درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1400/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: پیشگیری از جرم/ وجوب دفع منکر/ مؤیدات حسم ماده فساد
خلاصه جلسه قبل: صحبت در علم فقه درباره قلع ماده فساد بود. آیا در اسلام داریم که باید ریشه فساد را از بین برد؟ عبارت «ماده فساد» زیاد در سخنان بزرگان استفاده شده است اما آیا در آیات و روایات دلیلی بر حسم ماده فساد داریم؟ ما آیات و روایاتی ازجمله روایت داستان سمرة بن جندب را بیان کردیم. اکنون روایاتی که مؤید این بحث است را بیان میکنیم.
مؤیدات حسم ماده فساد:
مؤید اول: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: كَانَ بِالْمَدِينَةِ رَجُلَانِ يُسَمَّى أَحَدُهُمَا هِيتَ وَ الْآخَرُ مَانِعٌ فَقَالا لِرَجُلٍ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله يَسْمَعُ إِذَا افْتَتَحْتُمُ الطَّائِفَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَعَلَيْكَ بِابْنَةِ غَيْلَانَ الثَّقَفِيَّةِ فَإِنَّهَا شُمُوعٌ بَخْلَاءُ مُبَتَّلَةٌ هَيْفَاءُ شَنْبَاءُ إِذَا جَلَسَتْ تَثَنَّتْ وَ إِذَا تَكَلَّمَتْ غَنَّتْ تُقْبِلُ بِأَرْبَعٍ وَ تُدْبِرُ بِثَمَانٍ بَيْنَ رِجْلَيْهَا مِثْلُ الْقَدَحِ فَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله لَا أُرِيكُمَا مِنْ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ فَأَمَرَ بِهِمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَغُرِّبَ بِهِمَا إِلَى مَكَانٍ يُقَالُ لَهُ الْعَرَايَا وَ كَانَا يَتَسَوَّقَانِ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ».[1]
روزی در مدینه پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) دو نفر را دیدند که با هم صحبت میکنند و یکی از آنها میگوید: «طائف را که فتح کردیم، دختران خیلی خوبی دارد» و با الفاظ بدی این دخترها را توصیف کردند. پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) ناراحت شد و دستور داد که این دونفر را از مدینه اخراج کنند تا در اطراف مدینه زندگی کنند و میان مردم نباشند و فقط هفتهای یکبار به مدینه بیایند، خرید کنند و بروند.
علما درباره این روایت بحث کردهاند که اینها چه جرمی مرتکب شده بودند که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) با آنها برخورد کرد. اینها فقط در حد حرف چیزهای جلفی گفتند و کار عملی نکرده بودند اما پیامبر آنها را تبعید کرد؛ زیرا اینها جامعه را فاسد میکنند.
مرحوم مجلسی پس از بیان روایت درباره دلیل آن میگوید: بسیاری از مردم ممکن است اینگونه فکر کنند اما فقط در ذهن آنها است اما برخی این فکر را بیان میکنند و گسترش میدهند. این دونفر با حرفهای خود باعث تحریک دیگران میشدند. اگر اینها زن میخواستند و در ضمن آن میگفتند که دختر فلانی زیبا است چه دلیلی دارد که پیامبر آنها را اخراج کند. اکثر اهل مدینه اینگونه بودند اما این دو نفر اینقدر پررو بودند که وارد بر جماعت زنان میشدند، با آنها مینشستند، به آنها نگاه میکردند و مردم مدینه آنها را بهعنوان انسانهای بیقیدوبند و لوده میشناختند. پیامبر آنها را تبعید کرد تا ماده فساد از میان مردم برود. اینها در میان مردها اوصاف فلان زن و فلان زن را بازگو میکردند.
از این عبارات مرحوم مجلسی معلوم میشود که علما قبول دارند که باید قلع ماده فساد کرد؛ یعنی باید از ریشه جلوی فساد را گرفت. در اسلام باید با ریشه فساد هم مبارزه کرد. رفع و دفع فساد واجب است اما علاوه بر آنها باید قلع فساد هم داشت.
مؤیّد دوم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَزِيرَةِ يُكَنَّى أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ: سَأَلَ الرِّضَا علیه السلام رَجُلٌ وَ أَنَا أَسْمَعُ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: ﴿وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ﴾[2] أَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ النَّظِرَةِ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ لَهَا حَدٌّ يُعْرَفُ إِذَا صَارَ هَذَا الْمُعْسِرُ إِلَيْهِ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ يُنْتَظَرَ وَ قَدْ أَخَذَ مَالَ هَذَا الرَّجُلِ وَ أَنْفَقَهُ عَلَى عِيَالِهِ وَ لَيْسَ لَهُ غَلَّةٌ يُنْتَظَرُ إِدْرَاكُهَا وَ لَا دَيْنٌ يُنْتَظَرُ مَحِلُّهُ وَ لَا مَالٌ غَائِبٌ يُنْتَظَرُ قُدُومُهُ قَالَ نَعَمْ يُنْتَظَرُ بِقَدْرِ مَا يَنْتَهِي خَبَرُهُ إِلَى الْإِمَامِ فَيَقْضِي عَنْهُ مَا عَلَيْهِ مِنْ سَهْمِ الْغَارِمِينَ إِذَا كَانَ أَنْفَقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ كَانَ قَدْ أَنْفَقَهُ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلَا شَيْءَ لَهُ عَلَى الْإِمَامِ قُلْتُ: فَمَا لِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِي ائْتَمَنَهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فِيمَا أَنْفَقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَمْ فِي مَعْصِيَتِهِ قَالَ: يَسْعَى لَهُ فِي مَالِهِ فَيَرُدُّهُ عَلَيْهِ وَ هُوَ صَاغِرٌ».[3]
راوی میگوید: شخصی از امام رضا (علیهالسلام) پرسش میکرد و من هم گوش میدادم. آن شخص گفت: فدایت شوم! خداوند در قرآن میفرماید: «اگر کسی مدیون شد و نداشت باید به او مهلت داد» معنای آیه چیست؟ (ما طلبکار هستیم و میگویند که نداریم) باید چه مقدار مهلت دهیم؟ آیا حدی دارد که ما بدانیم که وقتی بدهکار به آن رسید ما به او مهلت دهیم؟ این مرد مال را گرفته و آن را خرج خانواده خود کرده است، اکنون هم درآمدی ندارد که بخواهد از آن بدهی خود را بدهد، از کسی هم طلبکار نیست که آن را بگیرد و به من بدهد و مالی هم در جای دیگر ندارد که منتظر بمانم به دست من برسد. امام فرمود: چنین شخصی، باید خبرش را به امام برسانید و وظیفه امام این است که بدهی او را از سهم غارمین بدهد. این پرداخت بدهی در صورتی است که پولها را در اطاعت خداوند مصرف کرده باشد (مثلا آن را برای مخارج خانواده خود مصرف کرده باشد) اما اگر در معصیت خداوند مصرف کرده باشد امام حق ندارد بدهی او را بدهد و باید با ذلّت آن پول را از او گرفت. گفتم: درباره مردی که پول را به او قرض داده نمیداند آن را در راه طاعت خداوند مصرف کرده یا معصیت چه باید کرد؟ حضرت فرمود: باید از اموالی که دارد از او گرفت هرچند که آن مال از مستثنیات دین باشد.
علامه حلی میگوید: «والغارمون لهم سهم من الصدقات بالنص والإجماع، وهم: المدينون في غير معصية، ولا خلاف في صرف الصدقة إلى من هذا سبيله. ولو استدان للمعصية لم يقض عند علمائنا أجمع - وبه قال أبو علي بن أبي هريرة من الشافعية - لأنه دين استدانه للمعصية فلا يدفع إليه، كما لو لم يثبت، ولما فيه من الإغراء بالمعصية، إذ الفاسق إذا عرف أنه يقضى عنه ما استدانه في معصية أصر على ذلك، فيمنع حسما لمادة الفساد».[4] غارمون کسانی هستند که بدهکار هستند و چیزی ندارند تا بدهی خود را بپردازند؛ پس باید از صدقه به اینها سهمی داده شود تا قرض خود را ادا کنند. اینها کسانی هستند که بدهیشان در امر معصیت نباشد بلکه در طاعت خدا باشد اما اگر برای معصیت استفاده کرده، همه علما میگویند از سهم غارمین به او داده نمیشود. فاسق اگر بداند که اگر قرضش را در معصیت مصرف کند از سهم غارمین به او داده نمیشود، معصیت نمیکند؛ پس به فاسق داده نمیشود بهدلیل از بین بردن ماده فساد.
علامه در این سخن خود، حسم ماده فساد را بهعنوان دلیل بیان کرده است؛ یعنی دلیلیت دلیل، مفروغعنه است مانند آیه قرآن و روایت متواتر که دلیلیتش مفروغعنه است. علامه این روایت امام رضا (علیهالسلام) را دلیل بر مدعای خود میداند.