< فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

1401/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: جنود عقل و جهل/ ایمان/ آثار ایمان

 

خلاصه جلسه گذشته: صبحت ما در بحث اخلاق درباره خوف و رجاء بود. هر انسان مؤمنی باید هم خوف و هم رجاء داشته باشد. مقدار خوف با مقدار رجاء باید هماهنگ باشد؛ خوف و امید انسان به خداوند باید به اندازه‌ای باشد که او را از گناه بازدارد تا به تکامل معنوی برسد.

آثار ایمان

ایمان از ماده «امن» است؛ یعنی کسی که ایمان دارد، آرامش، آسایش و طیب‌خاطر دارد. در پیش‌آمدها گاهی می‌دانید که چه خواهد شد؛ پس آن را با آرامش تحمل می‌کنید؛ زیرا ایمان دارید و تکیه‌گاه شما خداوند است.

انواع خوف

کسی که ایمان به خدا دارد، خوف از خداوند برای چه باید داشته باشد؟ آیا پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از خداوند خوف داشت؟ آیا ائمه معصومین (علیهم‌السلام) از خداوند خوف دارند؟ یا فقط ما باید از خداوند خوف داشته باشیم؟

1- خوف از عقاب: خوف گاهی برای عقاب است؛ من می‌ترسم که عقاب شوم. چون می‌ترسم که وارد جهنم شده و عقاب شوم، از خداوند می‌ترسم.

2- خوف از احتجاب: شما که اهل عبادت هستید، نماز باحال می‌خوانید، نیمه‌شب برمی‌خیزید و نماز شب می‌خوانید و مشکلات را تحمل می‌کنید، به مقامی می‌رسید که با خدای خود همیشه رازونیاز می‌کنید، خود را در محضر پروردگار می‌بینید، خداوند را حامی و نگهدار خود می‌یابید، لطف و عنایت خداوند شامل حال او است، وقتی مشکلی پیش می‌آید، یکباره با اتفاقی آن مشکل رفع می‌شود؛ پس می‌یابد که در کنف حمایت پروردگار است. برخی این حالت را درک می‌کنند و می‌داند که در محضر پروردگار هستند اما عده‌ای این را درک نمی‌کنند. مؤمن اگر بداند که این را درک نمی‌کند و احتجاب از خداوند حاصل می‌شود می‌ترسد.

همه در محضر خداوند هستیم اما کسی که با گناه این را درک نمی‌کند، برایش احتجاب حاصل شده است. احتجاب یعنی فاصله و حجابی حاصل شده که احساس «در کنار خدا بودن» را ندارم. اگر این‌گونه باشد، وقتی زمینه گناه فراهم شد، به‌جای فرار، به سمت گناه می‌روم. وقتی قلب، چشم، دست و پای انسان به سمت گناه می‌رود، نشانه احتجاب است.

کسانی که معصوم به معنای عصمت ائمه (علیهم‌السلام) را ندارند اما عصمت اکتسابی دارند و خودسازی کرده‌اند تا گناه نکنند، مانند انسان‌های عادی و معمولی، خوفشان از عقاب نیست بلکه خوفشان از احتجاب است. شما اگر دو شب نماز شب نخوانید، حالتان دگرگون می‌شود و احساس حضور در محضر خداوند، کم می‌شود و درمی‌یابید که مقداری از خداوند دور شده‌اید.

کسی که خود را در محضر خداوند نبیند، ممکن است هر گناهی مرتکب شود. انسانی که همه اعضایش پاک است، کسی است که خود را در محضر پروردگار می‌بیند.

«مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ التَّقْوَى إِلَّا أَغْنَاهُ مِنْ غَيْرِ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَةٍ وَ آنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَرٍ».[1]

هرکسی که خداوند او را از ذلت معاصی دور کند و به سوی تقوا بیاورد، با این‌که مالی ندارد، تمایل و اعتنایی هم به مال نخواهد داشت. ثروتی ندارد اما غنی است. مقامش آن‌قدر بالا است که باوجود نداری به فقرا کمک می‌کند و ایثار می‌کند. ﴿وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيتِيمًا وَأَسِيرًا﴾.[2] کسی که از گناه دوری کند و تقوا نزدیک شود، خداوند او را غنی قرار می‌دهد.

هیچ طایفه و عشیره‌ای ندارد اما عزیز مردم می‌شود؛ خداوند به او عزتی می‌دهد که همه او را تجلیل می‌کنند. در تنهایی کسی با او نیست اما اُنسش با خداوند است. شما تعجب می‌کنید که چگونه به تنهایی زندگی می‌کند اما او از تنهاییش لذّت می‌برد؛ زیرا در تنهاییش با خداوند در رازونیاز است و درباره خداوند تفکر می‌کند؛ «تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنة»[3] یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بالاتر است. اگر انسان خود را در محضر خداوند ببیند، تفکرش هم ارزشمند می‌شود. البته همیشه در تنهایی بودن صحیح نیست بلکه سکوت در مقابل گناه هم گاهی گناه است.

انس با پروردگار را انسان‌های معمولی درک نمی‌کنند بلکه برخی که اهل عبادت و رازونیاز هستند و خداوند را حاضر و ناظر می‌بینند آن را درک می‌کنند. این‌ها به‌جای دردودل با مردم، با خداوند صحبت می‌کنند «آنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَرٍ».

امثال پیامبران (علیهم‌السلام) که به مقام بالایی رسیدند، ممکن است خوف از عقاب نداشته باشند اما از احتجاب بترسند که نکند نورانیت در قلبشان کم شود و احساس نکنند که در کنار خداوند هستند. این مقام هم مراتبی دارد؛ گاهی کسی همیشه خود را در محضر خداوند می‌داند و برخی گاهی از محضر خداوند غفلت می‌کنند.

خوف از خدا با خوف از مخلوقات، فرق دارد. اگر از حیوان درنده‌ای بترسید، از او فرار می‌کنید و دور می‌شوید اما وقتی از خداوند خوف داشته باشید، به طرف خدا می‌روید. کودک وقتی کار اشتباهی می‌کند و مادرش با او تندی می‌کند، به جای فرار از مادر، خود را در دامن مادر می‌اندازد؛‌خداوند متعال از مادر به ما نزدیک‌تر است؛ پس اگر خوف از خدا داریم باید بیشتر به خداوند نزدیک شویم. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «إِنَّ مَنْ رَجَا شَيْئاً طَلَبَهُ وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَيْ‌ءٍ هَرَبَ مِنْهُ»[4] اما درباره خداوند این‌گونه نیست.

برای خوف از خداوند و رسیدن به مقام خائف،‌ شعار کافی نیست. اگر در جایی که زمینه گناه و شهوترانی فراهم است و نمی‌توانی جلوی خود را بگیری، نگو که من خائف هستم؛ این شعار است. کسی که نمی‌تواند در برابر نامحرم جلوی چشمان خود را بگیرد خائف نیست؛ هرچند بعداً توبه کند.

درباره حب مقام هم همین‌گونه است؛‌ وقتی انسان لایق‌تری وجود دارد اما شما به دنبال این هستی که با پارتی، آن مقام را به دست آوری، بدان که خوف نداری و آنچه از خوف خداوند می‌گویی، شعار است. اگر به دنبال ثروت هستی و حلال و حرام نمی‌کنی، خوف خداوند در قلب تو نیست.

انسانی ممکن است در مقابل شهوت جلوی خود را بگیرد اما در برابر مقام یا شهرت نتواند و آلوده به گناه شود؛ ‌پس باید خود را حفظ کنیم و به خودمان تذکر و توجّه بدهیم تا ان‌شاء‌الله از خائفین باشیم و از گناه و مقدماتش دوری کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo