواهیم داد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo