< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکال عرفا بر علوم عقلی

أقول: بعد إثبات حقيَّة (حقيقة- خ) طريق التصفية و دفع شبهات اهل النظر عليه أراد ان يشير إلى ما أورده اصحاب التصفية على طريق اهل النظر و دفعه. و تقرير ذلك انّ علوم النظّار مأخذها الآلات الجسمانيَّة و القوى الحسِّية الهيولانيَّة التي هي مَثار الخطاء و منشأ الغلط، دون علوم اصحاب المجاهدة و ارباب التصفية، فانّ مأخذها هو المبدأ الفيَّاض الذي هو منبع الحق و معدن الصدق بالذات بدون توسُّط آلة جسمانيَّة و لا قوة هيولانية.

و لا شكَّ ان ما يستفاض من المبدأ بهذا الوجه، لا يمكن تطرُّق الخطاء إليه، دون ما يستفاد منه بطريق النظر بتوسُّط الآلات و القوى.

و جواب ذلك، انَّ القوى و الحواس، هي المعدّات الأول بطريق (في طريق- خ) التصفية، كما هي في طريق النظر، و ان المبدأ الفيَّاض هو المفيض بالذات للمعارف و الحقائق مطلقاً، لا اختصاص له بطريق دون آخره:

اما بيان الأول في كون الحواسِّ معدَّة في طريق النظر، فظاهر، و كونها معدَّة في الطريق الآخر، فلانَّها لو لم تكن معدَّة، لما تعلَّقت النفس الناطقة ببدنه البتَّة، لحصول ما هو الغاية للحركة الوجوديَّة بدونه، و عدم توصُّل شي‌ء من تلك القوى و الآلات في استحصال تلك الغاية. و لئن سلَّمنا ذلك، لكن يلزم ان يكون الكمال الحقيقي هو الذي يحصل لها بعد انقطاع ذلك التعلق بالموت.

فلئن قيل: لم لا يجوز ان يكتسب من ذلك التعلُّق ما يمنعها عن الوصول إليه؟

قلنا: فعلى هذا يجب حصول ذلك قبل تعلُّقها به، و الا يلزم امتناع حصوله لها مطلقاً. لامتناع حصوله لها بعد التعلق المستتبع للموانع، و حينئذ لم يتعلق به البتَّة، لحصول الغاية الكمالية بدونه و ممانعته لها.

و الحاصل، انّ احد الأمرين لازم، امَّا عدم استتباع التعلق المذكور لاكتساب الموانع، أو عدم احتياج تعلُّق النفس إلى البدن في استحصال الغايات و استغنائها عنه بالذات.

فلئن قيل: انَّما يلزم ذلك لو كان التعلُّق المذكور مستتبعاً لاكتساب الموانع فقط، و ليس كذلك، فانَّها كما يكتسب من ذلك التعلق ملكات مانعة للوصول في بعض المواد، فلا يبعد ان يكتسب منه ملكات اخر تُعدُّ من جملة الأسباب و الشروط المطلقة في البعض الآخر.

قلنا: فعلى هذا، قد رجعتم إلى ما هو الحق و اعترفتم به بعد ما أنكرتموه، و ذلك لأنّ المطلوب الأول، ان استعمال القوى الجسمانيَّة الحسيَّة و الآلات الهيولانيَّة البدنيَّة، من شأنه ان يكون مُعِداً للنفس في استحصال الغايات الكماليَّة إذا كان استعمالها على ما ينبغي فيما ينبغي، فإذا كان استعمالها على خلاف ذلك، فلا بُدَّ من استتباعه ملكات مانعة عن استعمالها على الوجه الأول، فيكون مانعة لاستحصال الكمالات ضرورة.

و امّا بيان الثاني، فلما بيَّنا في الكتب الحكميَّة، انَّ المبدأ هو المفيض لسائر المعارف و الحقائق بالذات، فانّه الخزانة الحافظة لها، و ان المقدمات المستنتجة منها انَّما هي معدّات للاستفاضات (للاستفاضة- خ).

لا يقال: فلا يكون حينئذ المبدأ الفيَّاض مفيضاً بالذات، ضرورة توقُّف افاضته على استعداد المحل.

لأنَّا نقول: ان احتياج القابل في استفاضته إلى الأسباب و الشروط المعدة لا ينافي استغناء الفاعل في افاضته عن تلك الأسباب و الشروط، على انَّه قد اعتبر في طريق التصفية مثل هذه المعدّات كتخيلة المحل و تصفية الباطن و توجّهه إلى المبدأ و غير ذلك من الشروط و الأسباب المعتبرة عندهم على ما سبق بيانه.

قال64:

«على انّا نقول: ان العلوم كلَّها موجودة فينا لما ستعرفه لو تأمّلت في المباحث السالفة، لكنَّها مخفية بالحجب المانعة عن الظهور.

و لا يخفى عليك انّ ظهورها تارة يكون بالحركات اللطيفة الفكريَّة الروحانيَّة بعد تسليط القوَّة القدسيَّة على قوتى الوهميَّة و المتخيِّلة و ساير القوى الجسمانيَّة و تهذيب الأخلاق و تزيين النفس بالأخلاق الحسنة، و تارة اخرى بتسكين المتخيّلة و المتوهِّمة و إلجامهما و منعهما عن الحركات‌ المضطربة المشوِّشة بعد تسخير القوى الجسمانيَّة بالتزكية و التصفية، و كلا الطريقين حق عند اكثر المحققين من اهل النظر و اصحاب المجاهدة.

شعر:

خذ ابطن هرشى‌ أو قفاها فانّه كلا جانبي هرشى، لهنَّ طريق‌

 

اشکال: علوم عقلی به حواس مستند است و خطا پذیر است اما عرفان به کشف مستند است که خطا در آن راه ندارد و حکما علوم خود را از حواس می گیرند و عارف علم خود را از حق تعالی می گیرد

این اشکال در این فصل و فصل 64 جواب داده می شود در دو بخش پاسخ بیان می شود؛

    1. حواس اِعداد گر علوم عقلی و عرفان است

    2. مُفیض حقیقی علوم حق تعالی است

حواس معدّ علوم عقلی: علوم عقلی بعد از حواس است لذا گفته اند: «من فقد حسا فقد فقد علما »

حواس معد عرفان: زیرا نفس ناطقه تعلق به بدن یافته است اگر بدن و حواس نقشی در جنبه اعداد برای کمال نفس نداشتند نفس ناطقه نباید به دنیا می آمد.

اگر حواس معد برای کمال حقیقی نفس نباشد یا باید نفس ناطقه به بدن تعلق پیدا نمی کرد و یا باید ملتزم شوید که کمال حقیقی بعد از مرگ برای نفس حاصل می شود

هر دو فرض باطل است کمال باید در دنیا برای نفس حاصل گردد لذا حواس نقش اعدادی در عرفان و کمال حقیقی دارند.

ان قلتَ: حواس مانع کمال نفس اند؟

قلنا: در این صورت لازم می شود نفس پیش از تعلق به بدن کمال بیابد زیرا ایجاد نفس و رها شدن و عبث بودنش محال است نفس باید در جایی به کمال برسد

قطره ای کز جویباری می رود    در پی انجام کاری می رود

 

حواس در راستای امور دنیوی مانع و در راستای امور اخروی معدّ نفس و کمال آن است والا حواس می توانند مانع و یا معد باشند

بخش دوم جواب مصنف: مفیض همه ی علوم خدا است زیرا خزاین همه چیز نزد خداست « ان من شیئ الا عندنا خزائنه و لا ننزله الا بقدر معلوم »

نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود    گر نه ورای نظر عالم بی منتهاست

 

علوم مطلقا از عالم بالا و از جانب حق افاضه می شود

اشکال: مُعد بودن حواس و بدن منافات با مفیض بودن حق تعالی دارد حواس در علوم عقلی و عرفان جنبه ی اعدادی اگر دارد این با افاضه گری حق تعالی جمع نمی شود اگر حق مفیض است پس تأثیر و مدخلیت بدن و حواس چیست؟

جواب: این ها باهم منافاتی ندارند زیرا معنای اعداد آماده کردن ماده برای قبول فیض است اما مفیض حق تعالی است؛

قبول ماده شرط است در افاضه ی فیض     و گرنه بخل نباشد ز مبدأ فیّاض

فصل 64:

مصنف در این فصل جواب دیگری می دهد و قصد دارد فصل الخطاب و قضاوت نهایی و حرف آخر را صادر کند در این فصل مصنف ب هر دو علوم عقلی و عرفان صحه می گذارد

ایشان می فرماید: علوم و معارف در کمون و نهاد بشر نهان است منتها غبار و کدورات مادی روی این چشمه ها و معدن های علوم معارف که در نهاد بشر را گرفته است وجود انسان باید غبار روبی شود

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی    غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

 

فطرت بشر الهی و خدایی است « فطرة الله التی فطر الناس علیها » در آیه میثاق و ذر هم آمده و شهید مطهری در کتاب شناخت مطلبی بدیع را می فرماید: در سوره اعراف آمده، « وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ» {172} خدا انسان را بر خودشان گواه گرفت و بعد گفت: آیا خداوندگار شما نیستم؟ بلکه خودشان را به آنها نشان داد و خدایی خود را به ایشان ننمود معلوم می شود که انسان آینه ای است که خدا در او دیده می شود و مظهر خداست این فقط این طور معنا دارد که انسان آینه حق نما باشد و وقتی آینه را به ما نشان دادند معنا داشته باشد که خدا از ایشان برای خودش شهادت و گواه بگیرد. پیامبر فرمود: « الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة » باید حفاری کرد و از معدن کانی ها و گهر هایش را استخراج نمود انسان معدن علوم و معارف است

این جهان زندان و ما زندانیان    حفره ای کن جان خود را وا رهان

 

از این پوشش غلیظ مادی و از این تعلق عمیق و وسیع مادی انسان باید حفره ای به سوی عالم تجرد باز کند حضرت علی ع در خطبه 1 درباره ی فلسفه بعثت انبیاء فرمود: « لیستعدوهم میثاق فطرته » مردم به میثاق و عهد فطری که با خدا بستند پایبند باشند و آن عهد را اداء کنند و « و لیثیروا لهم دفائن العقول » "اثارة" یعنی غبار روبی یعنی غبار مادی را از روی گنجینه های مادی بروبانند تا علوم و معارف ظهور و بروز بیابد پس همه ی علوم در نهاد انسان هست و فطری اوست فقط غبار روبی و حفاری و استخراج می خواهد و انسان باید راهی به ذات و درون خود کند و به درون خود غور کند که این از دو راه ممکن است؛

     علوم عقلی و فکر و نظر

     عرفان و تذکیه نفس

منتها اگر راه فکر و نظر بخواهد به انجام و هدف برسد باید همراه با تهذیب اخلاق باشد حکمت نظری بدون حکمت عملی که بنیان آن است محقق نمی شود « ثم کان عاقبة الذین اساء السوءا ان کذبوا بآیات الله » راه فکر و نظر که ممزوج با اخلاق باشد یعنی همراه و آمیخته با کنترل و نظارت و تسلط بر وهم و خیال و قوای مادی جزئی که رهزن انسان اند

و دیگر راه تذکیه نفس و عرفان است که نظارت بر قوای وهمی و جزئی حاصل می شود پس هر دو راه دخالت دارد و کمال توافق و سازگاری بین علوم عقلی و عرفان وجود دارد و تنازع و کشمکشی در این باب وجود ندارد.

نکته: شارح می گوید: تفاوتی بین علوم عقلی و عرفان وجود دارد که تسلط بر وهم و خیال در عرفان موضوعیت دارد و مقصود به قصد اولی است و تصفیه نفس به همین معنا است که جلوی ول گشتن قوای مادی و جزئی گرفته شود اما این مهم در فلسفه طریقیت دارد و مقصود به قصد ثانوی می باشد زیرا در فلسفه تا این قوا را تحت تسلط در نیاورند و جلوی جولان آن را نگیرند فکر نمی تواند معانی والا را درک کند تا بخواهد فکر « الله نور السموات و الارض » را درک کند وهم و خیال و متصرفه نور حسی و قوی را تصور می کند و به جای وجود منبسط خیال امتداد حسی را تصور می کند لذا باید جلوی ولگردی این قوا گرفته شود تا فکر بتواند اوج بگیرد این مهم در عرفان موضوعیت دارد و عرفان هم همین خود کنترلی است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo