درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1402/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نمیمه/ تعریف نمیمه/
مسأله پانزدهم: نمیمه
بحث ما در علم فقه درباره یکی از محرمات الهی است که مرحوم شیخ انصاری در کتاب مکاسب بیان میکند، و آن «نمّامی و سخنچینی» است.
تعریف نمیمه در لغت
باید به معنای لغوی نمیمه توجه شود؛ زیرا باید در معنای اصطلاحی و بررسی روایات، از این معنا استفاده کنیم.
تعریف اول: «نَمَّ الرَّجُلُ ... سَعَى بِهِ ليُوقِعَ فِتْنَةً أَوْ وَحْشَةَ».[1] کسی تلاش میکند فتنه یا وحشتی را ایجاد کند. گاهی سخن، کار، اشاره، نوشته یا ... باعث میشود که فتنه یا وحشتی ایجاد شود.
«وَهِيَ نَقْل الْحَدِيثِ مِنْ قَوم إِلَى قَوم، عَلَى جِهَةِ الإفسادِ والشَّرّ».[2] سخن گروهی را برای گروه دیگر میگوید تا فساد و شرّی ایجاد کند.
«رَفْع الحديثِ عَلَى وَجْهَ الإِشاعةِ والإِفْسادِ».[3]
معنای اصطلاحی نمیمه
در معنای اصطلاحی، فقها برداشت خود از لغت، آیات و روایات را میگویند. ممکن است قیدی از تعریف اصطلاحی در لغت نباشد و باتوجه به روایتی آن قید گفته شده است.
شهید ثانی رحمهالله میگوید: «هي نقل قول الغير إلى المقول فيه، كما يقول فلان تكلّم فيك بكذا و كذا، سواء نقل ذلك بالقول أو الكتابة أو الإشارة و الرمز».[4]
بیان گفتهای به کسی که درباره او سخن گفته شده است؛ مثلا میگوید که فلانی درباره تو چنین و چنان گفت. این کار خواه با سخن، نوشتن، اشاره یا رمزی باشد.
اشکال: اگر منقول، مدح باشد، این تعریف بازهم صادق است. مثلا به طرف مقابل میگوید: فلانی درباره تو چنین مدحی را گفت. در این فرض نیز تعریف «هي نقل قول الغير إلى المقول فيه» مطابقت دارد.[5]
پاسخ: مردی چند زن دارد، کسی برای یکی از زنها تعریف میکند که شوهرش برای زن دیگرش طلا خریده است. این فرد از شوهر زنها تعریف کرد اما زن دیگر ناراحت میشود که چرا برای او نخریده است. دروغ نمیگوید اما از دل این تعریف و تمجید، شر درمیآید؛ پس در نمّامی، نیازی نیست که عیبی گفته شود بلکه ممکن است تعریف و تمجید باعث فساد و شر شود. همیشه سوء بودن معیار نمامی نیست بلکه معیار تحقق افساد و فتنه است.
از نظر لغت که سعی در ایجاد فساد در این مثال وجود دارد؛ هرچند که بیان سخن دیگری نیست و کار او را به دیگری گفته است. «سَعَى بِهِ ليُوقِعَ فِتْنَةً أَوْ وَحْشَةَ».[6]
تعریف دوم: شهید ثانی رحمهالله میگوید: «حدها بالمعنى الاعم كشف ما يكره كشفه سواء كرهه المنقول عنه ام المنقول إليه ام كرهه ثالثا وسواء كان الكشف بالقول ام بالكتابة ام بالاشارة ام بالرمز ام بالايماء وسواء كان المنقول من الاعمال ام من الاقوال وسواء كان عيبا أو نقفانا على المنقول عنه ام لم يكن بل حقيقة النميمة افشاء السرو هتك السر عما يكره كشفه فان كان ما ينم به نقصانا أو عيبا في المحكى عنه كان قد جمع بين الغيبة والنميمة».[7]
براساس این تعریف، نمّام چیزی را آشکار میکند که از آشکارشدنش ناراحت میشوند. گاهی نارحتی برای مقولعنه است (کسی که از او نقلقول شده) یعنی میگوید: من چیزی به تو گفتم، چرا آن را به فلانی گفتی. گاهی ناراحتی برای مقولفیه است؛ یعنی کسی که دربارهاش چیزی گفتهاند ناراحت میشود. ممکن است گوینده سخن ناراحت نشود اما کسی که سخن درباره او بوده ناراحت شود. گاهی ناراحتی برای شخص ثالث است؛ یعنی مقولعنه و مقولفیه ناراحت نمیشوند اما شخص دیگری ناراحت میشود؛ مثلا شخصی است که ارتباط نزدیکی با مقولعنه یا مقولفیه دارد و از سخن گفتهشده ناراحت میشود.
اشکال: «قوله قدسسره (سواء كرهه المنقول عنه) الظاهر أنّ المناط كراهة المنقول عنه، لتعلّق غرضه بسرّه و لا دخل لكراهة المنقول إليه، فضلاً عن الثالث و يحتمل عدم اعتبار الكراهة أصلاً و يكون المناط كشف ما يطلب ستره نوعاً و يلزم من كشفه الفتنة و الفساد».[8]
ظاهرا ملاک در نمیمه، ناراحتی مقولعنه است نه ناراحتی مقولفیه یا شخص ثالث. مقولفیه ممکن است با کشف دشمنی مقولعنه خوشحال شود.
پاسخ: فساد دوطرفه است و مقولفیه با شنیدن سخن گفتهشده، شر بپا میکند و مقولعنه چون گفتهاش برای طرف مقابل آشکار شده، ناراحت میشود.