< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت همراهی حکمت عملی با حکمت نظری

و من اعتقد انّه لا اعتبار بالتزكية و التصفية في طريق التعليم و النظر، ركب متن الهوى و الهوس حسب هذه العقيدة الفاسدة و غلبت على نفسه الشهوة و الغضب و استولت عليه الرزائل الطبيعيَّة المهلكة و حرمت عليها الفضائل الملكيَّة المحبيَّة و اشتغل بقراءة كتب مقلِّدى الفلاسفة و زبر المتكلِّمين من اصحاب الجدل و المشاغبة و ضيَّع عمره في ضبط الآراء المتناقضة و حفظ الأحوال و الأقوال المتقابلة فوقع (فأوقع- خ) نفسه في لجج الخيالات الفاسدة و الأوهام الباطلة، عند تلاطم امواج الشكوك و الشبهات المفرفة [المغرقة- ظ]، فاضمحل نور قلبه و عميت بصيرته بتراكم الكدورات المظلمة و العقايد الفاسدة، و ازداد فيه الجهل و التردُّد و حصل له البهت و التحيُّر، و لا يدرى أين يذهب، فلحق به من الحق الغضب، و ظنَّ انَّ الكمال ما حصل له و وصل إليه، و ليس ورائه حالة مرغوبة كماليَّة، و لا سعادة باقية، فيتقن خبث هذه العقيدة و وجه ضررها من لطفه و استعد به من مكره و غضبه».

أقول: بعد إثبات حقيَّة طريقى التصفية و النظر على قوانين اهل لاستدال، أراد ان يبيِّن أمرهما على مقتضى ما سلف من قواعد التحقيق فيكون اللَّواحق من الأبحاث، منخرطة مع السوابق منها في سلك الانتظام و التطبيق، و ذلك انَّه قد تقرَّر من القوانين السالفة، ان ليست حقيقة من‌ الحقائق الإلهية و لا مرتبة من المراتب الكيانيَّة الا و قد اشتملت عليها الحقيقة القلبيَّة و اللطيفة الانسانيَّة بالفعل، اشتمال الكلِّ على اجزائه، و الكلّى على جزئيّاته، لكن تراكم الغواشي المظلمة الهيولائيَّة و تصادم الحجب و الموانع الجسمانيَّة قد انطمست آثارها و اختفت أنوارها، فمسَّت الحاجة إلى انكشاف تلك الغواشي و ارتفاع تلك الموانع حتى يتمكَّن للخروج من مكامن الخفاء و الاستجنان إلى مجالى الظهور و العيان، فيظهر بها ساير المعارف و الحقائق و يتميَّز بها جميع النسب و الرقايق.

و لا يخفى عليك انّ ذلك يتصوَّر من وجهين، فتارة تكون بالحركات اللطيفة الفكريَّة بعد تسليط القوَّة القدسيَّة الروحانيَّة على قوَّنى الوهمية و المتخيّلة و ساير القوى الجسمانيّة بحيث يترتّب عليها تهذيب الأخلاق‌[1] و تزيين النفس بالهيئات المرضيَّة و الأخلاق الحسنة، و تارة اخرى بتسكين المتخيِّلة و المتوهمة و إلجامهما و منعهما (و إلجامها و منعها- خ) عن الحركات المضطربة المشوِّشة بعد تسخير القوى الجسمانيَّة بالتزكية و التصفية، و كلا الطريقين حق عند المحقِّقين من اهل النظر، و اصحاب المجاهدة (و أصحابنا المجاهدين- خ ل).

شعر

خُذ ابَطن هرشى، أو قفاها فإنه كلا جانبي هرشى، لهنَّ طريق‌

و ذلك لأنَّ الموجب لطريان تلك الغواشي و الحجب انَّما هو تسلط القوى الجزئيَّة الجسمانيَّة التي هي كالعمَّال و الصّناع في مملكة الحقيقة الانسانيَّة على اللطيفة الاعتدالية القلبيَّة التي هي السلطان في الحقيقة، و على أعوانها التي هي القوى الروحانيَّة العقليَّة.

و لا يخفى انَّ تدبير تلك المملكة حينئذ منحصر في وجهين، أحدهما- تقوية السلطان و تمشية أعوانه و تسليطهما (تسليطها- خ ل) على القوى الجسمانيَّة بحيث لا يتمكَّنون من العدول و التجاوز عمّا هم بصدده من الأعمال الجزئيَّة المعيَّنة لهم في ترتيب المملكة و استقامة أمورها، فيكون الكلّ مقهورين تحت حكم السلطان و امره فظهر (فيظهره- خ) حينئذ آثاره و أحكامه التي هي المعارف و العلوم، و الآخر عزل تلك القوى الجسمانيَّة و تسكينها و منعها عن الحركات المشوِّشة بعد تسخير أعوانها (أعيانها- خ) و تضعيفها بالتزكية و التصفية و حينئذ يتمكَّن السلطان من اظهار آثاره.

فعلم من هذا، انّ امر التصفية و التزكية التي هي عبارة عن كفِّ القوى الجسمانيَّة عن التعدِّى في المملكة الانسانيَّة، و منعها عن الحركات المشوشة المضطربة لازم في الطريقين، غاية ما في الباب، انه لازم في الطريق الأول من التسليط، و مقصود بالقصد الثاني، و الا- لم يتحقق التسليط. و اما في الطريق الثاني، فمقصود بالقصد الأول، و يلزم منه التسليط. فمن اعتقد انَّه لا اعتبار بالتزكية و التصفية في طريق التعليم و النظر ركب متن الهوى و الهوس و يكون مآل حاله إلى الوبال و النكال على ما ذكر في المتن.

نعوذ باللَّه من شرور أنفسنا و سيِّئات أعمالنا، من يهدى الله فهو المهتد و من يضلل فلن تجد له وليّا مرشداً. و عبارة الكتاب هاهنا ظاهرة غنيَّة عن التوضيح.

[في بيان تحقيق الحق‌]قال65:

«دقيقة: قد بقي هاهنا بحث مفيد لا بُدَّ و ان نشير إليه إشارة خفيَّة:

اعلم، انَّ اصحاب النظر و التعليم عندهم علم يمكن ان يتميَّز به النظر الصحيح عن الفاسد و يمكن ايضاً ان يعرف به وجه الحق عن الباطل و ليس عند السالكين من اصحاب المجاهدة، آلة شأنها ما ذكرناه.

فلئن قيل: انّ علومنا وجدانيَّة، و كما لا يفتقر في حصول العلوم الوجدانيَّة الضروريَّة إلى صناعة آليَّة مميِّزة، فكذلك العلوم الحاصلة لنا بالذوق و الوجدان.

قلنا: انّ ما يجده بعض السالكين قد يكون مناقضاً لما يجده البعض الآخر منهم، و لهذا قد ينكر البعض منهم البعض الآخر في ادراكاتهم و معارفهم، و متى عرفت هذا، فنقول: لا بُدَّ للسالكين من اصحاب المجاهدة ان يحصِّلوا العلوم الحقيقيَّة الفكرية النظريَّة اولًا بعد تصفية القلب بقطع العلايق المكدِّرة المظلمة و تهذيب الأخلاق و ترتيبها (و تزيينها- خ ل) حتى يصير هذه العلوم النظريَّة التي تكون من جملتها الصناعة الاليَّة المميِّزة بالنسبة إلى المعارف الذوقيَّة كالعلم الآلىِّ- المنطقي بالنسبة إلى العلوم النظريَّة الغير المتسقة (المنسقة- خ) المنتظمة، فلو تحيَّر الطالب السالك و توقَّف في بعض المطالب التي لا تحصل له بالفكر و النظر، حصَّله بالطريق الآخر، و يدرك وجه الحق فيه بالملكات المستفادة من هذه العلوم الحاصلة له بالفكر و النظر. هذا إذا لم يكن له شيخ مكمّل يرشده في كل مقام و منزل.

و اعلم ان تحقيق الكلام في هذا الموضع انَّما يحتاج إلى كلام مبسوط لا يحتمله هذا المختصر.

و هذا آخر ما أردنا ان نورده في هذه الرسالة، و الحمد للَّه رب العالمين و الصلاة و السلام على نبيّه محمد المصطفى و آله الطاهرين.

 

مصنف فرمود: انسان بر حسب خلقت و فطرت با توجه به این که عصاره وچکیده همه ی موجودات است و از هر مرحله ای از مراحل قوس نزولی عبور کرده رنگ خصوصیت همان مرتبه را به خود گرفته است لذا تمام معارف در نهاد بشر نهفته است تنها زحمت این است که انسان در خود کنکاش و غبار روبی کند و زنگار کدورت های مادی را از خود بزداید و وجود خودش را از سنگلاخ های مادی کنار بزند در این صورت علوم و معارف از درونش می جوشد این غبار روبی و کنکاش در خود و متوجه حقیقت خود شدن دو راه دارد؛

     یکی راه فکر و نظر و حکمت و فلسفه است

     و یکی هم راه عرفان و تصفیه نفس است

راه فکر و نظر بدون تهذیب اخلاق کافی نیست و کسی که چنین پنداری دارد که راه فکر و فلسفه بدون اخلاق کافی است او بر پشت هوا و هوس سوار شده است و به کمال نمی رسد و به جایی راه نمی یابد و راهش به نتیجه ای نخواهد بود

از مطول خواندنت مولا، چه سود    لقمه از قاب پلو باید ربود

 

به طور کلی راه کمال با دنیا طلبی و با توجه به مادیات جمع نمی شود «الدنیا و الآخرة کالمشرق و المغرب فاذا قرُبت من احدهما بعُدت عن الآخر» و دیگر این که «الدنیا و الآخرة کالضرّتان» دنیا و آخرت هووی هم هستند و با هم نمی سازند.

قوای وهمیه و خیالیه که انسان را متوجه دنیا می کنند باید در تحت ضبط و کنترل باشند و در محیط مادیات پرسه نزنند

ز دست دیده و دل هر دو فریاد    که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد    زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 

این قوای وهم و خیال که جزئی و مادی است باید تحت کنترل باشد در هر دو راه باید قوای مادی را کنترل کرد جز این که تفاوتی در اینجاست و شارح توضیح می دهند؛ کنترل قوای جزئی که همین تصفیه نفس و صفا دادن به همین نفس است که انسان توجه خود را از مادیات بر دارد و این در راه فکر و نظر مقصود ثانوی است و در عرفان مقصود ذاتی و اولی است.

تمثیل:

     نفس ناطقه در مملکت وجود انسان حکم پادشاه را دارد

     و قوه عقل حکم وزیر را دارد

     و قوای جزئیه حکم عمّال و کارگزاران حکومت را دارد

در راه حکمت شاه و وزیر تقویت می شود و در این صورت کارگزاران حکومت هم در ضابطه و کنترل شاه در می آید و به هر میزان که شاه و وزیر این کارگزاران و مجریان در کنترل حکومت اند و این در راه فلسفه و حکمت رخ می دهد و ایشان نفس و عقل را قوی می کنند و این مقصود به قصد ثانوی است قصد اولی قوی کردن سلطان و وزیر با فکر و نظر است.

اما در راه عرفان کارگزاران از اول تحت کنترل در می آید و مانع از ولگردی آنها می شود و در این صورت آثار سلطنت آن شاه و وزیر ظاهر می شود «من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه» در راه حکمت نظری و فلسفه باید حکمت عملی و اخلاق هم همراه شود و الا ایشان به تکذیب آیات الهی می رسند و علوم نظری هم به دردشان نمی خورد.

فصل 65:

دقیقه و نکته: این آخرین فصل کتاب است که به عنوان دقیقه مطرح می شود و بحث لازمی است؛

در علوم نظری و فکری معیار و میزانی برای تشخیص درست از نادرست است که آن علم منطق است و به آن علم میزان هم می گویند

حال آیا علوم مشاهدات عرفانی هم میزانی برای سنجش صواب از خطا دارند یا خیر؟

2 میزان در این باره بیان می دارند؛

    1. شرع مقدس: این را ملا صدرا در کتاب مفاتیح الغیب بیان داشته و در مصباح الانس هم آمده است که هر کشفی که هم خوانی با آموزه های شریعت داشته باشد صحیح است و الا غلط است

    2. علوم نظری: یعنی هر کشف و شهودی که با برهان عقلی موافق باشد صحیح است و الا غلط است

بنابرین دو میزان است؛

    1. میزان قرآن

    2. میزان برهان

که مجموع آنها حکمت متعالیه خواهد بود

ان قلتَ: کشف و شهود های عرفانی یافته ها اند نه بافته ها یعنی ساخته و پرداخته های ذهن نیست که گاه صواب باشد و گاه خطاء و میزان و معیار بطلبد کشف و شهود یافته است و این معنا ندارد که خطا باشد.

قلتُ: حرفهای کشف و شهودی عرفا که ادعا کرده اند، با هم اختلافات زیادی دارند در اساسی ترین مسأله عرفان که توحید است اختلافات فروانی است از آن جمله؛

    1. جهله صوفیه: برای خداوند ورای مقام ظهور مقام ذاتی قایل نمی باشند و خدا را در ظهوراتی که دارد خلاصه می کنند ایشان معتقدند؛ «هو الذی فی السماء سماءٌ و فی الارض ارض و فی الشجر شجر و ...» و ورای این ظهورات وجود مرتبه ی ذاتی برای خدا نیست

    2. برخی: کثرات وهمی اند و مثل آن دومی می ماند که شخص احول و لوچ می نگرد و در رواقع وجود ندارد محقق طوسی می گوید:

موجود به حق واحد اول باشد    باقی همه موجود مُخیّل باشد

هر چیز جز او که آیدنت در نظرت    نقش دومین چشم احول باشد

 

این هم درست نیست زیرا اساس تشریع شرایع را زیر سؤال می برد و این همه کتب آسمانی و انبیاء از چه روی خواهد بود

    3. حرف حق: ممکنات در مقام ظهور حقیقت دارد و کثرت در مقام ظهور وجود و در مرتبه مظاهر واقعیت دارند اما هستی ایی که؛

همه هر چه هستند از آن کمترند    که با هستیش نام هستی برند

 

با توجه به این که کشف نیل به حقیقت خارجی است چطور امکان تطرق خطا در کشف هست؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo