درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
99/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره حکم تقیه کتمانیه بود. آیا تقیه کتمانیه با تقیه خوفیه و مداراتیه فرقی دارد یا یکی از مصادق آن دو است؟ تقیه خوفیه آن بود که اگر انسان بترسد که اگر مطلب حقی را اظهار کند، جان، مال، آبرو یا ناموس خودش یا دیگری در خطر باشد. تقیه مداراتی این بود که برای جلب محبت و قلوب مخالفین، پشت سرشان نماز بخوانیم یا در مجامع آنها شرکت کنیم.
آنچه به نظر میرسد، غالبا تقیه کتمانیه از مصادیق تقیه خوفیه یا مداراتیه است؛ یعنی حقایقی در دین و مذهب ما است که انسان بیان نمیکند زیرا اگر بیان کنند ممکن است جان، مال، آبرو و ناموسی در خطر باشد.
در سابق یکی از مصادیق تقیه خوفیه را در جایی دانستیم که خطر بر دین باشد. به همین دلیل است که مرحوم امام خمینی (رحمهالله) در بیان این نوع تقیه میفرماید: «و لو لا التقيّة، لصار المذهب في معرض الزوال و الانقراض».[1]
با اینکه غالبا تقیه کتمانیه از مصادیق تقیه خوفیه یا مداراتیه است اما گاهی مصادیقی دارد که میتواند جدای از آن دو باشد؛ به این معنا که این امر باید مکتوم باشد زیرا تحمل آن را ندارند.
روایت ذیل یکی از مصادیق تقیه کتمانیه است:
«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْخَطَّابُ الزَّيَّاتُ[2] عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ[3] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ[4] عَنْ حَفْصٍ الْأَبْيَضِ التَّمَّارِ[5] قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) أَيَّامَ صَلْبِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا أَبَا حَفْصٍ إِنِّي أَمَرْتُ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَيْسٍ بِأَمْرٍ فَخَالَفَنِي فَابْتُلِيَ بِالْحَدِيدِ، إِنِّي نَظَرْتُ إِلَيْهِ يَوْماً وَ هُوَ كَئِيبٌ حَزِينٌ فَقُلْتُ لَهُ مَا لَكَ يَا مُعَلَّى كَأَنَّكَ ذَكَرْتَ أَهْلَكَ وَ مَالَكَ وَ وُلْدَكَ وَ عِيَالَكَ؟ قَالَ: أَجَلْ. قُلْتُ: ادْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنِّي فَمَسَحْتُ وَجْهَهُ فَقُلْتُ أَيْنَ تَرَاكَ؟ قَالَ: أَرَانِي فِي بَيْتِي هَذِهِ زَوْجَتِي وَ هَذَا وَلَدِي فَتَرَكْتُهُ حَتَّى تَمَلَّأَ مِنْهُمْ وَ أسرت [اسْتَتَرْتُ] مِنْهُمْ حَتَّى نَالَ مِنْهَا مَا يَنَالُ الرَّجُلُ مِنْ أَهْلِهِ؛ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: ادْنُ مِنِّي فَدَنَا فَمَسَحْتُ وَجْهَهُ فَقُلْتُ أَيْنَ تَرَاكَ؟ فَقَالَ: أَرَانِي مَعَكَ فِي الْمَدِينَةِ هَذَا بَيْتُكَ. قَالَ: قُلْتُ لَهُ يَا مُعَلَّى إِنَّ لَنَا حَدِيثاً مَنْ حَفِظَ عَلَيْنَا حَفِظَ اللَّهُ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاهُ. يَا مُعَلَّى لَا تَكُونُوا أَسْرَى فِي أَيْدِي النَّاسِ بِحَدِيثِنَا إِنْ شَاءُوا آمنوا [مَنُّوا] عَلَيْكُمْ وَ إِنْ شَاءُوا قَتَلُوكُمْ إِنَّهُ مَنْ كَتَمَ الصَّعْبَ مِنْ حَدِيثِنَا جَعَلَهُ اللَّهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ رَزَقَهُ اللَّهُ الْعِزَّةَ فِي النَّاسِ وَ مَنْ أَذَاعَ الصَّعْبَ مِنْ حَدِيثِنَا لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَعَضَّهُ السِّلَاحُ أَوْ يَمُوتَ كَبْلاً[6] يَا مُعَلَّى بْنَ خُنَيْسٍ وَ أَنْتَ مَقْتُولٌ فَاسْتَعِدَّ».[7]
راوی میگوید: در ایامی که معلی بن خنیس[8] را به دار زده بودند، خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم. امام (علیهالسلام) به من فرمود: ای حفص! من به معلی بن خنیس امر کردم که که چه کند (مراقب خود باش، جلو زبانت را بگیر و هر چیزی را هرجایی نگو)، اما او مخالف کرد تا جایی که کارش به آهن کشید (او را گردن زدند). روزی دیدم که معلی بن خنیس ناراحت است. به او گفتم: چه شده که ناراحت هستی؟ گویی که به یاد زن و فرزندت افتادهای. گفت: آری. گفتم: بیا نزدیک من. او به من نزدیک شد. دستی به صورت او کشیدم و گفتم که چه میبینی؟ گفت: این خانهام است، این همسر و فرزند من است. (با قدرت امام صادق علیهالسلام نزد زن و فرزندش رفت). او را ترک کردم تا سیر زن و فرزندش را ببیند و با آنها گرم گرفت. بعد از آن به او گفتم: نزد من بیا. او آمد و صورتش را لمس کردم، سپس گفتم: چه میبینی؟ گفتم: در مدینه خدمت شما هستم. به او گفتم: ای معلی! ما مطالبی داریم که اگر کسی آنها را حفظ کند، خداوند دین و دنیای او را حفظ میکند. ای معلی! حرفهای ما را برای مردم بیان نکن تا اسیر دست آنها نشوی. کسی که اسرار تو را بداند، همیشه منت میگذارد که اسرارت را فاش نکرده است و اگر بخواهند تو را میکشند. کسی که مطالب مشکل ما (که هرکسی باور نمیکند) را مخفی کند خداوند نوری میان دو چشمش قرار میدهد و خداوند، عزت بین مردم را به او روزی میکند اما کسی که مطالب مشکل ما (که هرکسی باور نمیکند) را پخش کند نمیمیرد مگر اینکه با سلاح دشمن زخمی میشود یا در زندان میمیرد. ای معلی بن خنیس! تو کشته میشوی.
همانگونه که امام صادق (علیهالسلام) خبر داده بود، معلی بن خنیس کشته شد اما شیعیان را به دشمن معرفی نکرد و در راه محبت اهلبیت (علیهمالسلام) کشته شد.
روایت سند ضعیفی دارد اما دلالت دارد بر اینکه چیزهایی است که اهلبیت (علیهمالسلام) دستور به کتمان آنها دادهاند که به آن تقیه کتمانیه گفته میشود. دستور امام به کتمان، برای حفظ جان معلی بن خنیس بود اما او عمل نکرد و کشته شد. از این روایت هم معلوم میشود که تقیه کتمانیه از مصادیق تقیه خوفیه است.
مرحوم امام میفرماید: در قرآن نیز تقیه کتمانیه داریم: ﴿وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾؛[9] امام صادق (علیهالسلام) این آیه را اینگونه تفسیر کرده است: با تقیه سیئه را دور میکنند و سیئه همان پخش کردن اسرار یا شایعات است. یا امام در تفسیر آیه ﴿وَ لٰا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ﴾،[10] میفرماید: «... الْحَسَنَةُ التَّقِيَّةُ وَ السَّيِّئَةُ الْإِذَاعَة ...»[11] پس مؤمن باید اهل کتمان باشد. روایت دیگری است که امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «يَا سُلَيْمَانُ إِنَّكُمْ عَلَى دِينٍ مَنْ كَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَذَاعَهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ»؛[12] ای سلیمان بن خالد! تو دینی داری که باید آن را مکتوم کنی، اگر آن را کتمان کنید خداوند عزیزتان میکند اما اگر آن را پخش کنید (اظهار کنید) خداوند شما را ذلیل میکند.[13]
به نظر ما تقیه مکتومیه معمولا از مصادیق تقیه خوفیه است اما ممکن است مصادیقی باشد که خوف نباشد بلکه قبول آن برای مردم سخت است مثل طیالارض معلی بن خنیس که باید کتمان شود تا مضر به دین نباشد.