درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1403/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت از سوی جائر/ حکم تکلیفی/
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم فقه درباره موضوع «تولّی از قبل الجائر» بود که آیا پذیرش ولایت از سوی سلطان جائر جایز است؟ یک بحث در حکم تکلیفی بود و یک بحث در حکم وضعی. یعنی اولاً آیا پذیرش ولایت از سوی سلطان جائر، تکلیفاً حرام است؟ ثانیاً آیا مزد دریافتی از حاکم را مالک میشود؟ فعلا در مرحله اول هستیم که پذیرش این ولایت، ذاتاً حرام است. گفته شد که برای اثبات این مدعا به آیات و روایات، استدلال میشود. اولین آیه که استدلال شد این آیه بود ﴿وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَى الذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ﴾.[1] نباید رکون به ظالم داشت. کسی که تولّی از سوی ظالم را میپذیرد، گونهای از رکون به اوست. با پذیرش این ولایت، هم شما به او رکون کردهاید و هم او به شما رکون کرده است. پذیرش ولایت از سوی ظالم، باعث میشود که شوکت و قدرت ظالم زیاد شود.
آیه دوم: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾.[2] نمییابی گروهی که ایمان به خدا و قیامت دارند اما با دشمنان خدا و پیامبرش، دوست میشوند. کشورهای اسلامی که میخواهند با اسرائیل رابطه داشته باشند و دوست شوند، مصداق همین آیه هستند. این چه ایمانی است؟ اگر ایمان به خداوند دارید، چرا با دشمن خدا میسازید و با آنان کنار میآیید؟ چگونه میپذیرید که در کنار دشمن خداوند قرار گیرید؟
آیا سلطان جائر، دشمن خدا و پیامبرش هست؟ بهیقین برخی از سلطانهای جائر، معاند خدا و پیامبرش هستند، چنین سلطانی، تکلیفش روشن است و اگر کسی بخواهد ولایت را از سوی او بپذیرد، با ولایت خداوند جمع نمیشود، اما برخی از سلطانهای جور، معاند خدا و پیامبرش نیستند؛ مانند برخی از سلطانهای صفویه که جلسه روضه هم برگزار میکردند اما برای بقای حکومتشان، ظلم میکردند. در زمان پهلوی نیز شاه، مداحانی داشت که برایش روضه میخواندند. کسانی هستند که مقدار اندکی محبّت اهلبیت دارند اما برای هوای نفس ظلم و تجاوز میکنند. بحث ما اعم از سلطانی است که معاند با خدا و رسول باشد و سلطانی که هوای نفس بر او غالب شده است.
این روایت اثبات میکند که پذیرش ولایت از سوی ظالم معاند خدا و پیامبرش، جایز نیست. در ممالک عربی هستند پادشاهانی که اعتقاد به خدا و پیامبر دارند اما برای هوای نفس، ظلم میکنند اما معاند خدا و پیامبر نیستند. بحث ما درباره سلطان است نه سلطان معاند. بسیاری از مردم گناه میکنند اما نه از سر دشمنی با خدا و پیامبر، بلکه بهدلیل هوای نفس است.
دلیل دوم: روایات:
روایت اول: إبنُ أَبِي عُمَيْرٍ[3] عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ[4] قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ».[5] امام صادق علیهالسلام در این روایت با سند صحیح، از کمک به سلطان جائر حتی در ساخت مسجد نیز نهی نمود. هنگامی که نباید به سلطان جور در ساخت مسجد کمک کرد، در کارهای دیگر بهطریقاولی نباید کمک کرد.
روایت دوم: الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَاشِمِيُّ[6] عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ[7] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ[8] عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ[9] قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام فَقَالَ لِي: «يَا زِيَادُ إِنَّكَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ السُّلْطَانِ؟» قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ، قَالَ لِي: «وَ لِمَ؟» قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِي مُرُوءَةٌ وَ عَلَيَّ عِيَالٌ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ظَهْرِي شَيْءٌ، فَقَالَ لِي: «يَا زِيَادُ لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلاً أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلَّا لِمَا ذَا؟» قُلْتُ: لَا أَدْرِي_ جُعِلْتُ فِدَاكَ_ فَقَالَ: «إِلَّا لِتَفْرِيجِ كُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَكِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَيْنِهِ يَا زِيَادُ إِنَّ أَهْوَنَ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلاً أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ يَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ يَا زِيَادُ فَإِنْ وُلِّيتَ شيئاً من أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِكَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ».[10]
سند روایت بهدلیل وجود راویان مهمل، ضعیف است.
زیاد میگوید: بر امام کاظم علیهالسلام وارد شدم و حضرت من فرمود: ای زیاد! آیا به سلطان کمک میکنی؟ گفتم: بله! حضرت فرمود: برای چه؟ گفتم: من مردی دارای شخصیت و اهل و عیال هستم و جز این راه، پشتیبانی ندارم. امام علیهالسلام فرمود: ای زیاد! اگر من را از بلندی پرت کنند و تکهتکه شوم، بیشتر دوست دارم از اینکه سلطان جور به من شغلی بدهد یا پایم را روی فرش او بگذارم، مگر برای چه چیزی باشد؟ گفتم: فدایت شوم! نمیدانم. فرمود: مگر برای رفع غم و اندوه مؤمن یا او را از اسارت برهاند یا بدهی او را ادا کنند. اى زياد! ناچيزترين كارى كه خداوند در برابر كسانی كه براى آنها كار تعيين كرده، اين است كه بر سرشان خيمه آتش افروخته شود تا خداوند حساب مخلوقات را تمام كند. اى زياد! اگر كارى از آنها را بر عهده گرفتى، به برادرانت نيكى كن، يكى (گناه) براى ديگرى (کمک) و خدا از آن بالاتر است.
امام علیهالسلام با شدت، از پذیرش کار در دستگاه جور، بیزاری جست اما استثنائی را برای آن فرمود که اگر برای خدمت به مؤمنان بتواند کاری کند، وارد دستگاه حکومت میشود. این استثنا باعث میشود که استدلال برای حرمت ذاتی پذیرش ولایت از سوی جائر را سست کند. آیا کارهای مستحبی میتواند مجوزی برای حرام باشد؛ هر شب نماز شب بخوان اما آیا میتواند جبران ظلمت را کند؟ مسجد بنا کن اما زمین مردم را غصب کن، آیا میشود؟ آیا میتوان مال مردم را دزدی و به فقرا صدقه داد؟ کار مستحبی نمیتواند کار حرامی را حلال کند. رفع غم، اسارت و غم مؤمن، کار واجب نیستند بلکه مستحب هستند. اگر پذیرش ولایت از سوی جائر، حرام ذاتی است، با این کارها حلال نمیشود. حرام خداوند با عوارض مستحبی حلال نمیشود. از این روایت میتوان برای دیدگاه حرمت عارضی پذیرش ولایت از سوی جائر استفاده کرد.
«فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ» را معنا کردهاند که کار خلافی میکنی، در برابرش کار نیکی انجام میدهی. آیا این سخن درستی است؟ آیا میتواند سخن امام باشد؟