درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1402/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: معونة الظالمین/ حکم تکلیفی معونة الظالمین/ اعانه ظالم در مباحات
در جلسه گذشته، روایت مربوط به داستان صفوان جمّال را خواندیم و اکنون باید شما بیان کنید که برداشتتان از روایت چیست؟
صَفْوَان بْنُ مِهْرَانَ الْجَمَّالُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام فَقَالَ لِي: «يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلَا شَيْئاً وَاحِداً!» قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَيْءٍ؟ قَالَ: إِكْرَاؤُكَ جِمَالَكَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ يَعْنِي هَارُونَ» قُلْتُ: وَ اللَّهِ مَا أَكْرَيْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِصَيْدٍ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَكِنِّي أُكْرِيهِ لِهَذَا الطَّرِيقِ، يَعْنِي طَرِيقَ مَكَّةَ وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِي وَ لَكِنْ أَنْصِبُ مَعَهُ غِلْمَانِي، فَقَالَ لِي: «يَا صَفْوَانُ أَ يَقَعُ كِرَاؤُكَ عَلَيْهِمْ؟» قُلْتُ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَالَ: فَقَالَ لِي: «أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ كِرَاؤُكَ؟» قُلْتُ نَعَمْ، قَالَ: «فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَانَ وَرَدَ النَّارَ»، قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ وَ بِعْتُ جِمَالِي عَنْ آخِرِهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ إِلَى هَارُونَ، فَدَعَانِي فَقَالَ لِي: يَا صَفْوَانُ بَلَغَنِي أَنَّكَ بِعْتَ جِمَالَكَ قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: لِمَ قُلْتُ: أَنَا شَيْخٌ كَبِيرٌ وَ أَنَّ الْغِلْمَانَ لَا يَفُونَ بِالْأَعْمَالِ، فَقَالَ: هَيْهَاتَ أَيْهَاتَ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، قُلْتُ: مَا لِي وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ! فَقَالَ: دَعْ هَذَا عَنْكَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لَقَتَلْتُكَ».[1]
صفوان جمّال گوید: روزی خدمت حضرت امام کاظم علیهالسلام رسیدم. آن حضرت به من فرمود: همه چیز تو خوب و نیکو است جز یک چیز! پرسیدم: فدایت شوم آن چیست؟ امام فرمود: اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون، خلیفه وقت) کرایه میدهی. گفتم: من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمیکنم. چون او به راه حج میرود، شتران خود را به او کرایه میدهم. خودم هم خدمت او را نمیکنم و همراهش نمیروم، بلکه غلام خود را همراه او میفرستم. امام فرمود: آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم: آری. امام فرمود: آیا دوست داری او باقی باشد تا کرایه تو به تو برسد؟ گفتم: آری. حضرت فرمود: کسی که بقای آنها را دوست داشته باشد، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.
بعد از این گفتوگو با امام کاظم علیهالسلام، تمامی شتران خود را فروختم. هنگامیکه این خبر به هارون رسید، او من را خواست و به من گفت: به من گزارش دادهاند که تو شترهای خود را فروختهای؟ گفتم: آری فروختم. گفت: چرا این کار را کردی؟ گفتم: چون پیر و ناتوان شدهام و غلامانم از عهده این کار برنمیآیند. هارون عصبانی شد و گفت: هرگز! هرگز! میدانم که تو به اشاره موسی بن جعفر علیهالسلام شتران خود را فروختهای. به او گفتم: من را با موسی بن جعفر علیهالسلام چکار؟ هارون گفت: بس است دیگر! به خدا قسم! اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را میکشتم.
مرحوم امام خمینی و گروه زیای از فقها برداشتشان از روایت این است که اشکال در مسأله «حب» است. امام از صفوان پرسید که آیا دوست داری او برگردد و کرایه تو را بدهد. صفوان در پاسخ گفت: آری دوست دارم که زنده بماند تا برگردد و کرایه من را بدهد. کسی که حب بقای اینها را حتی برای لحظهای داشته باشد از ظالمان است.
امام کاظم علیهالسلام به صفوان فرمود که همه کارهای توی خوب است مگر یک کار که شترانت را به هارونت کرایه میدهی. هنوز نیّت صفوان معلوم نیست؛ ممکن بود صفوان بگوید که من دوست دارم او فانی و نابود شود، هرچند کرایه به من داده نشود. اگر هارون این جمله را میگفت، آیا حضرت علیهالسلام کرایه دادن شترها به هارون را اجازه میداد؟ آیا برداشت نمیشود که کرایه دادن شتر به هارون با هر نیّتی که باشد حرام است؛ بهویژه اگر نیّت بقای او را داشته باشی؟ برخورد امام کاظم علیهالسلام با صفوان بهگونهای است که میخواهد بگوید که این کار، کار درستی نیست؛ کرایه شتر به ظالم، جایز نیست. نیّت هرچه میخواهد باشد، این کار نادرست است. اصل کار، قبیح است؛ هرچند برای سفر حج باشد؛ زیرا او میخواهد با این کار، تبلیغات کند که من انسان خوبی هستم و هرسال به مکه میروم. برداشت من از روایت این است که کرایه شتر به هر نیّتی باشد، حرام است و اگر نیّت بقای ظالم نیز باشد، کار خیلی خراب است. اگر کار بدی نبود، صفوان شترهایش را نمیفروخت و نیّتش را تغییر میداد. قرار نیست که همیشه امام علیهالسلام از علم غیب خود استفاده کند؛ در این داستان به حسب ظاهر، صفوان، شترهایش را کرایه داده و نیّتش چه بوده را خداوند میداند و امام علیهالسلام نیز این کار را اشتباه میداند و پساز آن گفته میشود که نیّتش چیست که آن هم درست نبوده است. پیشاز اینکه امام علیهالسلام از نیّت صفوان بپرسد، میفرماید که کارت اشتباه است. بهنظر میرسد که دلالت این روایت بر دیدگاه صاحب حدائق خوب است که در مباحات نباید به ظالم کمک کرد. حتی در مستحباتی مانند ساخت مسجد یا رفتن به حج نیز نباید به ظالم کمک کرد.
تنها اشکال روایت سند آن است که سندش ضعیف است و محقق خویی رحمهالله این اشکال را گرفته است.[2]
در مقابل این جانایاتی که انجام میشود، وجدان بشریت باید بسوزد. همه عقلای عالم، هرچند هیچ دین و مذهبی نداشته باشند، میپذیرند که ظلم، قبیح است. ظالم، کار زشتی را مرتکب میشود. گذشت زمان باعث نمیشود که قبح ظلم برداشته شود. همه میدانند که صهیونیست زمینهای فلسطین را غصب کرد و مردمش را کشت؛ همه میدانند که اینها ظالم هستند. برای همه عقلای عالم ضروری است که «الظلم قبیح عقلا و معاونة الظالم قبیح عقلا»؛ کمک به ظلم نیز عقلا قبیح است. هر کسی به اسرائیل کمک کند، کمک به ظلم کرده و قبیح است. ظالم باید در این دنیا نابود شود. کمک به ظلم نیز حرام، خیانت و جنایت است. این ظلم در انظار همه مردم دنیا انجام میشود. این کمک به ظالم در ظلمی است که انجام میشود؛ یعنی ظالم مرتکب ظلمی میشود و برخی به ارتکاب این ظلم کمک میکنند. کمک به او با رساندن اسلحه، بزرگترین خیانت و جنایت بشریت است که علناً انجام میشود و متأسفانه کشورهای غربی آن را انجام میدهند. ما این کار را محکوم میکنیم و مانند همه مراجع نجف و قم از همه مردم میخواهیم که به مردم مظلوم غزه کمک کنند که بهناحق کشته میشوند.
انشاءالله در قدس شریف، به امامت مقام معظم رهبری سلمهالله، اقامه نماز جماعت داشته باشیم.