درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1400/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم فقه درباره تقیه در تبرّی از آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) بود. آیا در موارد اکراه بر تبرّی تقیه واجب است؟ نظرات مختلفی در این باره وجود دارد؛ محقق خویی (رحمهالله) و تابعینش نظرشان بر جواز تقیه است، مرحوم امام خمینی و تابعینش نظرشان بر وجوب تقیه است. در این بحث روایاتی را ذکر کردیم؛ گروه اول روایات دلالت بر جواز تقیه داشت و گروه دوم دلالت بر وجوب تقیه داشت. روایت صحیحالسندی از امام صادق (علیهالسلام) که در جلسه گذشته مطرح شد، میتواند جمع بین این دو گروه از روایات باشد. سائل از امام (علیهالسلام) میپرسد که آیا جمله «فَلَا تَبَرَّءُوا مِنِّي» درست است یا نه؟ امام (علیهالسلام) میفرماید که این جمله کذب است و آقا امیرالامؤمنین (علیهالسلام) این جمله را نفرموده است. این تکذیب، نفی روایات گروهی است که تبرّی را جایز نمیدانست؛ پس آن روایات مجعول هستند. از آن جهت که روایات نفی تبرّی سند ضعیفی دارند و این روایت سند قوی دارد نتیجه میگیریم که بر آن روایات مقدم است و روایات ضعیف از کار بیفتند؛ دراینصورت ما فقط یک گروه از روایات را داریم که دلالت بر وجوب تقیه دارد. هم از نظر روایات، هم از نظر عقل و هم از نظر قواعد میتوانیم بگوییم که در مقام اکراه و اضطرار باید تبرّی جست و جان را حفظ نمود.
آیتالله مکارم (حفظهالله) میفرماید: امر در این روایت دلالت بر وجوب ندارد چون در مقام توهم حذر است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به عمار میفرماید: «إِنْ عَادُوا، فَعُدْ»[1] اگر تو را بازهم اکراه کردند، تبرّی بجو. «فعد» امر است اما دلالت بر امر ندارد؛ زیرا عمار گریه میکرد و خیال میکرد که گناهکار است اما حضرت (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید کارت درست بوده و اشکالی ندارد.[2]
اشکال: مسئله کشته شدن چیزی نیست که به جواز تمسک کنیم بلکه امر مهمی است که یا محکم باید گفت که باید کشته شوی یا اینکه چون در اسلام، حفظ جان خیلی مهم است نباید آن را دستخوش برخی از توجیهات کنیم و آن را جایز بدانیم؛ دراینباره باید قاطع فتوا داد. به نظر میآید که جواز درست نیست که تا اکراهی شد یا جملهای به مؤمنین گفته شد جان خود را بدهند و هیچ استفادهای از وجود آنها نشود مگر اینکه اهم و مهم کنیم و بگوییم: در مواقعی که اسلام در خطر است و ارکان اسلام تزلزل مییابد، شخصیتی است که اگر تبرّی بجوید در اعتقادات مردم تأثیر منفی میگذارد، تقیه جایز نیست اما به طور معمول اگر انسان مجبور شد باید جان خود را حفظ کند تا بتواند به اسلام و مسلمین خدمت کند. آیه، روایت، عقل و عقلا نیز همین را میگویند. آیه قرآن با تأیید جریان عمار آن را الگوی جامعه قرار میدهد و روایات نیز تصریح میکنند که برنامه عمار درست بوده و وظیفه را انجام داده است.
روایت سوم (دلیل بر قول سوم): أبي بكر الحضرمي[3] عن أبي عبد اللّه(علیهالسلام) في حديث أَنَّهُ قِيلَ: لَهُ مَدُّ الرِّقَابِ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمِ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَلِيٍّ(علیهالسلام)؟ فَقَالَ: «الرُّخْصَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ(عزوجل) فِي عَمَّارٍ ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمان﴾[4] .[5]
از امام صادق (علیهالسلام) پرسیدند: در نزد شما مدالرقاب برای کشته شدن بهتر است یا از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) برائت بجوییم؟ حضرت فرمود: آزاد کنید خود را و تبری بجویید آیا شنیدی که خداوند درباره عمار فرمود: ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمان﴾.
«احب» در این موارد به معنای بهتر بودن نیست بلکه باید خود را حفظ نمود. امام صادق (علیهالسلام9 تأکید میکند که روش عمار را باید اجرا کرد. سند روایت هم ضعیف است و نمیتواند دلیل برای جواز باشد.
آیتالله مکارم (حفظهالله) میفرماید: در مسئله زمان و مکان باید تفصیل قائل شد. زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با زمان ائمه (علیهمالسلام) متفاوت بوده. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به عمار میفرماید که تقیه کنید اما در زمان ائمه (علیهمالسلام) حق نابود میشده به همین جهت است که قیام اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) شکل گرفت. این همه شهادت، اسارت و مشکلات برای اهلبیت به وجود آمد زیرا امام (علیهالسلام) میخواست که حق را بیان کند و زنده نگه دارد اما امام حسن (علیهالسلام) به مقتضای زمان، صلح کرد. در زمانی انسان باید تقیه کند تا اسلام حفظ شود و زمانی باید انسان کشته شود تا دین نجات یابد. بنابراین گروههای مختلف روایات برای زمانهای مختلف است. در مکانهای مختلف هم ممکن است حکم تغییر کند. زمانها و مکانها باعث تفاوت در احکام میشود.[6]
اشکال: اینکه در تعارض روایات گروهی را مخصوص زمانی بدانیم و گروه دیگر را مخصوص زمان دیگری بدانیم، فتح این باب خیلی مشکل است. معنایش این است که دین در حال تغییر است. برخی از خارجنشینهایی که ادعای اجتهاد دارند حرفشان همین است. میگویند: احکام و قوانینی مانند دیات، حدود و ... متعلق به همان زمان شارع است و شرایط اکنون متفاوت است. اینها پایه احکام اولیه اسلام را متزلزل میکنند. اگر ملتزم به این حرف شویم، دین به انحراف کشیده میشود؛ «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامه» باید احکام را بهگونهای بیان کنیم که حلال تا آخر حلال باشد و حرام هم تا آخر حرام باشد. مقصود امام خمینی هم که زمان و مکان را مؤثر در اجتهاد میدانند این نیست که مرتب احکام تغییر کند بلکه مراد این است که در جایی ممکن است اکراه وجود داشته باشد باید کاری کرد اما در جایی که اکراه نیست باید کار دیگری کرد. کشوری اضطرار وجود دارد و در کشوری اضطرار نیست. حکم کلی عوض نمیشود بلکه مصادیق عوض میشود. حکم کلی شارع در اکراه و اضطرار مشخص است اما مصداق اکراه و اضطرار در زمانها و مکانهای مختلف، متفاوت میشود. احکام اولیه به قوت خود باقی است و زمان و مکان تأثیر در مصادیق دارد.
به نظر ما ادله وجوب تقیه اقوا است مخصوصا روایت صحیحالسند امام صادق (علیهالسلام) که بیان کرد آن روایاتی که میگفت امام علی (علیهالسلام) فرمود «لاتبرؤا منّی» جعلی است. وقتی آن روایات دروغ باشد، پس تقیه واجب است. تقیه برای مردم عادی واجب است اما درباره شخصیتهایی که تقیه آنها باعث تزلزل در دین است، تقیه حرام میشود. اگر بگوییم تقیه جایز است، بهراحتی خون مسلمانان ریخته میشود و ثمری نخواهد داشت.
تحمل ضرر مالی
همه آنچه گفتیم درباره ضرر جانی بود اما درباره ضرر مالی که اگر از امیرالمؤمنین تبرّی بجویم ضرری مالی را متحمل نمیشوم، وظیفه چیست؟ ضرر مالی مراتبی دارد؛ مثلا اگر تبرّی نجوید تمام اموالش را میگیرند و مؤمنین خار و ذلیل میشوند دراینصورت میتواند جواز تبرّی باشد اما اگر مال کمی است، آن مال اندک را میدهیم و تبرّی نمیجوییم. این هم از مواردی است که باید اهم و مهم رعایت شود. میزان مال هم نسبی است؛ گاهی مال اندکی برای ما تمام دارایی افراد دیگری است که اگر همان هم از بین برود آواره میشوند، قلیل ما برای آنها کثیر است. در برخی موارد ضرر در آینده قابل جبران است و در مواردی قابل جبران نیست که اگر قابل جبران بود، مال را میدهیم اما از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تبرّی نمیجوییم.