< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول این بود که آیا المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبّس بالمبدأ في الحال أو فيما يعمّه و ما انقضى عنه المبدأ؟

اگر دلایلی که در این بحث اقامه شده است به نتیجه نرسید و نتوانستیم دلیل قانع کننده ای بیاوریم که المشتقّ حقيقةٌ في خصوص المتلبّس بالمبدأ في الحال و یا اینکه نتوانستیم اثبات کنیم المشتقّ حقيقةٌ في أعمّ من المتلبّس و فيما انقضى عنه المبدأ و شک کردیم، در این صورت چند نظریّه وجود دارد:

1- اصول لفظیّه و اصول عملیّه جاری می شوند.

2- اصول لفظیّه جاری می شوند، ولی اصول عملیّه جاری نمی شوند.

3- اصول عملیّه جاری می شوند، ولی اصول لفظیّه جاری نمی شوند.

برای توضیح این بحث مثال میآوریم که چگونه از اصول لفظیّه و اصول عملیّه می توان استفاده کرد؟ به عنوان مثال در أکرم العلماء إلّا الفسّاق، کسی هست که قبلاً عالم بوده، ولی فاسق شده است، سپس توبه کرده و الان فاسق نیست. أکرم العلماء عام هست و إلّا الفُسّاق هم خاص است که می‌گوید فاسق را إکرام نکن و این شخص قبلاً فاسق بود، ولی الان توبه کرده است. اگر بگوییم المشتقّ حقيقةٌ فی أعمّ من المتلبّس و فيما انقضى عنه المبدأ، چون این شخص قبلا فاسق بوده، لذا جزو إلّا الفساق است و الان به او می توانیم بگوییم هذا فاسق، ولی اگر بگوییم او قبلاً فاسق بوده و الان فاسق نیست، در اینجا شک می کنیم که إلّا الفساق (لاتُکرِم الفُسّاق) شامل این شخص می‌شود یا نه؟ آیا عموم یا اطلاق أکرم العلماء می تواند بگوید این شخص عالم است و اکرام وی واجب است یا نه؟ و در موارد شکّ، تمسک به اصول لفظیّه بکنیم یا نه؟ تمسّک به اصول لفظّیه به این صورت است که به أکرم العلماء که عام است تمسّک می‌شود و گفته می‌شود که این شخص در عالم بودن وی تردیدی نیست، ولی چون قبلا فاسق بود، الان در فسق او تردید هست که جزو لاتُکرِم الفُسّاق هست یا نه؟ و نمی دانیم از تحت عموم العلماء خارج شده است یا نه؟ در این صورت به عموم العلماء تمسّک می کنیم و می گوییم خارج نشده است؛ لذا اکرام وی واجب است. بنابراین این سؤال بیان می‌شود که در موارد شک آیا به اصول لفظیّه- مثل أصالة‌ الإطلاق (أکرم العالم) یا أصالة العموم (أکرم العلماء)- می توانیم تمسّک بکنیم یا نه؟

امّا اینکه آیا در موارد شک به اصول عملیّه می توانیم تمسّک بکنیم یا نه؟ در اینجا دو بحث داریم: یک بحث کلّی و یک بحث جزئی. بحث کلّی این است که کلّی بحث که می گوییم المشتقّ حقيقةٌ في خصوص المتلبّس بالمبدأ في الحال یا المشتق حقيقةٌ في الأعم، آیا هر مشتقّی در هر جایی حقیقت در المتلبّس في الحال است یا در أعم؟ این بحث کلّی است. و بحث جزئی یا فرعی معنایش این است که در مورد خاص (مثلاً) این شخص عالم بود، ولی الان دچار فراموشی شده است و علم خود را از دست داده است، آیا این شخص که قبلاً وجوب إکرام داشت، الان اکرام وی واجب است یا نه؟ این شخص قبلاً عالم بود و اکرام وی هم واجب بود و الان که علم خود را از دست داده است، شک می کنیم اکرام وی واجب است یا نه؟ وجوب إکرام وی استصحاب می‌شود. چنانچه می بینیم این استصحاب در مسائل جزئی و فرعی است.

جریان اصول لفظیّه و اصول عملیّه در هر دو (کلّی و جزئی) می تواند قابل بحث باشد؛ یعنی أصالة العموم، أصالة الإطلاق یا أصالة عدم الخصوص. لذا بعضی از علما گفتهاند: أصالة عدم الخصوص معارضة بعدم العموم، یعنی وقتی شکّ می‌کنیم مشتق حقیقت در خصوص متلبّس است این می‌شود خصوص، یا اینکه أعم است در ما انقضی عنه المبدأ این می‌شود عموم. اصل این است که عموم نیست (اصل عدم العموم) و این معارض است با اینکه اصل خصوص نیست (اصل عدم الخصوص). این را جریان اصل در کلّی بحث گفته می‌شود. اصالة العدم که جاری می‌کنیم نسبت به اینکه اصل این است که خصوص نیست، یعنی مختص به زمان حال نیست و اصل این است که عموم نیست که در ما انقضی هم حقیقت باشد. این اصل را در کلّی بحث جاری کردیم. راجع به اصول لفظیّه هم همینطور است.

مرحوم صاحب کفایه گفتهاند: ما به اصول لفظیّه نمی‌توانیم تمسّک کنیم و منظور ایشان عدم تمسّک در مطلق مشتقّات است؛ یعنی در کلّی مشتقّات نمی‌توانیم به اصول لفظیّه تمسّک کنیم، امّا در موارد خاص ممکن است به اصول لفظیّه عمل کنیم، مانند أکرم العلماء و لا تکرم الفسّاق، شخصی که فاسق بود و الان توبه کرده است و فاسق نیست، آیا اکرام این شخص واجب است یا عدم وجوب اکرام شامل وی می‌شود؟ می‌گوییم عالم بودن این شخص قطعی است، امّا فاسق بودن وی مشکوک است، در اینجا آیا به اطلاق عالم یا عموم العلماء می‌توان تمسّک کرد یا نه؟ لذا اصل لفظی را در کلّی بحث منکر شده‌اند و گفته‌اند: أصالة عدم الخصوصیّة با أصالة عدم العمومیّة در تعارض است. و در کلّی نمی توانیم به اصول لفظیّه و اصول عملیّه عمل کنیم. یعنی استصحاب و برائت در اینجا جایگاهی ندارد که بگوییم با استصحاب، أصالة عدم الخصوصیّة یا أصالة عدم العمومیّة را درست می‌کنیم. ولی در موارد جزئی که در خارج پیدا می‌شود، مثل عالمی که فاسق بود الان توبه کرده است و یا مجتهدی که دچار فراموشی شده است، استصحاب در اینجا جاری است. و یا در بعضی موارد که حالت سابق ندارد، می‌گوییم برائت جاری است؛ لذا به نظر می‌رسد که اصول لفظیّه و اصول عملیّه در کلّی بحث جریان ندارد، ولی در موارد جزئی می‌تواند جریان داشته باشد؛ یعنی در کلّ مشتقّات به صورت کلّی بگوییم که در مشتقّات، اصل عدم خصوصیّت در زمان حال است و اصل عدم عمومیّت فیما انقضی است. این اصل معارض است و ثابت نمی‌شود و اگر استصحاب عدم را هم بخواهید جاری کنید، این اصل مثبت است که مرحوم آخوند هم به آن اشاره می‌کنند؛ ولی در موارد خاص و جزئی به نظر می‌رسد که هم اصول لفظیّه و هم اصول عملیّه جاری می‌شوند؛ یعنی (مثلاً) وقتی در مورد یک شخص خاصّی صحبت می‌کنیم که قبلاً فاسق بود و الان فاسق نیست، آیا إکرام وی واجب است یا نه؟ می‌توانیم به عموم أکرم العلماء تمسّک کنیم و یا در مورد مجتهدی که دچار فراموشی شده است، قبلاً إکرام وی واجب بود و الان شکّ داریم که آیا إکرام وی واجب است یا خیر؟ به اصول عملیّه (استصحاب) عمل کنیم.[1]

بنابراین در تمسک به اصول لفظیّه یا اصول عملیّه باید دقت کنیم؛ چرا که در اینجا خلط مبحث شده است؛ یعنی گاهی بزرگان می‌گویند (مثلاً) اینجا تمسّک به اصول لفظیّه جایز نیست و تمسّک به اصول عملیّه جایز است و گاهی بالعکس. گاهی توجّه به مطلق مشتقّات است و در کلّ مشتقات می‌خواهیم جریان اصول لفظیّه و اصول عملیّه را بحث کنیم و گاهی در موارد جزئی و فرعی و خاص میخواهیم جریان اصول لفظیّه یا اصول عملیّه را بحث کنیم که برخی می‌گویند اصول لفظیّه حاکم است و برخی دیگر می‌گویند اصول عملیّه حاکم است و یا برخی می گویند هر دو حاکم هستند و یا در برخی موارد که حالت سابق داشته باشد، می‌گویند استصحاب جاری است و اگر حالت سابق نداشته باشد، برائت جاری می‌کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo