< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

99/06/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/خطابات شفاهیه /نوع نزاع در بحث خطابات شفاهیه

 

بحث ما این بود که آیا خطابات شفاهیه شامل معدومین و غایبین می شود یا شامل نمی شود ؟ عرض شد که صاحب کفایه سه احتمال دادند در دو احتمال اول بحث بحث عقلی است و در احتمال سوم بحث بحث لفظی خواهد بود . این سه احتمال به اجمال این بود: 1- تکلیف فعلی به معدومین تعلق می گیرد یا نه ؟ 2- احتمال دو م این بود که مخاطبه و گفتگو با معدوم و غایب صحیح است؟ یا نیست ممکن است یا محال است؟ صاحب کفایه فرمودند بنابر این دو احتمال بحث عقلی است.

سخن مرحوم آیت الله فاضل قدس سره

در این جا مرحوم آیت الله فاضل (ره) یک مسئله ای را مطرح کردند که واقعا جای تامل دارد و مطلب جالبی است و آن این است که فرمودند درست است که ما در اصول مسائل عقلیه داریم؛ مسئله مقدمه واجب از مسائل عقلیه است. آیا ملازمه وجود دارد بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه یا ملازمه نیست ؟ بحث ضد از مسائل عقلی است آیا ملازمه است بین امر به شی و نهی از ضد شی یا نه؟ مسئله اجتماع امر ونهی مسئله عقلی است. مساله عقلی داریم اما آیا هر مطلب و مسئله عقلی را اصولیین بحث می کنند ؟ به تعبیر دیگر مسائل عقلی دو نوع است: گاهی مسائل بدیهی عقلی است که لایختلف فیه احد چون یک امر بدیهی واضح روشن است مثل اینکه بگوید الکلُّ اعظم من الجزء. الاثنین نصف الاربع. اینها بدیهیات است. مسائل عقلی بدیهی لایختلف فیه احد؛ لذا صلاحیت ندارد که در اصول مورد بررسی قرار بگیرد. بزرگان از علم و فقه و فهم بنشینند یک مسئله بدیهی عقلی را بیان کنند که همه هم قبول دارند. این اصلا جای مطرح کردن نیست در اینکه معدوم تکلیف فعلی به او تعلق نمی گیرد لا یختلف فیه احد همه می دانند که معدوم مکلف به تکلیف فعلی واقع نمی شود. بدیهی است معدوم مورد خطاب واقع نمی شود. پس این دو مطلب که تکلیف فعلی به معدوم تعلق نمی گیرد مخاطبه با معدوم تحقق پیدا نمی کند امرٌ بدیهیٌ عقلیٌ امتناعُهُ. این معلوم است لذا اصلا جا ندارد ما بگوییم از اول که اصول نوشته شده است علما؛ شیخ مفید شیخ طوسی و ... آمدند در یک بحث بدیهی عقلی مردم را سرگردان کرده اند. این معنا ندارد.

پس این دو احتمال اولی که صاحب کفایه برای بحث خطابات شفاهیه مطرح کرده است . لا یلیق باانصرفی کتابه تا چه رسد به اینکه شخصیت های بزرگ علمی بحث کنند خب چرا صاحب کفایه این احتمال را داده است ؟منشا این احتمالات صاحب کفایه چه بوده است ؟منشاء این احتمالات سخنی است که بعضی از علما حنبلی گفته اند حالا آنها از این حرف ها زیاد زدند. گفتند آیا تکلیف به معدوم جایزٌ اَو لیس بجایزٍ؟ مخاطبه با معدوم جایز او لیس بجایزٍ؟ بعد با کمال بی عقلی گفتند جایز است تکلیف به معدوم جایز است مخاطبه با معدوم جایز است. استدلال هم کردند به این آیه شریفه اذا اراد الله شیئا ان یقول له کن فیکون خدا هر چه را اراده بکند بگوید کن بعد فیکون می شود .گفتند این فا فای تفریع است. گاهی هم بعضی از این همان مطلبی که در گذشته عرض کردم در تعقیبات نماز عصر آمده اللهم انی اعوذ بک من نفس لا تشبع و من قلب لا یخشع و من علم لا ینفع. این لا ینفع هم جهل است فکر می کنند علم است همان حرفی است که گفت:

آن یکی نحوی کشتی دم نشست/ رو به کشتیبان نمود آن خود پرست/ گفت هیچ از نحو دانی گفت لا/ گفت نصف عمر تو شد بر فنا

بیچاره کشتی بان چیزی نگفت.

باد کشتی را به گردابی فکند/ رو به نحوی کرد با بانگی بلند/ گفت هیچ دانی آشنا کردن بگو /گفت ای از من تو سباحی نجو/ گفت کل عمرت نحوی برفناست/ چون که کشتی غرق در گرداب هاست

حالا فکر می کند علم است این فا فای تفریع است یعنی متفرع بر قبل است پس وقتی که خدا فرموده است کن هیچی نبوده است هم خدا به او خطاب کرده است به چیزی که نیست و معدوم است هم تکلیف کرده است که کن پس بنابراین هم تکلیف به معدوم درست است هم مخاطبه با معدوم درست است. این یک استدلال این حرف را بعضی از علمای حنبلی گفته اند پس تکلیف به معدوم عقلا درست است یا نه؟ مخاطبه با معدوم عقلا درست است یا نه؟ گفتند جایز است و با این حکم بدیهی عقل مخالفت کردند استناد کردند به این آیه غافل از اینکه اولا در عقلیات آدم به نقلیات استدلال نمی کند در عقلیات باید استدلال عقلی باشد ثانیا بحث ما در تشریعیات است این آیه مربوط به تکوینیات است مربوط به تکوینیات است ربطی به تشریعیات ندارد پس این مطلب دیگری است. مقایسه کردن امور شرعی اعتباری به امور واقعی تکوینی صحیح نیست. چرا صحیح نیست چون همه گفتند در تکوینیات تخلف اراده از مراد ممکن نیست به تعبیر دقیق تر خدمتتون عرض می کنم که اضافه دو نوع است یکی اضافه مقولیه است یعنی دو ماهیت و مفهومی که نسبت بین آنها نسبت تضایف است مانند مفهوم ابوت و بنوت این را بهش می گویند متضایفین و اضافه مقولیه، اضافه مقولیه نسبت است و قوامش به منتسبین است باید دو طرف نسبت باشد تا نسبت و اضافه مقولیه تحقق پیدا کند به کسی که اصلا فرزند ندارد اب گفته نمی شود و ابوت انتزاع نمی شود. به حضرت عیسی و به حضرت آدم که پدر ندارند پسر نمی گویند. در اضافه مقولیه طرفین نسبت باید باشد منتسبین باید باشد تا شما اضافه را انتزاع کنید.

اما در قبال این اضافه ما قسم دیگری از اضافه داریم و آن اضافه اشراقیه است . اضافه اشراقیه از محدوده و گستره مفاهیم خارج است مربوط به وجود است در دایره وجود معنا و تحقق پیدا می کند اضافه اشراقیه یعنی اعطای وجود توسط علت و معلول توسط واجب و ممکن. در اضافه اشراقیه دو طرف اضافه ممکن نیست یک طرف اضافه است و آن مفیض وجود است و این مفیض در آن واحد هم مضاف الیه و هم اضافه را ایجاد می کند کن فیکون اینجاست که اراده از مراد تخلف پیدا نمی کند اینجا لفظ کن هم وجود ندارد از باب ضیق خناق است جور دیگری نمی توانیم حرف بزنیم می گویم کن و گرنه در عالم تکوین اراد فوجد حتی این فای تفریعش هم از باب ترتیب رتبی است نه ترتیب وجودی به این معنا که تاخری باشد تاخری نیست این فای تفریع است فقط به خاطری که معلول رشحه ای از رشحه های علت است و مترتب بر اوست نه اینکه تاخری از او دارد . زمانا این جور نیست پس در اضافه اشراقیه که اراده تکوینی است اصلا منتسبین در کار نیست لازم نیست خود اضافه و مضیف خود مفیض وجود هم نسبت می دهد هم مفیض است. شما عالم تشریع را به عالم تکوین اشتباه گرفتید اراده تکوینی با اراده تشریعی فرق می کند در اراده تشریعی تکلیف است در تکوینی تکلیفی نیست در اراده تشریعیه مخاطبه و گفتگو است در اراده تکوینی مخاطبه و گفتگویی در کار نیست عبارت دیگری وجود ندارد می گویم کن فیکون به تعبیر امام (ره) قرآن کتاب نازل است خدا آنقدر پایین آورده است تا ما بفهمیم معنا این نیست که خدا نمی تواند جور دیگر حرف بزند چرا ولی ما قابلیت آن را نداریم که بفهمیم.

ثالثا هم حرف کنایی است کن فیکون کنایه است که اینکه اراده حق تعالی به وجود اشیاء تعلق گرفته است این کنایه است چرا وقتی ششما می گویید زید مفصول فصیل بچه شترهاش لاغرند سخاوتمند است نه شتری داشته باشد نه بچه شتری داشته باشد تا شما گفتید فصیل می روید در خانه شان نگاه می کنید ببینید شتر دارد یا ندارد ؟ زید کثیر رماد می روید می گردید ببینید چقدر خاکستر در خانه دارند ؟ این الفاظ چیست کنایه است از جود و سخاوت اگر جود و سخاوت دارد این کلمه درست این استعمال درست است و گرنه کذب است . پس بنابراین این تعبیر تعبیر کنایی است فما افاد بعض الحنابله حرف نامعقولی است و بر هیچ مبنایی درست نیست اما چون اینها این حرف بی عقلی گفتند احتمالاتی سرچشمه گرفته وگرنه این احتمالات که تکلیف فعلی به معدوم تعلق می گیرد یا نه معدوم مورد خطاب قرار می گیرد یا نه این جزء بدیهیات ممکنه است و اصلا صلاحیت ندارد علمای بزرگ ما این حرفها را مورد بررسی در اصول به عنوان بحثی عمیق مطرح کنند.

و احتمال سوم صاحب کفایه که فرمودند آیا ادات خطاب وضع شده است برای خود حاضرین یا برای اعم؟ مرحوم آقای فاضل می فرمایند این هم حرف درستی نیست ادات خطاب باید حاضر باشد وگرنه خطاب ممکن نیست پس این حرف که ادات خطاب برای چه چیزی وضع شده است این احتمال بجایی نیست که علما بحث کنند شخصیت های بزرگ علمی بحث کنند آیا ادات خطاب برای چه وضع شده است برای خصوص حاضرین وضع شده یا برای اعم بعد ایشان می فرمایند آنچه که شایسته بررسی است اگر ما بحث را بحث لفظی قرار دهیم آن چه که شایسته بررسی است این است که گفته شود ادات خطاب وضع شده برای حاضر. عام بعد از این خطاب مثل الذین آمنوا وضع شده برای اعم. آیا به قرینه ادات خطاب دست از عموم عام برداریم و در او تصرف کنیم بگوییم درعموم استعمال نشده بلکه مراد حاضرین است ؟

یا بوسیله عموم عام دست برداریم از ادات خطاب و بگویم ادات خطاب در عموم استعمال شده و در معنای موضوع له استعمال نشده. ایشان می فرمایند آنچه که صلاحیت دارد به عنوان یک بحث لفظی که علما بحث بکنند این است. یقیقا ادات خطاب برای حاضر وضع شده یقینا کلام بعد از ادات خطاب برای عموم است یا ایها الناس، یا ایها الذین آمنوا منتهی تعارض و تضادی پیدا می شود بین خطابی که دلالت می کند برحاضرین و عامی که دلالت می کند و وضع شده برای عموم. چه کار کنیم آیا تصرف در عموم عام کنیم بگویم در عام استعمال نشده به قرینه ادات خطاب یا تصرف کنیم در ادات خطاب و به قرینه عموم بعدی بگویم که در او استعمال شده ایّ التصرفین اولی این طور اگر بحث کردیم خوب یلیق بان یسطر فی الاصول یبحث عنه باحثون علما بحث کنند جایز است هر چند که ایشان می فرمایند مرحوم آقای فاضل: هر چند که ما معتقد هستیم که این معنا مراد اصولین نیست اصولین جایی که بحث کردند گفتند خطابات شفاهیه شامل معدومین می شود یا نمی شود این را بحث کردند اصلا نگفتند و در کلام هیچ یک از اصولین دیده نمی شود که بوسیله ادات خطاب دست از عموم عام برداریم یا بوسیله عموم عام دست از معنای ادات خطاب برداریم این در کلام هیچ اصولی پیدا نمی شود پس معلوم می شود درست است این احتمال یک احتمال درستی است ولی مراد اصولین نیست فما المراد من هذا البحث؟ خطابات شفاهیه شامل معدومین و غایبین می شود یا نه ؟ بعد ایشان می فرماید که این بحث بحث عقلی است و بحثی است که در فقه خیلی جا دارد و کاربرد دارد منتهی به شکلی که ما بیان می کنیم و آن این است آیا در تعمیم خطابات شفاهیه به غایبین و معدومین مشکله استحاله تکلیف به معدوم و مخاطبه با معدوم پیش می آید یا پیش نمی آید این استحاله پیش می آید یا نه ؟ اگر این بحث بود جا دارد که علما بحث کنند و البحث عقلیٌ و ما افاده قدس سره ان شاء الله مورد تحقیق بیشتر قرار خواهد گرفت. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo