< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول درباره بحث مشتق و مواردی که آیا داخل در بحث مشتق هستند یا نه؟ بود. که آیا المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال أو فيما يعمه و ما انقضى عنه المبدأ؟ آیا مشتق حقیقت در جایی است که تلبس به آن مبدأ باشد؟ زید ضارب، زید در حالی که مثلا دیروز مشغول زدن بود به او ضارب گفته می‌شود و اگر امروز که مشغول زدن نیست آیا باز هم به او ضارب گفته می‌شود یا نه؟ برخی از علما گفته‌اند: المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال، یعنی کسی که مثلا الان مشغول ضرب است به وی ضارب گفته می‌شود اما اگر دیروز مشغول ضرب بوده، به او ضارب گفته نمی‌شود. و بعضی از علما هم می‌فرمایند: المشتق حقیقة فی الأعم. یعنی، چه متلبس به مبدأ باشد و چه من قضی عنه المبدأ باشد. چه امروز مشغول ضرب باشد و چه دیروز، به آن شخص حقیقتا ضارب اطلاق می‌شود.

در اینجا سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا مواد و هیئات تأثیری در این بحث دارند یا خیر؟ توضیح آن این است که بعضی از مواد، در أعم استعمال می‌شوند و برخی از مواد در خصوص متلبس بالمبدأ استعمال می‌شوند. مثل کلمه قاتل ، به کسی اطلاق می‌شود که مرتکب قتل شده است. اگر الان مشغول قتل باشد به او قاتل گفته می‌شود و اگر در گذشته قتل انجام داده باشد بازهم به آن شخص قاتل گفته می‌شود، یعنی قاتل به کسی گفته می‌شود که متلبس بالقتل باشد یا منقضی عنه القتل باشد، بنابراین ماده قتل در أعم استعمال می‌شود. ولی در کلماتی مانند قائم و قائد، قائم به کسی اطلاق می‌شود که الان ایستاده است و قائد به کسی گفته می‌شود که الان نشسته است. اما اگر کسی دیروز قائم بود امروز به او قائم اطلاق نمی‌شود و همچنین اگر کسی دیروز قائد بود، امروز به او قائد اطلاق نمی‌شود. بنابراین بین ماده قتل و ماده قیام و قائد تفاوت وجود دارد با اینکه همه آنها اسم فاعل است. تفاوت آنها این است که در ماده قاتل، تلبس در آن لزومی ندارد. ولی قائم و قائد اینچنین نیستند و تلبس در آنها شرط است. لذا ما(نظر ستاد) معتقد هستیم که مواد در بحث مشتق تأثیرگذار هستند یعنی موادی مانند قاتل، قائد، قیام، ساجد و ... این مواد باهم فرق می‌کنند. بعضی از ماده‌ها در أعم و بعضی دیگر فقط در خصوص متلبس بالمبدأ، استعمال می‌شوند.

در هیئات نیز برخی از هیئات در خصوص متلبس بالمبدأ استعمال می‌شوند یعنی کسی که تلبس به آن مبدأ بالفعل داشته باشد و برخی از هیئات در أعم استعمال می‌شوند. مثلا کلمه مفتاح (کلید): اسم آلت و وسیله باز کردن در است. با اینکه این وسیله هنوز هیچ دری را باز نکرده است، به آن مفتاح گفته می‌شود و یا اینکه در زمان گذشته دری را باز کرده است و الان از آن استفاده نمی‌شود، باز هم به آن مفتاح گفته می‌شود. این مفتاح، اسم آلت که هیئت است، در أعم استعمال می‌شود یعنی چه متلبس بالمبدأ باشد و چه من قضی عنه المبدأ باشد، حقیقتا در أعم استعمال می‌شود. بنابراین هیئات گاهی ظهور در أعم دارند، یعنی ظهور دارند که تلبس در آن لازم و شرط نیست. لذا ما هیئاتی داریم که آنها ظهور در تلبس دارند مانند قائم، معنایش این است که الان قائم است نه اینکه دیروز قائم بوده است. و همچنین لفظ قائد، یعنی اینکه الان قائد است نه اینکه دیروز قائد بوده است. این الفاظ قائم و قائد، ظهور در تلبس بالمبدأ دارند. بنابراین بعضی از مواد و هیئات، ظهور در خصوص تلبس بالمبدأ دارند و بعض از آنها ظهور در أعم دارند.

نتیجه بحث:

برخی فرموده‌اند: اختلاف هیئات و مواد مشتقات، در مبادی باعث اختلاف می‌شوند، یعنی اختلاف مواد و هیئات باعث می‌شوند، مبدأ ظهور در أعم پیدا کنند.

به نظر ما مواد دو گونه هستند: بعضی‌ها ظهور در خصوص تلبس دارند و بعضی‌ها ظهور أعم دارند. مثل ماده قتل، که ظهور در أعم دارد و برخی مواد ظهور در خصوص تلبس دارند مانند قائم و قائد. در هیئات هم چنین است. بنابراین نمی‌توان گفت که همه مشتقات حقیقت در متلبس یا حقیقت در أعم هستند. و همچنین نمی‌توان گفت: همه مواد حقیقت در متلبس یا حقیقت در أعم هستند.

مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: «لا إشكال في اختلاف مبادئ المشتقّات من جهة کون بعضها حرفةً و صنعةً ، کالبقّال و العطّار و التاجر و الحائك. فرموده اند: بعضی از مشتقات حرفه، صنعت هستند مانند بقال و عطار و تاجر و حائک (بافنده)، اینها حقیقت در أعم هستند و استعمال آنها طوری است که مثلا کسی که قبلا بقال، عطار، تاجر یا حائک بوده، و الان مشغول به آن شغل یا حرفه نیست و در حال استراحت است، باز هم به آنها، آن الفاظ اطلاق می‌شود. مرحوم امام مثال های دیگری را بیان کرده اند«و بعضها قوّةً و ملكةً» بعضی از مشتقات ملکه هستند مثلا کسی قوه اجتهاد را دارد و الان مشغول اجتهاد نیست ولی باز هم به وی مجتهد اطلاق می‌شود. یا لفظ طبیب، طبیب زمانی که مشغول طبابت است و تلبس به طبابت دارد به او طبیب گفته می‌شود و بعضی مواقع است که شخص در حال مسافرت است و مشغول به طبابت نیست ولی باز هم به وی طبیب اطلاق می‌شود. لذا این به معنای این است که شخص قوه اجتهاد و قوه طبابت را دارد.

اما بعضی از مشتقات هستند که حرفه و صنعت و ملکه نیستند مانند: «المتحرّك و الساکن و الضارب و الأکل» متحرک به کسی گفته می‌شود که در حال حرکت است، ساکن به کسی گفته می‌شود که الان ساکن است، ضارب به کسی گفته می‌شود که الان ضارب است، آکل به کسی گفته می‌شود که الان مشغول أکل است. مرحوم امام می فرمایند: بعضی از مواد در آنها تلبس بالمبدأ هست و بعضی از مواد تلبس بالمبدأ در آنها احساس نمی‌کنید که باشد. ولی در همه اینها تلبس بالمبدأ لازم است. یعنی مثلا در مجتهد، طبیب، عطار، بقال و تاجر تلبس بالمبدأ لازم است. اما تلبس کل شیء بحسبه، است. مثل تاجر، شغلش تجارت است و می بینیم مثلا امروز تجارت می کند و چند روز تجارت نمی کند و سپس دوباره مشغول تجارت می‌شود ولی آن شغل تجارت برای او موجود هست و تلبس به آن شغل دارد، لذا باز هم به او تاجر اطلاق می‌شود. یا نجار، با اینکه مشغول استراحت است چون الان آن حرفه نجاری را دارد و تلبس به آن حرفه را دارد، بازهم به او نجار گفته می‌شود. لذا مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) می فرماید: تلبس در آنجا هم هست ولی تلبس کل شیء بحسبه است. بنابراین مرحوم امام معتقد هستند مشتق حقیقت در متلبس بالمبدأ است ولی تلبس در هر جایی متفاوت است.[1]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo