< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1400/06/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول درباره بحث مشتق بود که آیا اسم آلت مانند مفتاح یا مقراض در محل نزاع مشتق، داخل هست یا خیر؟

در اینجا دو قول وجود دارد:

برخی قائل بر این هستند که اسم آلت مثل مفتاح و مقراض از بحث مشتق خارج هستند و بعضی نیز آن را داخل در بحث مشتق میدانند.

دلایل قائلین به خروج اسم آلت از بحث مشتق:

1) در بحث اسم آلت شأنیت مطرح است مثلا کلید به چیزی می گوییم که شأنیت باز کردن در را داشته باشد و مقراض به چیزی می گوییم که شأنیت بریدن چیزی را داشته باشد. اما اینکه فعلیت و تلبس داشته باشد مطرح نیست. لذا کلید شاید فقط یک لحظه از آن برای باز کردن در استفاده شود اما زمانی هم که از آن استفاده نمی‌شود باز هم به آن کلید گفته می‌شود. قیچی هم همینطور گرچه از آن لحظه ای برای بریدن استفاده می‌شود ولی زمانی هم که از آن استفاده نمی‌شود بازهم به آن قیچی گفته می‌شود. و کلید و قیچی چون شأنیت باز کردن و بریدن را دارند گرچه قبلا و فعلا و در آینده هم از آنها استفاده نشود باز هم به آنها کلید و قیچی گفته می‌شود. و همه علماء بر این قائلند که در اسم آلت، بحث تلبس لزومی ندارد.بنابراین چون در اینجا بحث تلبس به مبدأ مطرح نیست پس از بحث مشتق خارج است.[1]

نکته اول: البته این شأنیت یک أمر مجاز است به این معنا که ما لفظی را از تلبس جدا کنیم و شأنیت برای آن معنا کنیم. ولی حقیقت الفاظ در تلبس است و در الفاظ تبادر، تبادر تلبسی است. مثلا ضرب در ضاربی که متلبس به مبدأ (ضرب) باشد تبادر می کند. لذا اگر بخواهیم شأنیت را در معنای کلمات لحاظ کنیم باید یک مجازیتی را در نظر گرفت.

نکته دوم: اینکه آیا تلبس در ماده مقراض و مفتاح، هست یا نیست؟ مثلا گفته می‌شود: قَرَضَ زیدٌ (زید بُرید.)، فتح الباب زید (زید در را باز کرد) پس می بینیم در ماده این الفاظ تلبس وجود دارد. ولی به مقراض و مفتاح که می رسید می گویید شأنیت است و تلبس لازم نیست. آیا این شأنیت مربوط به ماده است یا مربوط به هیئت لفظ است؟ در ماده قَرَضَ شأنیت خوابیده یا در هیئت مقراض شأنیت وجود دارد؟ بنابراین باید این نکته هم لحاظ بشود که آیا واقعا این شأنیت وجود دارد؟ و آیا این شأنیتی که شما می گویید مربوط به ماده لفظ است یا مربوط به هیئت آن؟ که اگر مربوط به ماده باشد، معنای حقیقی لفظ است و اگر مربوط به هیئت آن باشد در معنای مجازی خواهد بود.[2]

به نظر ما: این مباحث روشن هستند یعنی اینکه در اسم آلت مثل مفتاح و مقراض شأنیت أخذ شده است و اینکه برخی از علماء تصور کرده اند که از بحث مشتق خارج است، درست نیست. به دلیل اینکه کل أمر بحسبه. شأنیت کل شیء بحسبه، گذشت و انقضای هر چیزی به حسب خودش است. مثلا کلیدی که قبلا باز می کرد اگر چند تیکه شد و از شأنیت افتاد، آیا بازهم به آن کلید می گویند یا نه؟ یا قیچی که قبلا می برید، چند تیکه شد و از شأنیت بریدن خارج شد، آیا بازهم به آن قیچی می گویند یا نه؟ بنابراین بحث مشتق اینجا جریان دارد. پس وقتی بحث می‌شود که المشتق حقیقة فی خصوص المتلبس بالمبدأ أو منقضی عنه المبدأ، این انقضاء در هر چیزی به حسب خودش است لذا زمانیکه برای چیزی شأنیت أخذ شد، شأنیت از آن گرفته شود انقضاء حاصل می‌شود. مثلا کلید شأنیت مفتاح بودن را از دست بدهد یا قیچی شأنیت بریدن را از دست بدهد.

در نتیجه با اینکه در اسم آلت، شأنیت مطرح هست بازهم داخل در بحث مشتق می‌شود مثل مجتهد، بنّا و نجّار، زمانی که خواب هستند باز هم به آنها مجتهد، بنا و نجار گفته می‌شود. چون ملکه اجتهاد، بنایی و نجاری را دارند. بحث در اینجاست که اگر مجتهد دچار فراموشی شد و ملکه اجتهاد را از دست داد یا بنا و نجار حرفه بنایی و نجاری را فراموش کردند و نمی توانند بنایی و نجاری کنند، آیا به آنها حالا مجتهد، بنا یا نجار گفته می‌شود یا نه؟ داخل در بحث مشتق می‌شود که اگر به آنها مجتهد، بنا یا نجار اطلاق شود آیا صحیح است یا صحیح نیست؟ و این اطلاق حقیقت است یا مجاز؟ و این حقیقت و مجاز زمانی است که آن ملکه یا حرفه و صنعت از بین برود. بنابراین تلبس کل شیء بحسبه و انقضای تلبس هم بحسبه.

بنابراین به نظر ما اسم آلت داخل در بحث مشتق است و انقضاء هم بر آن قابل تصویر است و همچنین حقیقت است نه مجاز. لذا در جواب اشکال آنهایی که می گفتند اگر شأنیت را در اسم آلت أخذ کنیم مجاز خواهد بود، می گوییم: خیر، مجاز نیست بلکه حقیقت است به خاطر اینکه معنای متبادر عرفی آن همین است. کلید معنای عرفی اش این است که می تواند در را باز کند نه اینکه فعلیت داشته باشد. لذا معنای حقیقی اش هم همین است و مجازی هم در اینجا وجود ندارد.

صیغه مبالغه:

یکی دیگر از مباحثی که در بحث مشتق مطرح است صیغه مبالغه است. که آیا صیغه مبالغه داخل در بحث مشتق است یا خیر؟

ضَرّاب صیغه مبالغه است به معنای کثیر الضرب است. تلبس و انقضای آن چیست؟ اگر کسی می زند و در حال زدن هست شما به او ضارب می گویید یا ضراب؟ چون ضرب آناً فآناً تحقق پیدا می کند این را می زند آن را می زند ده نفر صد نفر را می زند و ضرب همینطوری تحقق پیدا می کند. حالا این شخص ضارب است یا ضراب؟ شاید گفته شود چون این شخص کثیرالضرب است به او ضراب گفته می‌شود.

آن ضربی که محقق می‌شود فقط یک ضرب است که صورت گرفته است. هر لحظه یک ضرب محقق می‌شود، دو تا ضرب نیست و آن ضرب قبلی گذشت و آینده هم خبر نداریم چه اتفاقی می افتد فعلا یک ضرب اتفاق افتاده است. حالا به این شخصی که از وی یک ضرب محقق شده است به او ضارب می گویید یا ضراب؟ اتصاف الذات بالمبدأ کثیراً، این کثیرا مربوط به گذشته است و الان تلبس ندارد، الان فقط یک ضرب از وی صادر شده است. بنابراین باید به این شخص ضارب بگوییم نه ضراب.[3]

حالا اگر به وی ضراب گفته بشود تلبس بالمبدأ و انقضی عنه المبدأ در آن چگونه می تواند باشد؟

اشکال:

برخی گفته اند که در ضراب و امثال این موارد، ما انقضای عنه المبدأ را نمی توانیم مطرح کنیم چون تلبس آنها در یک لحظه است و آن آنات قبلی هم تمام شده و گذشته است و اینکه بحث مشتق حقیقة فی خصوص المتلبس بالمبدأ است، المتلبس بالمبدأ ضرب باشد، ضارب با ضراب فرقی نمی کند. می توان به وی هم ضارب و هم ضراب گفت. ولی اینکه انقضی عنه المبدأ از او گذشته چگونه قابل تصویر است؟ این اشکالی است که مطرح کرده اند و استبعاد کرده اند که در بحث مشتق، صیغه مبالغه نمی تواند مورد بحث باشد. ولی برخی موارد را قبول کرده اند که می تواند در بحث مشتق مطرح باشد مثل علّام و علّامة. کسی که علمش زیاد هست به وی علّام یا علّامة گفته می‌شود کسی که کثیرالعلم است که اگر این کثیر العلم فعلیت و تلبس داشته باشد به وی علّام و علّامة گفته می‌شود ولی اگر انقضی عنه المبدأ شد به وی علّام و علّامة گفته نمی‌شود.

جواب:

این بحث هم مانند بحث قبلی (اسم آلت) است. توضیح اینکه علام و علامة به کسی می گوییم که کثیرالعلم است و یا در مورد ضراب، ضراب کسی است که کثیرالضرب است. تلبس به کثیرالضرب این است که عرفاً به وی ضراب می گویند یعنی کثیرالضرب است و افراد را زیاد می زند. لذا در این موارد اطلاق، اطلاق عرفی است. و این اطلاق عرفی وقتی انقضی عنه المبدأ شد یعنی آن کثیرالعلم بودن به واسطه فراموشی یا مریضی از بین رفت و یا شخص، کثیرالضرب بودنش از بین رفت، در اینجا بحث می‌شود که حالا که انقضی عنه المبدأ شده آیا اینجا بحث مشتق صدق می کند یا نه؟ کثیرالعلم یا کثیرالضرب بودن شخص مربوط به سابق بوده و الان که علمش ذائل شده و یا توان ضرب را از دست داده آیا بازهم به آن شخص حقیقتا ضراب یا علامة گفته می‌شود یا نه؟ بنابراین همان مطلبی که در اسم آلت گفتیم، همینجا هم تکرار می کنیم یعنی تلبس و انقضای عنه المبدأ در آن قابل تصویر است. تا زمانیکه آن زمینه و قدرت و ملکه وجود دارد به شخص ضراب یا علامة گفته می‌شود ولی وقتی قدرت و ملکه از بین رفت می گوییم آیا به وی ضراب یا علام صدق می کند یا نه؟ مثلا اگر نذری برای شخص علامة کردید و الان آن شخص فراموشی گرفته و علم خود را از دست داده است آیا بازهم به وی علامة گفته می‌شود تا این نذر را ادا کنید یه نه؟ این بحث دارای فاید زیادی است، همه اسم فاعل ها، اسم مفعول ها، صفات مشبهه، اسم آلت ها، صیغ مبالغه و مشتقات زیادی که در قرآن و روایات و یا قوانین حکومتی داریم اینها همه قابل بحث است که آیا بر منقضی عنه المبدأ هم صدق می‌کنند یا نه؟ بنابراین صیغه مبالغه هم مانند اسم آلت داخل در بحث مشتق می‌تواند باشد.

ان شاء الله در بحث آینده در مورد اسم زمان بحث خواهیم کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo