درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1401/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مدح و ذم نابجا /حکم تکلیفی لهو/ ادلّه حرمت
خلاصه جلسه گذشته: بحث در علم فقه درباره «مدح من یستحق الذّم» بود؛ ما از کسانی که استحقاق مذمت دارند، تعریف کنیم که یکی از گناهان بزرگ است. این مسأله دلایل عقلی و نقلی دارد. ابتدا به آیه ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾[1] استدلال شد، سپس به روایتی استناد شد «... مَنْ عَظَّمَ صَاحِبَ دُنْيَا وَ أَحَبَّهُ لِطَمَعِ دُنْيَاهُ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ كَانَ فِي دَرَجَتِهِ مَعَ قَارُونَ فِي الْبَابِ الْأَسْفَل ...».[2] کسی که ثروتمند را تعظیم کند و برای طمع مال دنیا او را دوست دارد، خداوند بر او غضب می کند و در جهنم با قارون در یک درجه قرار میگیرد.
روایت دوم: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ[3] الْفَقِيهُ نَزِيلُ الرَّيِّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ- رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ- رُوِيَ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ[4] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ[5] عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ- عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَال: «... مَنْ مَدَحَ سُلْطَاناً جَائِراً أَوْ تَخَفَّفَ وَ تَضَعْضَعَ لَهُ طَمَعاً فِيهِ كَانَ قَرِينَهُ فِي النَّارِ... ».[6]
کسی که سلطان جائری را مدح کند یا خود را کوچک کند برای طمع دنیای سلطان، قرین او در جهنّم است.
اشکال: سند روایت ضعیف است و دلالت بر مدعای ما ندارد؛ زیرا بحث ما درباه حرمت مطلق «مدح من یستحق الذّم» است، خواه سلطان باشد یا نباشد، جائر باشد یا نباشد، اما روایت اخص است؛ پس دلیل اخص از مدعا است. میتوان از این روایات بهعنوان مؤیّد استفاده کرد.
دلیل عقلی هم که در آینده بیان میشود، کلی است. اگر از انسان ناجوری که مستحق مذمت است تعریف کنیم عقل میگوید این کار خلاف است. قبح عقلی آن از باب کذب یا ظلم است. انسان باید از افراد عادل و باشخصیت تعریف کند اما اگر از افراد ناجور تعریف شود، جامعه فاسد میشود. فساد تمام جوامع از همینجا شروع میشود که از افراد نالایق تعریف میشود و بالا میآیند اما فراد خوب مطرح نمیشوند و جایگاه آنان شناخته نمیشود. در آینده خواهیم گفت که یکی از گناهان بزرگ، تکذیب انسانهای صالح است که فساد بهوجود میآورد. این عمل، هم دروغ و هم ظلم است. ممکن است تعاون بر اثم نیز در اینجا صادق باشد.
پله بعدی بحث ما «مدح من لایستحق المدح» است؛ انسان بدی نیست اما مستحق مدح نیز نیست بلکه انسانی معمولی است، اگر از او تعریف شود، گناه است. وقتی چنین موردی حرام باشد به طریق اولی، «مدح من یستحق الذّم» حرام است. تشویق و تعریف افراد باید به اندازه لیاقت آنان باشد نه بیشتر. اگر هر کسی در جایگاه خود باشد جامعه اصلاح میشود اما اگر از حد خود تجاوز کند و در درجه بالاتر برود و در جامعه نفوذ کند، خلاف است و فساد ایجاد میکند.
دلیل سوم: عدم خلاف
در حکم این مسأله اختلافی نیست.
علامه حلی رحمهالله میگوید: «یحرم ... مدح من يستحقّ الذمّ ... بلا خلاف في ذلك كلّه».[7]
دلیل چهارم: قبح عقلی
شیخ انصاری رحمهالله میگوید: «الوجه فيه واضح من جهة قبحه عقلاً».[8]
عقل میگوید «مدح من یستحق الذّم» قبیح است که این قبح از باب کذب یا ظلم است.
قبح کذب بهنحو اقتضا است «الکذب مقتضی للقبح لا علّة التامّة»؛ ازاینرو است که گفته میشود: «دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز». دروغ گاهی لازم و واجب میشود. کذب علّت تامه قبح نیست اما اقتضای آن را دارد اما ظلم علت تامه قبح است. دراین عالم هرجا ظلم باشد، قبیح است و استثنائی ندارد؛ الظلّم علة التامة القبح.
آیا «مدح من یستحق الذّم» مصداق کذب است یا ظلم یا هردو؟ مصداق کذب است؛ زیرا صفت خوبی را میگویید ندارد اما او را مدح میکنید. از طرفی وقتی او را مدح کنید بالا میرود و مردم به او رأی میدهند؛ پس به دیگران ظلم میشود. کذب مصلحتآمیز، ظلم نیست؛ زیرا مثلا برای نجات مؤمنی دروغ گفته میشود.
دیدگاه دوم
اگر مصداق حرامی مانند دروغ، تقویت ظالم، تضعیف مظلوم، ظلم یا ... باشد، حرام است. مثلا اگر از ثروتمندی تعریف شود بهگونه که مصداق هیچکدام از محرمات نباشد برای اینکه پولی از او گرفته شود و به فقرا داده شود، اشکالی ندارد.
این بحث خیلی مهم است و نیاز به توجه دارد؛ بهویژه در زمان انتخابات که این کارها انجام میشود.