< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول این بود که المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال. بحثی بیان شد که اگر شک بکنیم که آیا مشتق در ما انقضی عنه المبدأ صدق می‌کند یا نه؟ و آیا اصول لفظیه یا اصول عملیه جاری می شوند یا خیر؟ مثلاً: قبلاً ضارب بود ولی الان ضارب نیست، آیا ضارب بر او صدق می‌کند یا نه؟ مطالبی را از بزرگان در مباحث بیان کردیم. امروز کلمات آیت الله مکارم (سلمه الله تعالی) را که در این بحث بیان کردهاند ذکر می کنیم.

آیت الله مکارم می‌گویند: اصول دو قسم است اصول لفظیه و اصول عملیه. اینکه بخواهیم در بحث مشتق از اصول لفظیه استفاده کنیم، ما قبول نداریم. در توضیح آن می‌گویند: در بحث مشتق اگر گفتیم که مشتق حقیقت در خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال است، این بحث حقیقت و مجاز می‌شود؛ یعنی ضارب به کسی می‌گویند که الان و بالفعل ضارب باشد و این اطلاق، اطلاق حقیقی است و به کسی که قبلاً ضارب بود و الان ضارب نیست، اطلاق ضارب برای این شخص مجاز است. اما اگر گفتیم هم به کسی که الان ضارب است و هم به کسی که دیروز ضارب بود، ضارب گفته می‌شود، این اشتراک معنوی است و استعمال مشتق در هر دو(هم در حال و هم در ما انقضی) حقیقت است و دورانُ الأمر بین الحقیقةِ و المجازِ و الإشتراکِ المعنوی، است. یعنی دوارن امر است بین اینکه مشتق حقیقت و مجاز باشد یا اشتراک معنوی باشد.[1]

بعضی‌ نظرشان بر این است که اگر دوران امر بین حقیقت و مجاز و اشتراک معنوی باشد، اشتراک معنوی مقدم است؛ چون اشتراک معنوی معنایش این است که لفظ هم در این معنا و هم آن معنای دوم حقیقت است، هم در متلبس بالمبدأ فی الحال و هم در ما انقضی حقیقت است. پس در دوران بین حقیقت و مجاز و اشتراک معنوی آیا می‌توانیم بگوییم که اشتراک معنوی، مقدم بر حقیقت و مجاز است یا خیر؟

اشکال‌های آیت الله مکارم بر مطلب فوق:

1) در اینجا آیت الله مکارم (سلمه الله تعالی) می‌گویند که ما دلیلی بر تقدم اشتراک معنوی نداریم. یکی از دلایلی که بر تقدم اشتراک معنوی گفته شده است، غلبه است؛ یعنی غالباً الفاظ اشتراک معنوی دارند، یک معنای عامی دارند که موارد مختلف را شامل می‌شود و اشتراک معنوی بین مصادیق و موارد متعدد است. سپس خود ایشان می‌گویند: 1)‌ ما دلیلی بر غلبه نداریم که حتماً اشتراک معنوی بر حقیقت و مجاز، غلبه داشته باشد. 2) بر فرض اینکه اشتراک معنوی بر حقیقت و مجاز، غلبه داشته باشد، چه دلیلی داریم که غلبه حجیت دارد. بنابراین اصول لفظیه در اینجا جاری نمی شوند.

جواب از اشکال:

در عرایض گذشته ما این مسأله را بیان کردیم که در بحث مشتق اینکه آیا مشتق حقیقت در حال یا ما انقضی هست، به ادله لفظیه و اصول لفظیه نمی‌توانیم عمل کنیم؛ چون اصالة عدم العموم با اصالة عدم الخصوص، تعارض می‌کنند؛ لذا به این دلیل نمی‌توانیم به اصول لفظیه تمسک کنیم و به نظر ما فرمایش آیت الله مکارم تا اینجا صحیح و درست است و اشکالی ندارد. اما اشکالی که در فرمایش آیت الله مکارم داریم آن کلماتی است که آیت الله حجت در این بحث داشته‌اند که ما می‌توانیم از اصول لفظیه در مواردی استفاده کنیم. در بحث دیروز عرض کردیم که در أکرم العلماء الا الفساق (مثلاً) شخص عالمی قبلاً عادل بود بعداً فاسق شد و سپس توبه کرد، حالا شک داریم که این شخص فاسق است یا خیر؟ و آیا از أکرم العلماء خارج شده است یا نه؟ اینجا به عام أکرم العلماء تمسک می‌کنیم؛ یعنی عموم أکرم العلماء شامل آن می‌شود و فاسق بودن آن مشکوک است؛ بنابراین با اصول لفظیه تمسک به عام می‌کنیم. یا حتی کسی که انقضی عنه العلم است و قبلاً عالم بوده ولی الان عالم نیست، استصحاب علم بر وی جاری می‌کنیم و می‌گوییم أکرم العلماء شامل وی می‌شود. بنابراین اینکه ایشان اصول لفظیه را محصور کرده اند در باب اشتراک معنوی و حقیقت و مجاز، این درست نیست. البته فرمایش ایشان فرمایش خوبی است، ولی اختصاص به اینجا ندارد و ما موارد دیگری هم داریم که می‌توانیم از اصول لفظیه (أصالة العموم و أصالة الإطلاق) استفاده کنیم و فرد مشکوک را داخل در عموم یا اطلاق بکنیم. لذا با اینکه فرمایش ایشان فرمایش خوبی است، اما کافی نیست.

2) نکته دیگری را که آیت الله مکارم (سلمه الله تعالی) گفته‌اند این است که ما به استصحاب نمی‌توانیم تمسک بکنیم؛ چون اصل عدم است و این استصحاب با آن اصل عدم تعارض دارد. توضیح اینکه وقتی بحث می‌شود که المشتق حقیقةٌ فی خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال، یعنی نمی‌دانیم که واضع لغت، مشتقات را برای خصوص زمان حال وضع کرده است یا برای اعم از حال و ما انقضی عنه المبدأ. حالا که شک وجود دارد می گوییم اصل این است که قبلاً هیچ انسانی نبود و وضعی هم نبود (استصحاب عدم ازلی) و این لفظ برای این معنا وضع نشده بود. حالا شک می‌کنیم که برای خصوص زمان حال، وضع شده است یا نه؟ می‌گوییم اصل عدم وضع بالخصوص است. ایشان می‌گویند این اصل معارض دارد و آن این است که شکّ می‌کنیم آیا این مشتقات برای اعم وضع شده‌اند؟ بازهم اصل عدم وضع بالأعم است. پس استصحاب عدم ازلی در هر دو جاری است. یعنی ما نمی‌توانیم برای این بحث مشتق به استصحاب عدم ازلی تمسک کنیم.

جواب به آیت الله مکارم:

فرمایش ایشان در رابطه با کلی بحث، فرمایش درستی است؛ یعنی در کلی بحث مشتق اگر بخواهیم بگوییم کل مشتقات وضع شده اند برای خصوص حال یا أعم، این استدلال، استدلال درستی است که نمی‌توانیم به استصحاب تمسک کنیم. اما در مصادیق مشتقات (مثلاً) کسی که مجتهد بوده و الان دچار فراموشی شده است، آیا می‌شود به استصحاب تمسک کرد یا نه؟ می‌گوییم که هیچ اشکالی ندارد. قبلاً وجوب اکرام داشته الان هم وجوب إکرام دارد. لذا تمسک به استصحاب در کلی بحث مشتق نمی‌تواند جاری بشود، اما در مصادیق و جزئیات می‌تواند جاری باشد. بنابراین در جزئیات و مصادیق هم از اصول عملیه و هم از اصول لفظیه می‌توان استفاده کرد.

3) نکته سومی که آیت الله مکارم می‌گویند این است که به اصول عملیه در کلمات علما گاهی فقط به استصحاب و برائت اکتفا شده است، یعنی فقط این دو اصل از اصول عملیه را گفته‌اند که به آنها تمسک می‌شود، ولی اشتغال و تخییر را نگفته اند. آیت الله مکارم می‌گویند: همان طور که استصحاب گاهی جریان دارد، اشتغال و تخییر هم جریان دارد یعنی گاهی ما مخیّر هستیم، گاهی اصل احتیاط جاری می‌شود گاهی برائت و گاهی هم استصحاب جاری می‌شود. در توضیح فرمایش خود مثال می‌زنند، می‌گویند: امّا الأوّل البرائة کما إذا قال المولی «أکرم العالم»، و شککنا فی شموله لمن انقضی عنه العلم. مولی فرموده است أکرم العالم، این شخص قبلاً عالم بوده و الان دچار فراموشی شده است شکّ می‌کنیم اکرام این شخص واجب است یا خیر؟ اینجا جای اجرای برائت است.[2]

به نظر ما اینجا جای استصحاب است نه جای برائت. کسی که قبلاً عالم بوده الان شکّ می‌کنیم که اکرام وی واجب است یا نه، اینجا جای استصحاب است نه برائت، مگر اینکه منظور ایشان این باشد که این أکرم العلماء هنگامی صادر شده است که این عالم دیگر علمی ندارد. فرض کنید امروز 10 صبح این جمله أکرم العماء صادر شد و این شخص هم هیچ علمی ندارد. استصحاب برای جایی است که شکّ داشته باشیم که علم دارد یا نه. ولی اینجا می دانیم که علم ندارد، لذا جای استصحاب نیست. بله اگر قبلاً وجوب إکرام داشته باشد و الان دچار فراموشی شده و شکّ می‌کنیم که آیا الان وجوب إکرام دارد یا نه؟ وجوب إکرام را استصحاب می‌کنیم و اینجا جای استصحاب است، اما اگر أکرم العلماء الان صادر شده است، جای برائت است. لذا حرف ما زمانی درست است که وجوب إکرام از قبل بوده باشد، اما اگر وجوب إکرام جدیداً آمده باشد، برائت جاری می‌شود و اینجا جای استصحاب نیست.

مثال دومی که آیت الله مکارم زده‌اند این است که گفتهاند:«استصحاب النجاسة في الكرّ المتغیّر بالنجاسة»، یک آب حوضی است که به اندازه کرّ است نجاست مانند خون در آن ریخته شده و رنگ آب تغییر کرده است، این آب نجس شده است و این آب دیگر نه طاهر است و نه مُطهِّر. حالا بعد از دو روز دیگر (مثلاً) مراجعه کردیم و دیدیم آب حوض صاف شده است و این خونهایی که در آن بود ته‌نشین شده است. حالا این آب طاهر و مطهّر است یا نه؟ و علما بحث کرده‌اند که «الکرّ المتغیر بالنجاسة بعد زوال تغیّره بنفسه»، یعنی بنفسه خودش صاف شده است، آیا مطهّر و پاک کننده می‌شود یا نه؟ در اینجا استصحاب نجاست جاری کرده‌اند. در روایات کلمه متغیّر آمده است که مشتق است، لذا چون قبلاً نجس بود الان هم استصحاب نجاست می‌شود و الان هم نجس است. و اگر چه صاف شده نه طاهر است و نه مطهّر. ایشان می‌گویند: اگر در شبهات حکمیه ما استصحاب را جاری بدانیم این یکی از مواردی است که در بحث مشتقات کلمه «متغیّر» که ما در روایات داریم این کلمه «متغیّر» آیا حقیقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال، است؟ الان که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آب صاف است ولی دیروز که نگاه می‌کردم رنگ خون بود، آیا متغیّر بر این صدق می‌کند یا نه؟ اگر گفتیم مشتق حقیقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال، این الان صاف شده است و رنگ خون ندارد. ولی اگر گفتیم مشتق حقیقةٌ فی الأعم من المتلبس بالمبدأ في الحال و ما انقضی عنه المبدأ، است. می گوییم تا دیروز رنگ خون داشت و حالا صاف شده لذا استصحاب بقای نجاست در اینجا جاری است.[3] ان شاء الله قسمت بعدی فرمایش ایشان را در جلسه بعد بررسی خواهیم کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo