درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1403/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت از سوی جائر/ حکم تکلیفی/ خروج تخصّصی مواردی از حرمت
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم فقه درباره «پذیرش ولایت از سوی سلطان جائر» بود، که آیا پذیرش چنین ولایتی، حرام ذاتی، نفسی یا غیری است؟ بحث دیگر این بود که آیا مسوّغی برای پذیرش ولایت از سوی جائر وجود دارد؟ آیا برای مصالح مسلمانان و خدمت به مردم، میتوان مانند علی بن یقطین شغلی را در حکومت جائر پذیرفت؟ دراینباره ممکن است مبانی مختلفی وجود داشته باشد؛ یک مبنا حرمت ذاتی بود، مبنای دیگر، حرمت نفسی بود و مبنای دیگر، حرمت غیری بود. مثلا مسلمان شیعه متدّین با من تماس گرفت که میتوان در یکی از شهرهای سوئیس، شهردار شوم، آیا به من اجازه میدهید که این شغل را بپذیرم؟ شما باید بهعنوان مجتهد، پاسخ این پرسش را بدهید. من روایتی را برای شما میخوانم، برداشت شما از آن چیست؟
روایت چهارم: الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ[1] عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا[2] عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ[3] عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ[4] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «مِنْ أَحْلَلْنَا لَهُ شَيْئاً أَصَابَهُ مِنْ أَعْمَالِ الظَّالِمِينَ فَهُوَ لَهُ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمْنَاهُ مِنْ ذَلِكَ فَهُوَ حَرَامٌ».[5] امام باقر علیهالسلام میفرمود: کسی که ما اجازه دهیم در کار حاکمان ظالم وارد شود، مزدش حلال است و کسی که اجازه به او ندادیم و او را منع کردیم، مزدش حرام است.
در زمان پهلوی، متدیّنان به مراجع تقلید مراجعه میکردند و برای واردشدن به شغلی اجازه میگرفتند. مرجع تقلید نیز اجازه میداد و سفارش میکرد که مراقب مردم باشند، ظلم نکنند و ... . این روایت نیز بیان میکند که با اجازه امام معصوم علیهالسلام یا ولیفقیه که نایب معصوم است، میتوان وارد حکومت جور شد و خدماتی را به مردم ارائه نمود.
روایت پنجم: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ[6] الْفَقِيهُ نَزِيلُ الرَّيِّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ_ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ_ رُوِيَ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ[7] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ[8] عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: «مَنْ تَوَلَّى عِرَافَةَ قَوْمٍ أُتِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَدَاهُ مَغْلُولَتَانِ إِلَى عُنُقِهِ فَإِنْ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ عزّوجلّ أَطْلَقَهُ اللَّهُ وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً هُوِيَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ».[9] کسی که گروهی را معرفی کند، در روز قیامت او را درحالی میآورند که دستانش را به گردنش بستهاند. اگر امر خدا را اقامه کرده باشد، آزادش میکنند، اما اگر ظالم بود در آتش جهنم افکنده میشود و چه بد مقصدی است.
گاهی طلاب به من مراجعه میکنند که میخواهند وارد شغلی مانند قضاوت، استاد دانشگاه و ... شوند، من نیز عدالت و توانایی او را تأیید میکنم. به من که او را تأیید میکند، معرّف گفته میشود و این تأیید من، نتیجه دارد و موردتأیید حکومت است. کسی که معرّف میشود، باید خیلی مراقب باشد و در خطر است.
از روایت استفاده میشود کسی که خود را متّصف به حکومت میکند و امضای او مقبول است، باید خیلی مراقب باشد. یک تأیید و امضای نابجا او را به جهنّم میافکند. معرّفشدن در حکومت اگر مسیر صحیح انتخاب شود، اشکالی ندارد. «أَطْلَقَهُ اللَّهُ» یعنی مشکل دارد اما خدا از او میگذرد. وقتی او را با دستان بسته میآورند، یعنی اصل کار مشکل دارد. اگر تشخیص داده که انسان صالحی است و او را تأیید کرده باشد، او را آزاد میکنند، اما اگر میداند که جاسوس، خلافکار، رشوهبگیر یا انسان نادرست است و او را تأیید کرده باشد، او را در جهنّم میافکنند.
آیا این روایت مربوط به حکومت جور است یا حکومت عدل؟ ظاهر روایت این است که مربوط به هر دو نوع از حکومت است؛ معرّف در هر دو نوع از حکومت باید مراقب باشد که چه کسی را تأیید میکند. اگر اطلاق روایت پذیرفته شود یا گفته شود که مربوط به حکومت جور است، براساس آن میتوان با حکومت رابطه داشت که امضا و تأیید او برای حکومت جور معتبر باشد.
سند این روایت ضعیف است اما روایات بسیار است و از مجموع روایات میتوان مدعا را اثبات کرد.
روایت ششم: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ[10] قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ[11] قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ[12] قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّيَ الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ[13] عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو الصِّينِيِّ[14] عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِيِّ[15] عَنْ مُيَسِّرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ[16] عَنْ أَبِي عَائِشَةَ السَّعْدِيِّ[17] عَنْ يَزِيدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ[18] عَنْ أَبِي سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ[19] عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ[20] وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ[21] قَالا: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: «وَ مَنْ تَوَلَّى عِرَافَةَ قَوْمٍ وَ لَمْ يُحْسِنْ فِيهِمْ حُبِسَ عَلَى شَفِيرِ جَهَنَّمَ بِكُلِّ يَوْمٍ أَلْفَ سَنَةٍ وَ حُشِرَ وَ يَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِهِ، فَإِنْ كَانَ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ_ تَعَالَى_ أَطْلَقَهُ اللَّهُ_ تَعَالَى_ وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً لما هُوِيَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ سَبْعِينَ خَرِيفاً».[22] کسی که گروهی را معرّفی میکند و احسان نکند، در پرتگاه جهنّم زندانی میشود، هر روزی که هزار سال است. درحالی محشور میشود که دستش را به گردنش بستهاند. اگر امر خدا را مراعات کرده باشد، خداوند او را آزاد میکند، اما اگر ظالم بود، هفتاد سال در آتش جهنم افکنده میشود.
مجتهد، برای بررسی روایت، ابتدا سند را میبیند، سپس منطوق آن را ملاحظه میکند، سپس مفهوم آن را به دست میآورد، دلالت مطابقی، دلالت تضمن و دلالت التزام آن را بررسی میکند. مجتهد باید بداند که آیا مفهوم آن حجّت است یا نه.
روایت میگوید: کسی که گروهی را معرّفی میکند و احسان نکند، در پرتگاه جهنّم زندانی میشود. مفهومش این است که اگر احسان کرد، در جهنّم زندانی نمیشود. اگر کسی در حکومت جور، معرّف شود و احسان کند، اشکالی ندارد. این مفهوم برای اثبات مدعا، مفید است. معرّف اگر مصالح عباد را مراعات کند، اشکالی ندارد، اما اگر این مصالح را رعایت نکند و بهدنبال خویشاوندسالاری باشد، اشکال دارد.
برخی از قاضیها از ما میپرسند که به حق، حکم میکنند اما گاهی پس از حکم، برای آنها هدیه میآورند، آیا بپذیرند؟ «فَإِنْ كَانَ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ_ تَعَالَى_ أَطْلَقَهُ اللَّهُ_ تَعَالَى_ ».
از این روایات استفاده میشود که نکته اصلی، «اقامه امر الهی» و احسان است. اگر احسانت کند، اشکالی ندارد اما اگر خویشاوندسالاری و خلاف باشد، اشکال دارد.
شیخ انصاری رحمهالله میگوید: «إنّ الولاية إن كانت محرّمةً لذاتها، جاز ارتكابها لأجل المصالح و دفع المفاسد التي هو أهمّ من مفسدة انسلاك الشخص في أعوان الظلمة بحسب الظاهر. و إن کانت لاستلزامها الظلم على الغير، فالمفروض عدم تحقّقه هنا. و يدلّ عليه النبويّ الذي رواه الصدوق في حديث المناهي قال: من تولّى عرافة قوم أتي به يوم القيامة ... و عن عقاب الأعمال: و من تولّى عرافة قوم و لم يحسن فيهم حبس. و لا يخفى أنّ العريف سيّما في ذلك الزمان لا يكون إلّا من قبل الجائر».[23]
پذیرش ولایت از سوی جائر، هرچند ذاتاً حرام است اما ارتکاب آن برای مصلحت و دفع مفاسدی که مهمتر از مفسده دخالت انسان در پیروان ظلم است، بر حسب ظاهر جایز است. قانون اهم و مهم میگوید که با این کار، مفاسد بزرگتری دفع میشود و مصالحی جلب میشود.