< فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

1400/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: جنود عقل و جهل/ ایمان/-

خلاصه جلسه گذشته: بحث ما در حدیث درباره حدیث جنود عقل و جهل بود. یکی از جنود عقل، ایمان است و یکی از جنود جهل، کفر است.

آیا ایمان امری جبری یا اختیاری است؟ کسی ایمان دارد و دیگری ایمان ندارد. این‌که خداوند می‌فرماید ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[1] در دین اکراه نیست معنایش این است که اگر شما به خدا، پیامبر، معاد و ... ایمان نداشته باشید، نمی‌توان به زور به شما گفت که ایمان بیاور. شما وقتی شخصی را قبول دارید به او معتقد می‌شوید، اموالتان را در اختیارش قرار می‌دهید و حرفش را گوش می‌دهید؛ زیرا او را پذیرفتید و به او ایمان دارید. در ایمان، اکراه راه ندارد؛ معنایش این است که ایمان قلبی در اختیار ما نیست. نمی‌توان با سرنیزه به کسی گفت که ایمان بیاور، هرچه سرنیزه بگیرید، ایمانش از شما برداشته می‌شود اما اگر اعمال صالح شما را ببیند به شما ایمان می‌آورد.

معنای ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ این است که اعتقادات را نمی‌توان تحمیل کرد. جوانانی که در فضای مجازی گرفتار شبهات شده‌اند، نمی‌توان ایمان را به آن‌ها اجبار کرد بلکه باید اعتقاد پیدا کنند. باید بحث علمی کرد و به شبهات پاسخ داد. اگر شبهات پاسخ داده شد و ایمان آورد به او معتقد گفته می‌شود و بعد از عقیده، عمل هم تحقق می‌یابد. اعمال، رفتار و کردار ما باید به گونه‌ای باشد که مردم معتقد شوند و ایمان قلبی حاصل شود. اگر ایمان قلبی حاصل شود، هدایت می‌شویم و اختلاف از بین می‌رود.

فرعون ادعای خدایی داشت اما خداوند به وسیله موسی (علیه‌السلام) معجزه فرستاد. ﴿وَأَوْحَينَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِي تَلْقَفُ مَا يأْفِكُونَ؛ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ؛ فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ﴾[2] ساحران به حمایت از فرعون، مارها را دست کردند اما وقتی حضرت موسی (علیه‌السلام) عصا را انداخت، جادوی آنان نابود شد ﴿وَأُلْقِي السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ﴾[3] همه ساحران به سجده افتادند. این همان ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[4] است.

دین با اکراه نمی‌شود اما با اعتقاد می‌شود. وقتی اعتقاد آمد، دشمنان حضرت موسی (علیه‌السلام) به سجده افتادند و تسلیم محض شدند. با انداختن عصا دانستند که باطل هستند و حضرت موسی (علیه‌السلام) حق است ﴿قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ﴾[5] در مقابل فرعونی که تمام امور مادی آن‌ها را در اختیار داشت و آنان را تهدید کرده بود اما گفتند که ایمان آورده‌اند.

﴿قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾[6] فرعون گفت: «آیا بدون اجازه ایمان آورده‌اید؟!». ایمان اجازه نمی‌خواهد!

﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَيدِيكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ﴾[7] فرعون تهدید کرد: دست‌ها و پاهای شما را به‌صورت مخالف، قطع می‌کنم و شما را به دار می‌زنم. اما آنان دست از اعتقادشان بر نداشتند ﴿قَالُوا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ﴾[8] .

با زور نمی‌توانیم اعتقادات را به مردم تحمیل کنیم، باید سعی کنیم که مردم آگاه شوند. مردم وقتی عمل خوب شما را دیدند به شما معتقد می‌شوند. اگر به کسی بگویی: «باید به من معتقد شوی وگرنه پدرت را در می‌آورم» این اعتقاد نیست و از روی اجبار و ترس است. ممکن است برخی بترسند اما ممکن است برخی نترسند و جلو شما بایستند. سعی کنیم اخلاق، رفتار، گفتار و کردارمان را اصلاح کنیم و مردم را به وسیله اعتقاد پاک، هدایت کنیم.

تقیه

در مواردی انسان اعتقاد ندارد اما برای حفظ جان، مال و ناموسش تقیه می‌کند و اظهار اعتقاد می‌کند. زمانی که پدر و مادر عمار یاسر تحت شکنجه کفار بودند دست از ایمان خود برنداشتند و کفار آنان را کشتند. عمار در ظاهر همان‌گونه که کفار می‌خواستند صحبت کرد و نجات یافت. عمار گریه‌کنان خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) رفت و جریان را تعریف کرد. آیه نازل شد ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ﴾[9] عمار یاسر در ظاهر اظهار کفر کرد اما چون قلبش مطمئن به ایمان بود نجات یافت. پیامبر هم کار عمار را تأیید کرد. پدر و مادر عمار هم مأجور هستند و جایگاهشان در بهشت است اما کار عمار درست‌تر بود و در آینده، خدمت بسیاری به اسلام کرد. در مواردی برای نجات جان، مال و ناموس، تقیه ‌واجب است.

نیت اعمال

«انما الاعمال بالنيات»[10] اعمال ما باید با قلب و نیت ما همراه باشد در این صورت است که انتفاع می‌بریم. اگر به کسی کمک می‌کنید، گاهی قصدتان خالص برای خدا است و گاهی قصد برای رسیدن به مقامات دنیوی است. برای این‌که به شما احترام کند به او کمک می‌کنید و توقع احترام از او دارید. کسانی که برای مقامات دنیوی خدماتی را انجام می‌دهند، برایشان نفع اخروی ندارد و اجرشان را در همان دنیا می‌گیرند؛ ممکن است محبوبیت یا ریاست چند روزه‌ای را به دست آورند اما در آخرت برایشان چیزی نخواهد بود. اگر درس می‌خوانید، تدریس می‌کنید یا هر کاری می‌کنید، سعی کنید که کارتان برای خدا باشد.

آگاهی درونی

هر فردی به اعمال خودش آگاه است. ممکن است دیگران ما را تحسین کنند که چه انسان خوب، خوش‌اخلاق و سخاوتمندی هستید اما ما خودمان به احوال خودمان آگایم که چه میزان از اعمالمان برای خدا یا ریا بوده است. به خودتان نمره دهید! همان‌گونه که در مدرسه از دانش‌آموزان امتحان می‌گیرید و نمره می‌دهید، می‌توانید بهتر از آن به خودتان نمره دهید. امروز چند گناه تهمت، دروغ، غیبت یا ... انجام دادم؟ انسان باید به اعمال و رفتارش توجه کند و بدون توجیه به خودش نمره دهد. انسان ممکن است برای دیگران توجیه بیاورد که فلان عمل را به این دلیل انجام دادم اما برای خودش نمی‌تواند توجیه کند؛ زیرا واقعیت خود را می‌توانیم تشخیص دهیم. باید هر روز که می‌گذرد نمره بهتری از روز قبل داشته باشیم.

یک بدبختی این است که برخی فکر می‌کنند انسان خوبی هستند؛ این همان جهل مرکب است. اگر جهل بسیط باشد می‌داند که بد است و می‌تواند راه درست را بپرسد و یاد بگیرد اما جهل مرکب بدبختی است. ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا؟ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ يحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يحْسِنُونَ صُنْعًا﴾[11] بدترین آدم کسی است که فکر می‌کند انسان خوبی است. کارهای خوبی انجام داده‌اند اما برای خدا نیست بلکه برای مقامات دنیا است.

کار خوب دو وجه دارد: ۱_ عمل خوبی باشد؛ ۲_ برای خدا انجام شود. اگر عمل برای خدا باشد، اجر اخروی دارد اما وای به حال کسانی که اعمالشان را برای ریا، مقام دنیا و ... انجام می‌دهند. بررخی از این‌ها خیال می‌کنند که کار خوبی انجام داده‌اند. مراقبه و محاسبه برای این است که کارها را ارزش‌گذاری کنید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo