< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

1402/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معونة الظالمین/ حکم تکلیفی معونة الظالمین/ ادله حرمت

 

خلاصه جلسات گذشته: صحبت در بحث فقه، درباره «حرمت معونة الظالمین مطلقا» بود «ظلما أو تحریما أو اباحة». آیا معاونت ظالم مطلقا حرام است؛ خواه در ظلم، محرمات یا مباحات باشد. آیات و روایاتی دراین‌باره بیان شده است. ابعاد این مسأله متفاوت است؛ گاهی کمک به سلطان جائر است که بیشتر روایات ما ناظر به حرمت همین مسأله است که کمک به او مطلقا حتی در مباحات نیز حرام است. ظالم، مراتبی دارد؛ گاهی در محله یا شهری ظالم است، گاهی ظلمش زیاد و گاهی کم است. آیا به هر ظالمی چون ظالم است حتی در مباحات نیز نمی‌توان کمک کرد؟ مثلا برایش خیاطی نکنیم یا به او غذا ندهیم. در روایات حرمت کمک به سلطان جائر بیان شده اما باید در غیرسلطان نیز این حرمت اثبات شود.

روایت دهم: عليّ بن إبراهيم[1] بن هاشم القمّي عن أبيه[2] وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ[3] عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ[4] عَنْ سُلَيْمَانَ الْمِنْقَرِيِّ[5] عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ[6] قَالَ: ... قَالَ علیه‌السلام: «... وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِينَ، فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ_ تَعَالَى_ حَمِدَ نَفْسَهُ عَلَى هَلَاكِ الظَّالِمِينَ، فَقَالَ: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾[7] ».[8]

هرکس دوست داشته باشد که ظالمی بر زمین باقی باشد، دوست دارد که معصیت خداوند شود؛ درحالی‌که خداوند در آیه 45 سوره انعام خود را حمد می‌کند که ظالمان را هلاک می‌کند.

سند روایت به‌دلیل وجود راوی مهمل، ضعیف است اما می‌تواند به‌عنوان مؤید باشد. برخلاف روایات سابق، این روایت درباره سلطان نیست بلکه درباره ظالم است اما باید مشخص شود که آیا محبت با معاونت ملازمه دارد؟ آیا هرکس به دیگری محبت دارد، به او کمک نیز می‌کند؟ ممکن است شخصی برای مال دنیا به دیگری کمک کند اما محبت او را ندارد، ممکن است کسی به دیگری محبت داشته باشد اما به او کمک نکند؛ بنابراین ملازمه‌ای میان این‌ دو نیست. رابطه محبت با معاونت، عموم و خصوص من‌وجه است. پس سند و دلالت روایت برای اثبات مدعا کامل نیست. محبت امری قلبی و معاونت امری عملی است. گاهی محبت فقط در قلب است و منجر به عمل خارجی نمی‌شود. محبت ما به اهل‌بیت علیهم‌السلام، مراتبی دارد؛ ممکن است این محبت منتهی به عمل به احکام شرعی باشد و ممکن است تنها محبت قلبی باشد. کسی ائمه علیهم‌السلام را دوست دارد اما در زمان تقیه،‌ اظهار نمی‌کند؛ این خود ارزش دارد.

روایت یازدهم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا[9] عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ[10] رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ: ﴿وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾[11] قَالَ علیه السلام: «هُوَ الرَّجُلُ‌ يَأْتِي‌ السُّلْطَانَ‌، فَيُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ يُدْخِلَ يَدَهُ إِلَى كِيسِهِ، فَيُعْطِيَهُ».[12]

امام صادق درباره آیه «نهی از اتکای» به ظالم فرمود: مصداق آیه کسی است که نزد سلطان می‌آید و دوست دارد که او باقی باشد تا دستش را در جیبش کند و چیزی به او بدهد.

این شخص ممکن است محبتی به سلطان جائر نداشته باشد بلکه می‌خواهد چیزی از سلطان به او برسد. کسی که همین مقدار محبت داشته باشد، مصداق آیه است. نباید یک لحظه هم بقاء ظالم را بخواهیم.

سند روایت مرفوعه و ضعیف است. علاوه بر این‌که روایت درباره سلطان است اما بحث ما درباره مطلق ظالم است. از طرفی مدعای بحث، معاونت ظالم بود اما در این روایت، درباره کمک به ظالم چیزی گفته نشده است.

روایت دوازدهم: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ[13] الْفَقِيهُ نَزِيلُ الرَّيِّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ_ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ_ رُوِيَ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ[14] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ[15] عَنِ الصَّادِقِ علیه‌السلام جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه‌السلامعَنْ أَبِيهِ علیه‌السلام _ عَنْ آبَائِهِ علیهم‌السلام عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام قَال: ... قال[رسول الله] صلی الله علیه و آله: «‌... مَنْ‌ مَدَحَ‌ سُلْطَاناً جَائِراً أَوْ تَخَفَّفَ وَ تَضَعْضَعَ لَهُ طَمَعاً فِيهِ كَانَ قَرِينَهُ فِي النَّارِ...».[16]

کسی که سطان جائری را مدح کند یا خود را کوچک و خوار کند برای طمعی که دارد همنشین آن سلطان در جهنم خواهد بود.

سند روایت ضعیف است. دلالت روایت نیز مثبت مدعا نیست؛ زیرا درباره سلطان است نه مطلق ظالم و درباره اعانه ظالم نیست. روایت مثبت این است که مدح و تواضع در برابر سلطان جائر جایز نیست.


[1] . امامی و ثقه است.
[2] . اختلافی است اما بنابر قول قوی، امامی و ثقه است.
[3] عليّ بن محمّد بن شیرة القاساني: اختلافی است اما ظاهرا امامی و ثقه است.
[4] مهمل است.
[5] سلیمان بن داود المنقري: عامی و ظاهرا ثقه است‌.
[6] الفضیل بن عیاض بن مسعود: عامی ثقه است.
[9] أبو الحسن عليّ بن محمّد بن إبراهيم بن أبان رازيّ معروف به علّان كلينيّ [امامی و ثقه] و أبو الحسين محمّد بن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد بن عون الأسديّ الكوفيّ [] و محمّد بن الحسن بن فرّوخ الصفّار القمّيّ [امامی و ثقه] و محمّد بن عقيل الكليني [اختلافی اما ظاهرا امامی و ثقه است].
[10] اختلافی اما بنا بر قول قوی، امامی و ثقه است.
[13] محمّد بن عليّ بن الحسین بن بابویه القمّي: امامی و ثقه.
[14] مهمل.
[15] الحسین بن زید ذو الدمعة، الحسین بن زید الهاشمي: اختلافی اما ظاهرا امامی و ثقه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo