< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مشتق در این بود که «المشتق حقیقة في خصوص المتلبّس بالمبدأ أو الأعمّ منه و ممّا انقضى عنه» آیا یک بحث لغوی است یا بحث عقلی؟ آیا با استدلالات عقلی باید مشتق را استدلال کنیم یا به عرف و لغت باید مراجعه کنیم؟

مرحوم محقق خراسانی می‌فرماید: در مابین قدمای اصحاب اصلاً اختلافی نبوده است و همه اتفاق نظر داشتند که یک بحث لغوی و عرفی است. اما در متأخرین این بحث مطرح شده است که آیا از دلایل عقلی می‌توانیم استفاده کنیم یا نه؟[1]

مرحوم بهبهانی فرموده‌اند: که یک ثبوت داریم و یک حدوث. حدوث الضرب یعنی ضرب از شخص حادث شده است. و ثبوت الضرب یعنی ضرب الان در آن شخص وجود دارد. اگر بگوییم معنای ضارب، حدوث الضرب است، در این صورت هم به کسی که دیروز ضارب بوده و هم به کسی که الان ضارب است، چون ضرب در هر حال از آنها حادث شده است، ضارب هر دو را شامل می‌شود و به هر دو می‌توان ضارب اطلاق کرد. ولی اگر بگوییم معنای ضارب ثبوت الضرب است، در این صورت فقط کسی را که الان مشغول زدن است شامل می‌شود و به کسی که دیروز ضارب بوده است ضارب اطلاق نمی‌شود. پس حقیقت مشتق را مبتنی کرده بر اینکه معنای ضارب، عالم و ... به معنای حدوث یا ثبوت العلم منه باشد. اگر ثبوت العلم بگوییم باید الان هم عالم باشد تا به او عالم گفته شود و اگر حدوث العلم بگوییم، اگر در گذشته هم عالم بوده باشد، چون علم در هر حال حادث شده است پس به وی می‌توان عالم گفت.

ما قبلا گفتیم که در بحث مشتق هم مواد و هم هیئات مختلف هستند. مثلاً قاتل به کسی گفته می‌شود که مرتکب قتل شده است چه امروز قتل انجام داده باشد و چه در گذشته. لذا ماده قتل طوری است که بعد از یک سال دیگر هم به شخصی که مرتکب قتل شده است قاتل گفته می‌شود. اما لفظ قائم مثل زیدٌ قائمٌ، اگر زید الان قائم باشد گفته می‌شود زیدٌ قائمٌ. ولی اگر دیروز قائم باشد، به زید قائم اطلاق نمی‌شود. این به معنی این است که مواد باهم متفاوتند و هر کدام یک خصوصیتی دارند. همچنین هیئات هم باهم فرق می‌کنند مثل مفتاح (کلید)، اسم آلت است. به کلیدی که هنوز هیچ قفلی با آن باز نشده و تلبس به مبدأ پیدا نکرده، باز هم به آن کلید اطلاق می‌شود. پس می بینیم هیئت اسم آلت یک خصوصیتی دارد که آمادگی دارد که در را باز کند ولی ممکن است تا یک سال هم با این کلید دری را باز نکنند، اما اسم آلت (کلید) بر آن صدق می‌کند. بنابراین مواد و هیئات متفاوتند و تلبس هم انواعی مختلفی دارد و تلبسُ کلِ شیءٍ بحسبه است. تلبس اجتهاد به ملکه است یعنی شخص ملکه اجتهاد را داشته باشد، به او مجتهد گفته می‌شود. یا لفظ آهنگر، نجار و بنا هم شخص حرفه و توانایی آهنگری، نجاری و بنایی را دارد، به این ها این الفاظ اطلاق می‌شود اگر چه الان مشغول به کار و حرفه خود نباشند. بنابراین تلبس کل شیء بحسبه است.

حالا سؤال این است آیا المشتق حقیقة في خصوص المتلبّس بالمبدأ أو الأعمّ منه و ممّا انقضى عنه است؟

اقوال در این مسأله:

1) قول اول این است که أعم است، یعنی مثلا هم به کسی که الان ضارب است و هم به کسی که قبلاً ضارب بوده است، حقیقتاً ضارب اطلاق می‌شود. علامه حلّی (اعلی الله مقامه الشریف) این نظریه را پذیرفته‌اند و گفته‌اند: مشتق حقیقت در اعم است. شهید ثانی هم همین نظریه را پذیرفته اند و مطلبی را در اینجا بیان فرموده‌اند، گفته‌اند: مشتق گاهی مبتدا است و گاهی خبر است و به عبارت دیگر مشتق ما گاهی محکوم به است و گاهی محکوم علیه. مثلاً: زیدٌ مشرکٌ، زیدٌ قاتلٌ و یا زیدٌ متکلمٌ مشتق در این مثال‌ها خبر واقع شده است. در جایی که مشتق خبر واقع بشود، حقیقت در أعم است. اما اگر مشتق مبتدا باشد مثل: الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا، الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِي مشتق و مبتدا هستند یا مثل: السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا، السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ مشتق و مبتدا هستند. بنابراین اگر مشتق محکوم علیه (مبتدا) واقع بشود هم در زمان گذشته و هم در زمان حال و هم در زمان استقبال، حقیقت خواهد بود. پس معنای آیه الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا این است که آنهایی که قبلاً زانی یا زانیه بودند یا آنهایی که الان زانی یا زانیه هستند و یا آنهایی که بعداً زانی یا زانیه خواهند شد را فَاجْلِدُوا، شلاق بزنید. و معنای آیه السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا هم همینطور است. در این صورت مشتق مطلقا (در هر سه زمان) حقیقت است.[2]

اشکال مرحوم نائینی بر شهید ثانی:

شما در اینجا جمع بین متناقضین کرده‌اید. – مرحوم نائینی بحث مشتق را بحث عقلی می داند- و می‌فرماید جمع بین وجود و عدم محال است، چون نمی‌شود به کسی که ضرب ندارد به او ضارب بگوییم و همچنین به کسی که دارای ضرب است به او هم ضارب بگوییم. لذا از نظر عقلی، اطلاق این چنینی درست نیست.[3]

جواب مرحوم خویی از مرحوم نائینی:

مرحوم محقق خویی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: فرمایش شما به هیچ عنوان درست نیست. چون تلبس دو نوع است: 1) تلبس بالجمله 2) تلبس فی الجمله. تلبس بالجمله یعنی مثلاً همین الان هم مشغول زدن است و تلبس بالجمله به ضرب دارد. و تلبس فی الجمله یعنی مثلاً یک بار زدنی از وی صورت گرفته است و همین یک بار زدن تلبس فی الجمله است. مرحوم محقق خویی در ادامه می‌فرماید: چه اشکالی دارد که بگوییم تلبس در مشتق لازم نیست بالجمله باشد و تلبس فی الجمله کافی است و همین که در زمان گذشته یک زدنی از شخص صادر شده باشد به وی ضارب بگوییم. و ضارب یعنی اینکه ضرب از او تحقق پیدا کرده است حالا چه الان و چه در گذشته. در هر حال آن شخص مرتکب ضرب شده است و در این حد کافی است که به وی ضارب اطلاق شود.[4] بنابراین فرمایش مرحوم نائینی که فرموده‌اند جمع بین وجود و عدم پیش می آید، این صحیح نیست. ان شاء الله به تفصیل این مطلب در جلسه بعد، خواهیم پرداخت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo