درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
99/11/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره تقیه بود. تقیه خوفیه آن بود که انسان بر جان، مال، آبرو یا مذهب خود یا دیگران خوف دارد. زمانی که این خوف محقق شود، تقیه واجب میشود. درباره معنای خوف بحث شد که آیا خوف نوعی ملاک است یا خوف شخصی. مرحوم شیخ انصاری (رحمهالله) مطرح فرمود که مراد، خوف نوعی است. ممکن است برای خود شخص خوفی نباشد اما برای عموم مردم در چنین موقعیتی خوف حاصل میشود، در این صورت تقیه واجب میشود.
برخی از محشین مکاسب، به شیخ انصاری (رحمهالله) اشکال گرفتهاند: تقیه هم مانند عسر و حرج است. در کاری که عسر وجود دارد و ما در انجام آن مشکل داشته باشیم، شارع مقدس، عسر را از ما برداشته است. حرج هم مانند عسر است «لا حرج فی الدین» یا «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» مثلا اگر در موردی وضو برای انسان مشکل باشد شارع مقدس آن وضو را برمیدارد تا تیمم کنید. عسر و حرج شخصی است و هر انسانی باید حال خود را ملاحظه کند. عسر و حرج علت رفع حکم واقعی است؛ به عبارت دیگر، رفع حکم واقعی، دائرمدار عسر و حرج است. در مسئله تقیه و خوف هم همینگونه است و اگر برای شخص خوف نیست درحالیکه برای دیگران خوف است به چه دلیلی باید تقیه کند.
برای این اشکل، مثالهایی هم زدهاند:
مثال اول: در برخی از بلاد خوف وجود دارد و مردم باید تقیه کنند اما در بلاد ما خوف وجود ندارد تا تقیه کنیم.
مثال دوم: ممکن است در عبادتی تقیه باشد و در عبادتی تقیه نباشد؛ مثلا در وضو تقیه باشد اما در حج تقیه نباشد. حال که در وضو تقیه وجود دارد آیا در حج هم باید تقیه کنیم؟
پس هرجا که خوف، بالفعل باشد باید تقیه کرد.[1]
پاسخ
پرسش ما از مستشکل این است که اگر خوفی محقق نیست، نه بر جان، مال، آبرو یا مذهب، نه بر خودش و نه بر دیگری، نه اکنون و نه در آینده، آیا مراد شیخ انصاری (رحمهالله) وجوب تقیه در این مورد است؟ شیخ انصاری (رحمهالله) هم در چنین موردی قائل به تقیه نیست. جایی که شیخ انصاری (رحمهالله) تقیه را لازم می داند جایی است که دیگران متضرر میشوند هرچند خود شخص ضرری نمی کند. این مشکل ممکن است در آینده محقق شود. مثالهایی هم که زده از مورد شیخ انصاری (رحمهالله) خارج است. خوف نوعی آن است که خود شخص ممکن است خوف نداشته باشند اما نوع مردم میترسند و انجام آن کار را عقلایی نمیدانند نه اینکه خوف را از واجبی به واجب دیگر سرایت بدهید.
بنابراین فرمایش ایشان توضیح کلام شیخ انصاری (رحمهالله) است نه اشکال بر ایشان. شیخ انصاری (رحمهالله) هم قبول دارد که اگر در سرزمینی خوف نیست نیاز به تقیه هم نیست، همچنین قبول دارد که تقیه در واجبی را نمیتوان به واجب دیگر سرایت داد.
در مجموع به نظر ما مشروعیت تقیه با خوف شخصی مسلّم است. اگر شخصی بر جان، مال، آبرو یا مذهب خودش یا دیگران در حال یا آینده خوف دارد، تقیه واجب است. خوف نوعی هم که غالب مردم احساس میکنند که عملی خطرناک است هرچند خود شخص خوف ندارد بازهم تقیه واجب است. اینگونه نیست که اگر در وضو تقیه داشتیم در حج هم بگوییم تقیه واجب است. وجوب تقیه در واجبی دلیل بر وجوب آن در واجب دیگر نیست. حتی ممکن است تقیه در مکانی واجب باشد و در مکان دیگر واجب نباشد. ممکن است در زمانی تقیه واجب باشد اما در زمان دیگر تقیه لازم نباشد.
از روایاتی مانند «عَلَيْكُمْ بِالتَّقِيَّةِ؛ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَجْعَلْهَا شِعَارَهُ وَ دِثَارَهُ مَعَ مَنْ يَأْمَنُهُ لِتَكُونَ سَجِيَّتَهُ مَعَ مَنْ يَحْذَرُهُ»،[2] معلوم میشود که انسان باید تقیهای که باعث خطرات است را یاد بگیرد و بر آن مداومت داشته باشد تا مشکلی ایجاد نشود.
نکته
مرحوم محقق سبزواری (رحمهالله) روایتی را در باب تقیه بیان نموده است. قال أبو جعفر (علیهالسلام) قَالَ: «التَّقِيَّةُ فِي كُلِ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ»[3] امام باقر (علیهالسلام) فرمود: تقیه در هر ضرورتی است و صاحب تقیه زمانی که در موقعیت آن قرار گرفت بهتر میداند که باید تقیه کند یا نه. بر اساس این روایت، تقیه را باید به خود شخص واگذار کرد و نمیتوان به او دستور داد که کجا تقیه کن و کجا تقیه نکن. باید خود شخص به این ادراک برسد که در چه کاری باید تقیه کند.
روایت دیگر: «التَّقِيَّةُ فِي كُلِ شَيْءٍ وَ كُلُّ شَيْءٍ اضْطُرَّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ»[4] تقیه در هر چیزی است و هر چیزی که فرزند آدم بر آن مضطر شود خداوند آن را حلال کرده است. خود انسان بهتر میداند که آیا ضرورت محقق شده است یا نه. در تقیه مداراتی هم خود افراد باید متوجه بشوند که آیا تقیه خوب است یا نه.
تذکر این نکته لازم است که در تقیه مداراتی نباید به فعل حرام یا ترک واجب منتهی شود. محبت به مخالفین اشکالی ندارد اما نباید واجبی را ترک کرد یا حرامی را مرتکب شد. لازم نیست که در مجالس رقص و شراب آنها شرکت کنیم یا نماز واجبمان را ترک کنیم.
ادله تقیه واجب
دلیل اول: دو آیه
آیه اول: ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلك فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً﴾.[5]
مؤمنون حق ندارند کافرین را اولیاء خود قرار دهند، زیر بار استکبار و کفار نباید رفت. کسی که تابع خدا است و اعتقاد به خدا و پیامبر دارد نباید ولی خود را استکبار و کفار قرار دهد مگر اینکه خوف و ترس داشته باشند. برای دفع مشکل باید تقیه کرد. آیه دلالت میکند که در مقام ضرورت و اکراه اگر خوف بر نفس، مال، آبرو یا مذهب برای خود انسان یا دیگری باشد باید تقیه کرد.
آیه دوم: ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ﴾.[6] کسی که ابتدا ایمان دارد و سپس کافر میشود عذاب الیم برای او است مگر اینکه در حالت اکراه باشد و قلبش مطمئن به ایمان است اما در ظاهر اظهار کفر میکند تا جان، مال، آبرو یا مذهبش حفظ شود.