< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: میزان در عرفان

أقول: لمّا فرغ عن بيان مقاصد الرسالة و الابانة عن الطريق الموصل إليها و دفع الشبهات الواردة عليها، أراد ان يختمها بفائدة كثيرة الجدوى و بحث كثيراً ما يحتاج إليه السالكون للطريقة المثلى.

ثم انّ تحقيق أصوله و تبيين مأخذه يتوقَّف على أبحاث طويلة لا يحتملها هذا المختصر، فلا بدَّ من الاكتفاء في بيانه بلطيف تنبيه (بلطف تنبيه- خ ل) و خفيف إشارة انَّما يتفطَّن لها الأزكياء العارفون بأصول الصنايع، فلهذا ترجمة بالدقيقة، و بيان ذلك انَّه كثيراً ما يختلج في الأذهان، انّ اصحاب النظر و التعليم الذين يستحصلون المعارف و الحقائق بالحجج و البراهين عندهم علم آليّ يتوسّلون به (يتوصلون به- خ ل) في استحصال مطالبهم و به يميِّزون (يتميَّزون- خ) النظر الصحيح المفيد للحق عن الفاسد منه، و بذلك ايضاً يتمكنون من معرفة الحق و وجه حقيَّته و من معرفة الباطل و سبب بطلانه. و ليس عند السالكين من اصحاب المجاهدات آلة شأنها ذلك. و لا يخفى انّ المعارف إذا حصلت بذلك الوجه، يكون اتمَّ و اكمل ممّا لم يكن حصوله الا بطرق شتَّى، و وجوه كيف كانت، فيكون طريقهم أسدّ.

فلئن قيل: انّ علوم اصحاب المجاهدة من قبيل الوجدانيّات التي هي من الضروريّات، و كمالا يفتقر اصحاب النظر في حصول علومهم الضروريَّة إلى صناعة آليَّة مميّزة و قانون يتبيّن الطريق (يبيّن طريق- خ) حصولها و معرفة حقيقتها، فكذلك العلوم الحاصلة لهم بالذوق و الوجدان.

قلنا: انَّما يتمُّ ذلك لو كان علومهم من قبيل الوجدانيّات المطلقة لسائر السالكين، و ليس كذلك، فانّ ما قد يجده بعض السالكين مناقضاً لما يجده البعض الآخر منهم، و لهذا قد ينكر البعض منهم البعض الآخر في ادراكاتهم الذوقيَّة و معارفهم الوجدانيَّة الكشفيَّة.

فلئن قيل: المخالفة بين السالكين في معارفهم و مواجدهم، انَّما نشأت من قوَّة الاستعداد و ضعفه، فانَّ الضعيف منهم انّما يدرك معنى و يتصور انَّه النهاية في ذلك فيتوقّف عنده و ما يتعدَّاه و يعتقده عقداً لا يتطرق إليه الانحلال، و اما القوى لاحاطة إدراكه بما هو الغاية عند الضعيف و تجاوزه‌ عن ذلك و بلوغه إلى ما هو اعلى و اتمَّ منه، لا يرضى بتوقُّفه لديه و ينكر عقده عنده و عدم تجاوزه عنه، لا انه ينكر المعتقد، بل قصره عليه و حصره به.

قلنا: على تقدير التسليم، لو كان عند الضعيف آلة مميِّزة، لما وقع له ذلك، و ما توقَّف هنا لك، بل لاح له عند الاعتبار بميزانه المميِّزة ما فيه من النقص، ما يميز (يتميز- خ) به بعض ما فيه من البعض (النقص- خ ل) فما اطمئنَّ به كل الاطمينان، و طلب ما هو اعلى و اتمّ.

و متى عرفت هذا فنقول: لا بُدَّ للسالكين‌ من اصحاب المجاهدات‌ السائرين في طريق الحقيقة بمساعي الجدِّ و الاجتهاد، ان يحصِّلوا العلوم الفكرية و المعارف اليقينيَّة النظريَّة بعد تصفية القلب عن شوائب النسب الخارجيَّة بقطع العلايق المكدِّرة و تحليته بمكارم الأخلاق و محامدها، حتى يصيرى هذه العلوم النظرية التي من جملتها الصناعة الآلية المميِّزة بالنسبة إلى المعارف الذوقيَّة كالعلم الآلى المنطقي بالنسبة إلى العلوم النظرية الغير المنسقة المنتظمة، و ذلك لأنّ الملكة الحاصلة عقيب هذه النظريات اليقينيَّة، لا بُدَّ و ان يكون مميِّزة لليقينيّات عن غيرها كالملكات الحاصلة عقيب استحضار الأبحر الشعرية و النغم الموسيقيَّة، فانَّ بها يتمكن صاحبها من التميز بين الموزون و غير الموزون ممّا يتحيَّر فيه اصحاب النظر، فإذا استحصل السالك المجتهد تلك الملكة فلو تحيَّر في أثناء الطلب و الملوك و توقف في بعض المطالب التي لا يحصل له بالفكر، يتمكَّن من استخراجه بتلك الملكة الفاضلة و من توجيه حقيَّته (حقيقته- خ) للمسترشد الناقد.

و لا يخفى انَّ هذا اتمَّ في الكمال و التكميل، و اكمل (في التكميل- خ) ممَّا لم يكن له ذلك‌هذا كلّه إذا لم يكن له شيخ مسلك يرشده، و امام مكمِّل يقتدى به، و بيده مقاليد أقفاله و أحواله (إقباله و أحواله، أفعاله و أحواله- خ) و امّا إذا كان له ذلك، فلكل منزل و مقام بحسب كلَّ وقت و استعداد، علوم و ميزان يخصُّه، ينبّه السالك بحسب تفرُّسه مراقى استعداده على تلك العلوم بموازينها، لكن لتحقيق هذا الكلام و تبيين أحكامه، أبحاث طويل الذيل، لا يناسبها امثال هذه المختصرات، فلنكتف بهذا القدر في هذه التعليقات حامدين للَّه ربِّ العالمين، و مصلّين على محمد و آله الطيّبين الطّاهرين‌ و صحبه أجمعين‌.

 

میزان تمیز صحت و سقم مکاشفات قرآن و برهان است ؛

اما سؤال مهم این است که کشف نیل به حقیقت خارجی و علم حضوری است و در این کشف و نیل چطور امکان تطرق خطاء می باشد زیرا بحث لزوم میزان در سنجش کشف صحیح از خطا متفرع پاسخ به این سؤال است

کشف انواعی دارد؛

    1. کشف صوری: این کشف در مرتبه مثال حاصل می شود و این کشف هم در اول کار در خیال مقید و در خیال خود انسان حاصل می شود و بعدها سالک از خیال مقید عبور می کند و به خیال منفصل و مطلق می رسد و از اول کار به خیال مطلق سالک راه نمی یابد

    2. کشف معنوی: این کشف در مراتب بالاتر از مثال محقق می شود

امکان تطرق خطا در کشف صوری است که در خیال مقید رخ می دهد جایی امکان تطرق خطاست که تطبیق در کار باشد و الا در تطبیق صورت بر واقع مطرح باشد و فقط نیل به خود واقعیت خارجی مطرح باشد اینجا خطایی در کار نیست زیرا تطبیق و انطباقی نیست مشاهده خود خارج است لذا محدوده و حوزه امکان تطرق خطا در کشف؛

اولا: کشف صوری است

ثانیا: آن کشف صوری که در خیال مقید و خیال متصل سالک که در اوایل کار است حاصل می شود و در آنجا بحث تطبیق و انطباق با خارج مطرح می شود و اینجا احتمال خطا هست

ابن عربی گوید: «لا شیئ هو اعظم ارتباطاً فی الکون من اشتباه الخیال بالحس» یعنی در عالم هیچ دو چیزی به هم اشتباه نمی شود به اندازه ای که خیال با حس اشتباه می شود یعنی سالک گرفتار خیال باطل خود می شود و خیال می کند کشف و شهودی رخ داده است لذا با توجه به امکان تطرق خطا در کشف امکان دارد که شخص گرفتار خیالات باطله خود شود و امکان دارد برای شخص مکاشفه شیطانی رخ داده باشد و این راه به حساب کشف و شهود ملکی و رحمانی بگذارد زیرا مکاشفات و خواطر چند قسم است؛

    1. شیطانی:

    2. جنی:

    3. ملکی:

    4. رحمانی:

هر مسموعی غیبی نیست که به آن هاتف گویند و هر مشمومی غیبی نیست که به آن نفحات می گویند چه بسا دست شیطان در کار است و هر کشف و شهودی غیبی و رحمانی نیست لذا یکی از وجوه نیاز سالک به مرشد همین است در این راه نیاز به استاد و رهنماست تا وقتی بر سالک مکاشفاتی عارض می شود آن را به استاد عرضه کند و ایشان با توجه به حال و وضعیت سالک برایش مشخص کند که این کشف و شهود شیطانی است یا رحمانی

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن    ظلمات است بترس از خطر گمراهی

و گفته شده است؛

هزار دام به هر گام این بیابان است    که از هزار هزاران یکی از آن نجهد

 

راه عرفان پر پیچ و خم و صعب العبور است و هر کسی نمی تواند به سلامت از این مسیر عبور کند و به مقصد برسد یکی از وجوه نیاز به استاد اشتباه خیال به حس است و مشخص کردن القای رحمانی از شیطانی است به قول مولوی؛

هر ندایی کو تو را بالا برد    آن ندا می دان که از بالا رسد

هر ندایی که تو را حرص آورد    بانگ غولی دان که آن مردم دِرَد

 

اجمال سخن این است که برخی گفته اند: که آن خاطر و وارد از روبرو و یا جانب راست سالک بیاید رحمانی است و اگر از سمت چپ و از پشت سر بر قلب او وارد شود این شیطانی است اما بنا بر آیه شریفه؛ «ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ» که از قول شیطان نقل شده، این حرف از درجه اعتبار ساقط است و امکان دارد شیطان از 4 طرف یورش بیاورد

اما کسی که مرشد و راهنما نداشت چنان چه به قول جامی در نفحات الانس، معروف است که حافظ استاد نداشته است هر چند خود حافظ می گوید:

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم    که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

 

اگر کسی پیر طریقت نداشته باشد تا مشاهدات خود را بر او عرضه کند در این صورت میزان چیست؟ در این جا 2 میزان برای تشخیص صحت و سقم مکاشفات خود دارد؛

    1. کتاب و سنت: قیصری در مقدمه فصوص و ملا صدرا و در اسفا و مفاتیح الغیب و مصباح الانس آمده است هر کشفی که مطابق با کتاب و سنت و شریعت است محکوم به صحت است و الا باطل و غلط است

    2. برهان عقلی: همان نقشی که منطق در علوم نظری ایفا می کند همان را علوم نظری برای عرفان ایفاء می کند

سؤال: این میزان دوم تا چه اندازه در شخص باید باشد تا میزانیت برای مکاشفات و کشف و شهود ها داشته باشد؟

جواب: به اندازه ای باید باشد که ملکه علوم نظری در شخص باشد یعنی باید سالک در علوم سر آمد باشد نه این که فقط فلسفه را دیده باشد و باید آنقدر ممارست و توغل در فلسفه داشته باشد که ملکه ای در او شده باشد و بتواند از آن به عنوان میزان در عرفان استفاده کند

اشکال: اگر کسی بگوید: عرفان یافت هاست و معنا ندارد که در یافته امکان تطرق خطا باشد

جواب: در گفته ای اهل عرفان با هم متناقض است و ناسازگار است حتی در مسایل اساسی عرفان این اختلاف وجود دارد

اشکال: شارح خم می افزاید: اگر کسی بگوید سالکان بر حسب قوت و ضعف و ب رحسب جامعیت مقام و مرتبه ای که به آن می رسند در این نظر سالکان باهم مختلف اند و هخمه با هم مساوی باشندو بلکه برخی استعداد بیشتری دارندو منزلی که سالک به آن می رسند از نظر جامعیت یکسان نیست بلکه متفاوت و نا هم گون است.

به هر حال شارح گوید با توجه به اختلافی که سالکان و در مرتبه جامعی که باهم تفاوت دارند این که ما می بینیم انظار اهل کشف و شهود با هم مختلف است این به اعتبار تفاوت جایگاه و مرتبه سالک است و هر یک از منزل خود خبر می دهد و با توجه به اختلاف قوت و ضعف خود سالکان است

جواب: این منافاتی با لزوم میزان برای مکاشفه ندارد همان شخص ضعیف و سالک ضعیف اگر یک میزان و محک و معیاری در نزد او باشد با همان می فهمد که مرتبه بالاتری هم هست کمال خصوص آن مرتبه ای نیست که او دارد و لذا در مرتبه خود توقف نمی کند بلکه سعی می کند با تلاش و ریاضت و سیر و سلوک بیشتر و ادامه آن به مرتبه بالاتر برسد.

و الحمد لله رب العالمین علی اتمامه

شهر آینه دار می شود با یک گُل    آینه تبار می شود با یک گُل

گفتند نمی شود ولی می بینند    یک روز بهار می شود با یک گُل

و السلام علی من اتبع الهُدی

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo