< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب مصنف نسبت به نظر محققین

قال62:

«و اما نحن، فنقول: ان كل شرط يعتبر في طريق التصوف، فلا بدَّ من اعتباره في طريق النظر عند التحقيق، فان رفع العلايق المشوِّشة امر ضرورى لا بدَّ منه في كلا الطريقين، و هذا بيِّن لا يحتاج إلى بيان زايد، و هكذا الكلام في النوم و السهر. و بالجملة، فان اعتبار جميع ما به يعتدل المزاج ضرورى في الصورتين، كما ان الاجتناب عن جميع ما يخرجه عن الاعتدال ضرورى فيهما، و يعرف من هذا انَّه لا استبعاد في اجتماع شروطه، و اما الخواطر المشِّوشة لجمع الهمَّة، فهي من جملة الموانع في الطريقين فإنه من الضرورات الواقعة في الطريق حسب اقتضاء الحكمة البالغة، لكن تسكين المتخيِّلة المتحركة بالحركات المضطربة المشوِّشة و إلجامها و منعها عنها، غير متعذّر عند ارباب الصناعة، كما هو مذكور في كتبهم».

أقول: لمّا بيَّن ما استقرَّ عليه رأى اهل النظر من المحققين منهم، و المتحدقين (المتحذلقين- خ) في حقَّية (حقيقة- خ) طريق النظر، أراد ان يبيِّن ما هو الحق عنده، فنبَّه بقوله: و اما نحن إلى آخر قوله يريد ان يبيِّن ما هو الحق عنده في هذا الأمر، فقال: انّ كلّ شرط يعتبر في طريق التصوُّف، فلا بُدَّ من اعتباره في طريق النظر، و ذلك لأنَّ رفع العلايق المشوِّشة الذي هو من مبادى هذا الطريق و اوائل منازله ضرورى في طريق النظر ايضاً، و الا، فلا يمكن إفضاؤه إلى المطلوب، فانّ ادراك الاوليات التي هي من اجلى المطالب عندهم، لا يمكن بدون التوجُّه الذي انَّما يتحقق بالاعراض عمّا سوى المتوجِّه إليه و الإقبال عليه بالكليَّة، و لا معنى‌ لرفع العلايق، سوى هذا، فالوصول إلى العلوم الكسبيَّة و المعارف الخفيَّة (الحقيقيَّة- خ ل) اخرى بأن لا يمكن بدونه. فعلم انّ رفع العلايق ممّا لا بدَّ منه في كلا الطريقين، و هكذا الكلام في النوم و السهو و ما يوجبهما من الجوع و الشبع، فان الإفراط في شي‌ء من ذلك يوجب كلال القوَّة الفكريَّة و ضعفها عن الحركة الانفعاليَّة (الانتقاليَّة- خ ل) المفضية إلى المطالب الكسبيَّة. و بالجملة فان اعتبار جميع ما به يعتدل المزاج ضرورى في الصورتين، اعنى طريق الاستدلال و التصفية، كما انَّ الاجتناب عن كل ما يخرجه عن الاعتدال ضرورى فيهما فعلم من هذا الكلام انّ الأمر فيما زعمه بعض المحقِّقين من انّ طريق التصفية مشروط في إيصاله إلى المطالب الحقَّة باستحصال طريق النظر، و انّ طريق النظر هو مستقلّ في الإيصال بنفسه، على عكس ما تخيَّلوه، فان طريق النظر هو المشروط في الإيصال من الطريقين، و انَّ طريق التصفية هو المحتاج إليه في الإيصال، و هو الذي يمكن ان يكون مستقلًا في ذلك على ما لا يخفى ممّا سبق من البيان.

و يعرف من هذا الكلام ايضاً، انّه لا استبعاد في اجتماع شروطه بالنسبة إلى المؤيِّدين بالفطرة السليمة و الموفّقين على المناهج المستقيمة، و اما بالنسبة إلى ساير الناس، فممّا لم يذهب إليه احد «جلَّ جناب الحق عن ان يكون شريعة لكلّ وارد».

 

فصل 62:

اهل نظر منکر این نمی باشند که راه عرفان انسان را به حقیقت می رساند و ایشان هویت عرفان و سیر سلوک را انکار نمی کنند اما راه فکر و نظر را نسبت به وصول به حقیقت راهی نزدیک تر و آسانتر و قابل وثوق و اعتماد بیشتر و برای این باور 4 وجه از عبارت مصنف استفاده می شد؛

    1. راه سیر و سلوک سخت و دشوار است

عشق ز اول سر کش و خونی بود    تا گریزد هر که بیرونی بود

در ره منزل لیلی که خطر هاست به جان    شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

 

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری    بر حذر باش که سر می شکند دیوارش

 

سخت است زیرا باید از هر چه غیر خداست دل بکند و قطع علایق کند؛

شرط عاشق نیست با    یک دل دو دلبر داشتن

 

کل ما شغلک عن الحق فهو صنمک

هر لحظه ای خاطر مرا با بت پرستی می رود    توحید بر من عرضه کن تا بشکنم اصنام را

 

راه عرفان راه بت شکنی است و باید ابراهیم وار بت ها را در هم شکست

 

    2. بر فرض وصول، نگهداری راه عرفان از خودش مشکل تر است قلب هم با تحول و دگرگونی دستاورد های عرفان را از دست می دهد

    3. کسی که بتواند خاطرات و خطورات را در کنترل خود در آورد باز در راه عرفان زمینه آسیب دیدن وجود دارد زیرا باید دایم باید اعتدال و مزاج جسمی و روحی و معنوی را حفظ کند و این پرستاری دایم می طلبد و در غلبه کیفیتی باید به ضد آن معالجه کند و در درمان با کمی بهم خوردن توازن درمان باعث آسیب دیدن شخص می شود و او را از راه سیر و سلوک باز می دارد یک لقمه حرام سال ها سالک را از مقصد دور می دارد

رفتم که خار از پا کشم محمل ز چشمم دور شد    یک لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد

 

    4. راه عرفان محتاج راه فکر و نظر است و بدون آن، راه دور تر و توقف بیشتر می شود و عرفان به تنهایی قابل وثوق و اعتماد نیست و نیاز به فلسفه و نظر دارد لذا فلسفه اعتماد بیشتری در آن است.

خلاصه: راه فکر و نظر مستقل است و نیازی به عرفان ندارد بر عکس عرفان که برای پیمودن راه عرفان چاره ای از راه فلسفه نیست و حتما باید آن را بیاموزد.

در این فصل مصنف نظر خود را در این رابطه مطرح می کند و در ضمن بیان نظر خود از وجوه 4 گانه جواب می دهد اما نه با ترتیبی که بیان کردیم.

خلاصه نظر مصنف: اتفاقا بر عکس است و راه عرفان نیازی به راه فکر و نظر ندارد اما فلسفه محتاج عرفان است

بیان نظر مصنف: با جواب از 4 وجه مذکور است؛

جواب وجه نخست: بله راه عرفان دشوار است و برای اوحدی از مردم میسور است در روایت است که «کلٌ مُیسّرٌ لما خُلق له»

هر کسی را بهر کاری ساختند    مهر آن را در دلش انداختند

 

راه عرفان برای کسانی است که اهلیت و استعداد و آمادگی این معرفت را دارند

معرفت درّ گرانی است به هر کس ندهندش    پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش

 

ابن سینا جمله ای در مقامات العارفین اشارات و تنبیهات دارد که «جلَّ جناب الحق عن ان يكون شريعة لكلّ وارد او یطلع علیه الّا واحدٌ بعد واحد». به قول حکیم سنایی؛

بار توحید هر کسی نکشد    طعم توحید هر خسی نچشد

 

نه تنها راه معرفت عرفانی مشکل است بلکه راه معرفت فلسفی و عقلی هم مشکل است و این اشکال به عرفان اختصاص ندارد

جواب وجه دوم: بله نگهداری عرفان و حفظ کمال مشکل است نگهداری راه فلسفه و عقل و نظر هم مشکل است اما غیر ممکن نیست مشکل است زیرا قلب متلوّن است و به اندک تغیر حالت می یابد و دگرگون می شود یعنی نفس و ذهن انسان به گونه ای است که حالت تأثیر پذیری آن زیاد است و این از جمله اقتضاءات حکمت های الهی است و این خود بد نمی باشد

وهم و خیال انسان انجذاب و کشش آن به طرف امور سفلی دنیوی و مادی است و حرکت در راه عرفان سیر رو به بالا و معرفت یافتن به افق اعلی است و به حق تعالی و پیشگاه خدا می خواهیم معرفت بیابیم برخلاف جهت وهم و خیال که رو به پایین است لذا اگر انسان کاری بکند برای حفظ عرفان و صید طریق معرفت تا توجه انسان از امور مادی بر داشته شود و توهمات و تصوراتی پیدا کند که مناسب با عالم بالا و قدس و تجرد و اِله است لذا حس راه عرفان و معرفت و عقل و نظر مشکل است

گر دست نمی دهد وصالش    دست من و دامن خیالش

 

انسان به طرف پایین کشیده می شود « اثّاقلتم الی الارض »

تن زند اندر چنگال ها    جان گشاید سوی بالا بال ها

 

انسان باید عادت بدهد اموری را کسب کند که رو به بالا پر گشاید و این دشوار است این که قلب حالات دگرگون است و با اندک توجهی به این و آن سو می رود و توجهش از حق بر داشته می شود و این کار وهم خیال است که انسان را از توجه به حق باز می دارند و متوجه عالم ماده می کنند این معنا اقتضای حکمت از جانب حق تعالی است زیرا «لو علم الناس لخربت الدنیا» اگر همه پی عقل می رفتند نه وهم و خیال کار دنیا پیش نمی رفت.

مصنف در ص 104 یکی از حکمت های وهم و خیال را در وجود انسان بیان داشتند که « و هذا من جمل الحکم الله البدیعة ...» حکمت خیال این است که خیال سگ پاسبان درگاه حق است تا هر کس و ناکسی به آن جناب نتواند نزدیک شود با تصور امور سفلی و محسوس او را از تعقل امور اعلی باز دارد.

سریع التقلب بودن قلب از اقتضاهای حکمت الهی است می توان وهم و خیال را عادت داد تا اموری را تصور کنند که مناسب با امر قدسی است

سؤال: چطور می تواند وهم و خیال را تربیت کرد؟

جواب: برای تربیت وهم مصنف اموری را بیان می دارند؛

    1. با صدای بلند ذکر گفتن: به نظر بعضی، البته مصنف قبلا صدا بلند کردن را در عرفان نفی کردند لذا گوید به نظر برخی

    2. انسان جهد و تلاش کند تا فکر و خیال را به امور فطری و نظری عقلی بکشاند نه به امور دنیوی

    3. شنیدن آواز خوش: البته آوازی که غنای حرام نباشد زیرا از حرام نمی توان به خدا رسید مسیر رسیدن به خدا باید از راهی باشد که مرد رضایت خدا باشد

    4. عشق عفیف: این بسیار خطر و تهدید دارد و چندین تابلو خطر می طلبد تا زمینه ی انحراف و شبهه و خرده گیری نباشد زیرا عشق چند نوع است؛

     عشق حیوانی

     عشق نفسانی: که خود دو قسم است؛

     مجازی نفسانی:

     حقیقی نفسانی:

عشق آینه بلند نور است    شهوت ز حساب عشق دور است

عشقی که نه عشق جاودانی است    بازیچه شهوت جوانی است

 

عشق هایی که از پی رنگی بوَد    عشق نبوَد عاقبت ننگی بوَد

 

عشق عفیف مراد عشق مجازی نفسانی است که عشق به خلق و خوی محبوب است « المجاز قنطرة الحقیقة » نه به شکل و شمایل و چهره و بدن کسی.

خواجه در شرح الاشارات و التنبیهات به طور مفصل از عشق مجازی سخن گفته و ابن سینا هم بیان دیگری دارد ایشان می فرماید: ریاضت متوجه 3 هدف است و به هر کدام چیزهایی کمک می کند؛

    1. دور ساختن ما سوی الله از سرراه: به این هدف زهد حقیقی کمک می کند

    2. مطیع ساختن نفس اماره برای نفس مطمئنه: تا وهم و خیال به طرف امور مادی کشیده نشود و توهماتشان مناسب با امور مجرده باشد به این هدف 3 چیز کمک می کند؛

     عبادت با حضور قلب

     آواز خوش

     پند اهل

    3. لطیف ساختن باطن برای آگاهی و معرفت: به این هدف دو چیز کمک می کند؛

     اندیشه و افکار لطیف

     عشق عفیف: که عشقی مجازی نفسانی است و گفته شده؛ «من عشق و عفّ و کتم و مات مات شهیدا»

جواب وجه سوم: حفظ اعتدال هم در طریق عرفان ضروری است و هم در طریق فکر و نظر حال چه مزاج جسمانی و چه نفسانی و اخلاقی هر دو برای فکر و نظر و عرفان الزامی است عقل سالم در بدن سالم است اگر حکمت نظری بلا حکمت عملی و تهذیب اخلاق آمیخته نشود بنیان حکمت نظری تشدید نمی شود قرآن فرماید: «ثم کان عاقبة الذین اسآء السوءا ان کذّبوا بآیات الله» اگر درمان اخلاقی نباشد و فقط به فلسفه بچسبد معلوم نیست عاقبت به خیر شود و کارش به تکذیب می رسد.

تا کنون جواب ها مشترک بود

جواب وجه چهارم: فلسفه است که به عرفان نیاز دارد حقیقت عرفان قطع علایق است عرفان صفای نفس بخشیدن و تهذیب نفس است تا نفس از کدورات غیر حق پاک شود حال این فلسفه است که به عرفان نیاز دارد زیرا انسان نمی تواند با شواغل مادی درس بخواند در روایت آمده علم را در جوع و غربت طلب کنید سیر خوردن و سیر خفتن و سیر گعده گرفتن راهی به علم و دانش نمی برد.

با قطع علایق و درست کردن نیت ها انسان به فضایل اهل علم می رسد طوری که فرشتگان بال خود را زیر پای طالب علم پهن می کند در نتیجه راه عرفان مستقل از فلسفه است بسیاری اند که اصلا درس و مدرسه ای ندیده اند اما به صفای باطنی رسیدند و از معرفی سخن می گویند و خبر می دهند که باید سالها در لابلای خطوط کتاب ها به دنبال آن گشت.

البته مصنف بر این باور است که اگر انسان راه فلسفه و عقل را جلوتر تحصیل کند مفید خواهد بود و مانع که نیست بلکه برای عرفان مُعدّ است اگر انسانی که اهل عرفان شده است قبلا راه فلسفه را می پیمود زودتر به مقصد می رسید و فلسفه کمک کار و یاریگر او می بود.

آتشی از عشق در دل بر فروز    سر به سر لفظ و عبارت را بسوز

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo