< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مبدأ و اصل و ریشه مشتق بود که آیا مشتق از مصدر یا اسم مصدر و یا از ماده سیّاله گرفته شده است؟ ماده سیّاله را در بحث گذشته توضیح دادیم که در ضارب ماده سیّاله (ض، ر، ب) می‌باشد که لابشرط است یعنی فقط ماده است و هیئت در آن وجود ندارد. و این ماده سیّاله در تمام صیغ یک کلمه باید باشد. مثلاً (ض، ر، ب) در ضَرَبَ، یَضرِبُ، ضاربٌ، مضروبٌ و ... در ماده سیّاله، فقط ماده در آن وجود دارد ولی در صیغ آن هم ماده و هم هیئت وجود دارد. مصدر بشرط شیء است و در معنای آن (دال و نون) یا (تاء و نون) باید بیاید. علمای قدیم بیشتر بر این نظر بودند که مصدر اصل و ریشه کلام است ولی علمای متأخر از مرحوم نائینی به بعد قائل به ماده سیّاله هستند اما تعبیرات علما از آن مختلف است گاهی با عنوان «هیولای سیّاله» و گاهی «ماده سیّاله» و گاهی «حروفی که محفوظ است در تمام مشتقات» از آن تعبیر کرده‌اند. و به نظر ما هم اصل و ریشه کلام همان ماده سیّاله است.

بعضی‌ گفته‌اند: اصلاً اصل یعنی چه؟ چرا ما می‌گوییم که اصل در مشتقات مصدر است یا اسم مصدر یا ماده سیّاله؟ اصلا این بحث چه لزومی دارد؟ ما هر وقت به لغت مراجعه می کنیم هر لفظی دارای معنایی است. ضَرَبَ یک معنایی دارد و یَضرِبُ یک معنایی دارد و ضاربٌ برای خود یک معنایی دارد و ... و معنای کلمات در لغت بیان شده است. اینکه ما بگوییم این کلمه از فلان گرفته شده یا فلان کلمه از فلان چیز، برای هیچ کدام از این حرف‌ها دلیلی وجود ندارد، اصلاً لازم نیست اصلی وجود داشته باشد زیرا هر کدام لفظی هستند که معنای خاص خود را دارند ولی بعدا بعضی‌ برای آن قاعده درست کرده‌اند.

البته در بحث گذشته بیان کردیم که اصل و ریشه مشتقات همان ماده سیّاله است و اینکه اصلی برای کلام و مشتقات در نظر گرفته شود هیچ اشکالی ندارد زیرا اینها همه مسائل اعتباری هستند و مسائل اعتباری شاید دلایل عقلی زیادی برای آنها نباشد ولی از نظر ذوق و سلیقه می‌تواند در اعتبارات قرار بگیرد، لذا لغویین از یک ماده صیغه‌های مختلفی مثل: فعل ماضی، مضارع، امر، اسم فاعل، اسم مفعول و ... درست کرده‌اند. از این مسأله مشخص می‌شود که لغویین به آن ماده مشترک بین آنها توجه داشته‌اند، لذا معلوم می‌شود یک ماده‌ مشترکی در همه این صیغ وجود دارد.

بحث «المشتقّ حقیقة في المتلبّس بالمبدأ في الحال و في ما انقضی عنه المبدأ» آیا یک بحث لغوی است یا بحث عقلی؟

مباحث اصولی گاهی مثلا به این دلیل بیان شده‌اند که یک عالم بزرگی یک جمله‌ای را می‌گوید سپس علمای دیگری در رابطه با آن جمله بحث می‌کنند که آیا می‌توان برای آن دلیلی آورد یا نه؟ و به این ترتیب بین علما به یک بحث علمی تبدیل می‌شود. اینجا هم به نظر ما این بحث لزومی ندارد ولی از آنجایی که مرحوم نائینی شخصیت بزرگی بوده و این بحث (آیا مشتق یک بحث لغوی است یا عقلی؟) را ایشان بیان کرده است و در پی آن علمای دیگر هم بحث کرده‌اند.

توضیح مطلب:

به کسی که الان مشغول ضَرْب است، به او ضارب گفته می‌شود. و به کسی که ضارب نیست ولی در آینده ضارب خواهد بود، به او نمی‌توان ضارب گفت چون هنوز ضربی محقق نشده است. و به کسی که قبلاً ضرب از او واقع شده و تمام شده و الان ضارب نیست، آيا می‌توان به این شخص ضارب گفت یا نه؟ بعداً بحث خواهیم کرد.

اقوال در این مسأله:

1) این بحث، بحث عقلی است. مرحوم نائینی فرموده‌اند: وقتی چیزی فاقد یک شیء هست، اطلاق آن جمله بر فاقد، محال است و درست نیست و جنبه عقلی دارد. مثلاً به کسی که ضارب نیست به او ضارب اطلاق شود این عقلاً درست نیست. و کسی که بعداً ضارب خواهد بود الان به او ضارب اطلاق بشود، این عقلاً درست نیست. چون وجود و عدم باهم در تضاد هستند. یعنی مثل این است که ضرب معدوم است و هنوز به وجود نیامده است، ادعا بشود که موجود است. لذا این بحث، بحث عقلی است که به ما انقضی عنه المبدأ، و به آن کسی که بعداً می‌خواهد ضارب بشود، نمی‌توانیم ضارب بگوییم. چون ضَرْب معدوم است و با معدوم بودن ضَرْب، به این شخص ضارب بگوییم معنایش این است که ضَرْب، موجود است. که در این صورت بین وجود و عدم، تنافی و تضاد وجود خواهد داشت و علما بنابر این فرمایش مرحوم نائینی، گفته‌اند: پس عقلاً صدق مشتق بر ما انقضی عنه المبدأ محال است، بنابراین این بحث، بحث عقلی است.[1]

2) این بحث، بحث لغوی و اعتباری است. اکثر علما گفته‌اند: این بحث، بحث عقلی نیست. بلکه بحث لغوی و اعتباری است. افراد جامعه چند گروه هستند: اغلب افراد معمولاً با ضَرْب هیچ ارتباطی ندارند و تا به حال کسی را نزده‌اند و بعضی‌ افراد حدوث الضَرْب (یعنی الان یا در گذشته ضَرْب از آنها حادث شده است) هستند یعنی فی‌الجمله یک تناسبی با ضرب دارند و قبلاً ضرب از وی حادث شده است و بعضی‌ افراد ثبوت الضَرْب (یعنی الان ضارب است) هستند. حالا سؤال این است که آیا در ضارب حدوث الضرب معیار است یا ثبوت الضرب؟ این یک بحث لغوی است. اگر لغویین اعتبار کردند و گفتند به کسی که الان ضارب است به او ضارب بگویید و یا به کسی که قبلاً قاتل بوده، بگویید قاتل و به کسی که بعداً هم ضارب می‌شود، بگویید ضارب؛ این هیچ اشکالی ندارد.[2] مثل اینکه شما به بچه خودتان که ده سال دارد و هنوز درس حوزوی هم نخوانده است یک عمامه به سرش می‌گذارید و به او آیت الله می‌گویید و می‌خواهید تشویق کنید که إن‌شاء‌الله در آینده عالم بشود و این هیچ اشکالی ندارد. لذا این بحث یک لغوی است نه بحث عقلی. در لفظ قاتل، به کسی که یک سال پیش مرتکب قتل شده است، قاتل گفته می‌شود و محال هم نیست. و این اطلاق در حالی است که قبلا قاتل بوده است نه الان. پس در خیلی از مواد و هیئات مانند مفتاح، با اینکه هنوز هیچ دری را باز نکرده است، به آن مفتاح گفته می‌شود.

3)‌ قول دیگر: این است که بحث عقلی و وجود و عدم نیست بلکه بحث، بحث عرفی است، یعنی مثلاً، آیا عرفاً به کسی که دیروز ضارب بوده است ضارب اطلاق می‌شود یا خیر؟ که در بعضی از آیات و روایات و کلمات عرف عرب، این اطلاق وجود دارد.

بعضی به این اطلاق می‌گویند مجاز است و بعضی می‌گویند حقیقت است. بنابراین در اینجا بحث حقیقت و مجاز است و علما نیز در این بحث به تبادر یا صحتِ سلب تمسک کرده‌اند. لذا به نظر می‌رسد که این بحث، بحث لغوی باشد که إن شاء الله جلسه بعد توضیح خواهیم داد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo