< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب آخرین اشکال بر انسان کامل از نظر عملی

أقول: هذا جواب الشبهة الأخيرة، و هي المشار إليها في صدر الرسالة، من انّ ساير ما يتوسَّلون به في الطريقة الحقَّة على مذهبهم المسمَّاة بطريق التصفية من الأعمال و الأحوال، انَّما هو أسباب استيلاء المرَّة السوداء على‌ الأعضاء الشريفة الادراكيَّة و انحرافها عن صورها المزاجيَّة الاعتداليَّة، فيريد ازاحة هذه الشبهة و إثبات ما ادعى هنا لك من الأمر فيما زعموه، من اختلال امزجة الأعضاء الادراكيَّة و ارتكاب أسبابه على خلاف ما ظنُّوه، بل على عكس ما تخيَّلوه، فشرع يبيَّن تلك الأعمال و الأفعال على التفصيل، انها ليست موجبه لانحراف الامزجة عن الصورة الاعتدالية الأصلية، بل التزام تلك الأعمال انَّما هي لاسترداد تلك الأمزجة عن الانحرافات الحاصلة لها بواسطة تراكم الأهوية النفسانيَّة و تصادم الاقتضاءات و العادات الطبيعيَّة الهيولانيَّة إلى صورها الاعتداليَّة الأصليَّة، بعبارة مبسوطة لا يحتاج إلى تطويل الكلام بتوضيحه، لكن هاهنا مقدَّمة جليلة النفع لا بُدَّ من التعرُّض لها، و هي، ان الصورة حيثما اعتبرت، الهيَّة كانت أو كونيَّة، تقتضي ان تكون‌ دوريَّة، و ان المركز منها، هو المظهر للحقيقة الحقَّة الموجودة بالذات اولًا، و ان ساير النقط الباقية انَّما هي مظاهر النسب الأسمائيَّة و الأعيان الاعتباريَّة، و لهذا لا يتمايز وجوداتها الا باعتبارهاإلى مقابلاتها، و نسبتها إلى أضدادها. و اما نقطة المركز، فليس لها مقابل و لا ضدَّ و ندَّ (فلا ضدَّ و لا ندَّ- خ ل)، بل هو الواحد الحقيقي الذي تعيَّن به ساير النقط و مقابلاتها. و ما سمعت من انّ مظهر الوحدة الحقيقيَّة هو الصورة الاعتداليَّة، انَّما المراد به هذا المعنى.

ثمَّ، ان كل ما كان من تلك النقط أقرب إلى المركز، كانت آثار الوحدة و الوجوب فيها اكثر و أحكامها يكون اشمل، و كلَّما كان أبعد، كانت آثار الكثرة و الإمكان فيها اكثر، و أحكامها يكون اقلّ شمولًا و اقصر نسبة لوجود مقابله بآثاره الخاصَّة المقابلة لآثارها و أحكامها، فحينئذ، يكون الموجودات على ثلاثة اقسام، منها- ما يكون متوسِّطاً في احكام الوحدة و الكثرة و هي الحقيقة النوعيَّة الانسانيَّة، و منها- ما يكون مائلًا في ذلك إلى طرف الوحدة و البساطة، و هي العقول و النفوس المجرَّدة، و منها- ما يكون مائلًا في ذلك إلى طرف الكثرة، كالحيوانات و النباتات و الجمادات.

ثمَّ، ان افراد تلك الحقيقة النوعيَّة ايضاً لسعة عرضها و احاطة جامعيَّتها على ثلاثة اقسام، منها- ما يكون بجميع أحواله و أفعاله واقعاً في وسط العدالة، و هو الخليفة الحقيقيَّة للحق و الإنسان الكامل.

و منها، ما يكون واقعاً اما في طرف الإفراط أو التفريط، خارجاً عن الصورة الاعتداليَّة، فبحسب ميله عن تلك الصورة محتاج إلى العلاج و الميل عمّا فيه من المرتبة الخارجة إلى الطرف المقابل لها من المراتب الخارجة، حتى يحصل له المرتبة الاعتداليَّة الأصليَّة كما تقرَّر في امر العلاج، انَّه انَّما يكون بالضد، و قد بيَّن المصنِّف جميع ذلك في المتن مفصلًا مبسوطاً لا يحتاج إلى مزيد من التوضيح.

 

شارح گوید: مصنف چیزی را فروگذار نکرده و متن ایشان نیاز به توضیح بیشتر ندارد فقط ایشان یک مقدمه پر فایده در این باب بیان می دارند و با توجه به این مقدمه مطلبی که مصنف فرمود: «ریاضات برای رسیدن به اعتدال است و برای علاج امراض نفسانی است و معالجه همیشه با ضد محقق می شود» به این مطلب کمک شایانی می کند این مقدمه شارح بسیار مهم و پر دقت است و لطایف و دقایق فراوانی دارد و توجه و دقت می طلبد؛

مقدمه شارح: ایجاد به نظر عرفا به تجلی و ظهور است عرفا حق تعالی را فاعل بالتجلی می دانند پس؛

     یک ذاتی داریم که مطلق از اطلاق و تقیید است و وحدت شخصی دارد

مطلق از اطلاق و لا اطلاق هم    بی نیاز از وصف و جفت و طاق هم

 

این ذات وجود است وجود لا بشرط مقسمی که هیچ قید و شرطی ندارد مطلق وجود است

     در مرحله ایجاد موجودات یک وجودی پیدا می شود با یک تعیناتی که ایجاد به تجلی است

در عرفان همه چیز در مرحله ظهور و ایجاد و تجلی ختم نمی شود بلکه ورای آن ذاتی است که «جهان را صاحبی باشد خدا نام» بر خلاف جهله صوفیه که همه چیز را در ظهور و ایجاد ختم می داند بلکه خدایی است که «فی السماء سماء و فی الاض ارض» و خدایی که ورای این مراتب است.

این نظر سر از کفر و الحاد در می آورد در ظاهر سخنان عرفا در عرفان ادبی و ادبیات عرفانی کسی دچار سوء فهم می شود لذا این مطلب حساسی است و دقت و توجه می طلبد خدا در آسمان به صورت ذات ظهور می کند اما در عین حالی که خدا ظهور در مظاهر دارد مقام ذاتش محفوظ است وجود مطلق و لا تعین است که اسم و رسم و صفت و تعین ندارد و این همان ذات حق تعالی است و در مرحله ایجاد که به تجلی و ظهور است در این مرتبه هم موجوداتی پیدا می شود و مراتب درست می شود؛

     موجودات مرتبه ذات: که عبارت است از؛

    1. مرتبه احدیت

    2. مرتبه واحدیت

     موجودات خارج: که عبارت اند از؛

    1. موجودات مجرده به طور کلی:

    2. موجودات مادیه:

مرتبه ظهور و خارج و ایجاد همه ی این مراتب را شامل می شود در ایجاد و تجلی اول ابتدا موجودات مرتبه ذات پیدا می شود و بعد موجودات خارج یعنی مرتبه ذات احدیت و واحدیت است؛

ماهی از سر کَنده گردد نی ز دم    عقل اول آمد پس عقل دوم

 

مرتبه واحدیت هم خود شامل؛

    1. اسماء و صفات

    2. اعیان ثابته

و بعد اینها ظهور و بروز در مرتبه خارج می یابند و همین اسماء و صفات در مرتبه ذات واحدیت پیدا شدند به ظهور و بروز خارجی می رسند و به صورت موجودات خارجی در می ایند.

به نظر عرفا ایجاد دوری است و موجودات یک دایره ای را طی می کنند « کما بدئکم تعودون » که یک دایره می شود و از همان مرتبه ذات احدیت و واحدیت که وجود را آغاز کردند به مرتبه خارج که مجردات و مادیات است می آید و بعد دوباره همان مسیر را باز می گردد تا به همان مرتبه ای برسد که آغاز وجود کردند « انا لله و انا الیه راجعون »

در ایجاد این مقامات ذات و فعل و ظهور و ایجاد و تجلی و تعینات و مراتب موجودات همه دو چیز است؛

    1. یک وجودی که مظهر همان وجود حقیقی است که ذات مطلق است

    2. تعینات اسمائی و صفاتی و اعیانی است (اعیان و ماهیات و اشیاء)

در این دایره دو چیز است؛

    1. وجود: که محور و قطب و مرکز دایره است این مظهر وجودی است که ذات مطلقه باشد و این وجود ذات مطلقه که در این مرتبه ظهور کرد همین وجودی می شود که محور و مرکز دایره ایجاد است و آن عبارت از انسان کامل است که با اعتدال وجودی که دارد در بین همه ی مظاهر و موجودات به حکومت تکوینی وجودی حکومت می کند

    2. تعینات اسمائی و صفاتی و اعیانی: که محیط این دایره وجودی است

عرفان علم بسیار ظریفی است و هر چیزی که به هر مقدار که از ظرافت بر خوردار می شود آسیب پذیری و خطرش بیشتر می شود وقتی مطلب خیلی دقیق و باریک شد که ادق من الشعر و احدّ من السیف مانند صراط می شود که گذر از آن بسیار دشوار است

نهایت ادراک ما از ذات مطلقه در قالب ذات احدیت است فرق ذات مطلقه با ذات احدیت در این است که با لطایف الحیل و با قدرت خدادای ذهن و با تأمل و تحیلیل عقلی، ذهن می تواند آن تعینی که ذات احدیت با تصور و ادراک ما می یابد را نادیده بگیرد مانند مجهول مطلق که به مجرد تصور ذهن ما معلوم می شود اما ذهن این قدرت را دارد تا از وصف معلومیت آن فاکتور بگیرد و این مقدار سهم ما از درک ذات احدیت است؛

به عقل نازی حکیم تا کی    به فکرت این ره نمی شود طی

به کنه ذاتش خرد برد پی    اگر رسد خس به قعر دریا

 

ذات احدیت تعین اول و مقام پیامبر اکرم ص است که ما او را نمی پرستیم هر چند برای ایشان خیلی مقام قایلیم اما ایشان را خدا نمی دانیم که فرمودند: «نزّلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم »

یک نکته بیش نیست غم و عشق وین عجب    از هر کسی که می شنوم نامکرر است

 

کسانی که با عرفان سر و کار دارند این مطلب را باید بسیار دقت کرد که حقیقت «الدرس حرف و التکرار الفٌ» است

خداوند؛

     نه مجموع ممکنات است: همه ی را یک جا بریزی و خدا بشود

     نه جمیع ممکنات است: که همه را جمع کنی و هر ... هر... را خدا کنی

     و نه جامع ممکنات: خدا ذات غیر قابل دسترسی است و محدودیت ندارد

در این باب دو چیز هست؛

     در مقام ایجاد یک محور است که آن وجود انسان کامل است که مظهر همان وجودی است که ذات مطلقه باشد

     و یک تعینات اسمائی و صفاتی و اعیان ثابته و ماهیات است

و این تعینات هم سایر موجودات اند یعنی؛

     مجردات: همان ملایکه و نفوس اند

     و مادیات: حیوان و نبات و جماد است

در مرتبه ذات احدیت و واحدیت ابتدا وجود می یابد و بعد به مرتبه خارج می آید و اینها محیط این دایره اند زیرا ایجاد دوری است لذا؛

     انسان کامل مظهر وجود حق است

     و سایر موجودات مظهر اسماء و صفات حق اند و تعینات اسمائی و صفاتی اعیان ثابته

سؤال: امتیاز این مظاهر از یکدیگر به چیست؟

     به وجود نیست: زیرا وجود یک چیز است و همه ی این مظاهر به وجود متحقق اند و وجود محور است و وحدت دارد

     امتیاز اینها نسبی است: یعنی در مقام مقایسه با یکدیگر امتیاز می یابند و امتیازشان به اضافه و سنجش است لذا اعتباری می شود و امتیاز حقیقی نیست زیرا اضافه و نسبت اعتباری است

و امتیاز با یکدیگر به این است که؛

    1. یک دسته از این مظاهر اسماء تنزیهیه حق اند که مجردات اند

    2. یک دسته دیگر هم مظاهر اسماء تشبیهیه حق اند که مادیات است

حق تعالی دو دسته اسماء دارد؛

    1. اسماء تنزیهیه: مانند «لیس کمثله شیئ» که سبب تنزیه حق از مادیات و ممکنات می شود

    2. اسماء تشبیهیه: مانند «و هو السمیع البصیر» که موجب تشبیه حق به مادیات است.

امتیاز اینها به این است که مجردات و مادیات مقابل هم و ضد هم اند مجردات مظاهر تنزیهیه و مادیات مظاهر اسماء تشبیهیه اند لذا ضدیت دارند

در این مراتب و مظاهر؛

     هر مرتبه ای که به آن محور و قطب و وجود نزدیک تر باشد احکام وجوب و وحدت در آن قوی تر است

     و هر مرتبه ای که از آن مرکز دور تر باشد احکام امکان و کثرت در آن قوی تر است

سؤال: چطور می شود که یک موجود و مظهر و مرتبه ای به مرکز دایره وجودی نزدیکتر باشد؟

جواب: در صورت قرب می یابد که تعینش کلی تر باشد و تعین اطلاقی و سِعی داشته باشد و این اطلاق غیر از اطلاق فوق اطلاق و تقیید نیست بلکه مقابل آن تقیید است یعنی تقیید را در شکم خود جا می دهد و جامع مقید است اما آن حد مقید را با حد و خصوصیتش ندارد لذا تقابلی که بین مظاهر گفته شد به هم نمی خورد آن می تواند تقابل مطلق و مقید باشد مانند مجرد و مادی

و هر چه مقید خاص تر و مقید تر باشد مانند تعین مادیات بُعدش از مرکز دایره وجودی بیشتر می شود و آثار امکان وکثرت در آن بارزتر می شود لذا مجردات فقط کثرت نوعی و مرتبه ای و حقیقی دارند اما مادیات علاوه بر کثرت نوعی کثرت فردی هم دارند به خاطر ماده و عوارض ماده

غیر از انسان که محور و مرکز دایره ایجاد شد دو قسم دیگر موجودات پیدا شد؛

    1. مظاهر مجرده: در افق وحدت این دایره وجودی قرار دارد زیرا مجردات قربشان به مرکز بیشتر است تعین آنها اطلاقی و جامع و کلی است

    2. مظاهر مادیه: در افق محیط و محدوده کثرت قرار دارد زیرا مادیات دارای تعین جزئی و مشخص و خاص است و بُعد از مرکز دارند

اهل آن عالم موحد مستقرّ     اهل این عالم کثیر و منتشر

 

این 3 قسم موجودات و مخلوقات شد؛

    1. انسان کامل

    2. مظاهر مجرده

    3. مظاهر مادیه

ملای رومی حدیثی را نقل می کند: « ان الله تعالی خلق الملائکة و رکّب فیهم العقل و خلق البهایم و رکّب فیهم الشهوة و خلق بنی آدم و رکّب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله علی شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو ادنی من البهایم » و بعد در شرح این حدیث می گوید:

در حدیث آمد که یزدان مجید    خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گُرُه را جمله عقل و علم وجود    او فرشته است و نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوی    نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی    همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اسطبل و علف    از شقاوت غافل است و از شرف

سومی هست آدمیزاد و بشر    از ملایک نیمی و نیمی ز خر

نیم خر خود مایل فطری بود    نیم دیگر مایل عِلوی بوَد

عقل اگر غالب شود پس شد فزون    از ملایک این بشر در آزمون

شهوت ار غالب شود بس کمتر است    از بهایم این بشر زان پست تر است

تا کدامین غالب آید در نبرد    زین دوگانه تا کدامین بُرد نَرَد

آن دو قوم آسوده از جنگ و هراس    وین بشر با دو مخالف در عزاست

 

انسان بین تجرد و مادیت در نبرد است و باید جمع بین آن ها بکند

انسان ها هم 3 دسته می شوند؛

    1. انسان کامل حقیقی اصلی: ایشان انبیاء و ائمه ع اند که محور وجود و مرکز دایره ایجاد می باشند که «لولاک لما خلقتُ الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما» و دیگر این که در دعای عدیله نسبت به امام زمان عج آمده: «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء»

    2. انسان هایی که به طرف وحدت تمایل دارند

    3. انسان هایی که به طرف کثرت تمایل و سیر دارند

قسم 2 و 3 خارج از اعتدال می باشند اعتدال جمع بین دنیا و آخرت است و در روایت است که « لیس منا من ترک الدنیا لآخرته و من ترک الآخرة لدنیاه » قرار نیست انسان به حد افراط و تفریط گرفتار شود که مثلا ادای ملایک در آورد که قبلا ملَک بوده است؛

من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود    آدم آورد در این دیر خراب آبادم

 

انسان وجود جامعی است و اعتدال به جمع به دنیا و آخرت است پیامبر ص گاه دلش از دنیا می گرفت و می فرمود: ارحنا یا بلال! و گاهی هم چنان جذبه حق او را در می ربود که به عایشه مظهر تمام نمای دنیا و دنیا زدگی می فرمود: «کلّمینی یا حمیراء» و ملای رومی فرماید:

گاه گاهی این سجود و این رکوع    کلّمینی یا حمیراء ی من است

 

و هنر جمع بین دنیا و آخرت است نه که یک طرف غش کند و بگویند: آدم خوبی است و به درد دنیا نمی خورد مرحوم رهبر راحل نمونه کاملی از جامعیت است ایشان در هر سخنرانی دو بخش را تبیین می کردند یکی معارف ناب و عرفانی و بخش دیگر هم حرفهای روزمره و عادی می فرمودند که هر عامی و روستایی هم آن را می فهمیدند این هنر است که جمع بین قطب وحدت و کثرت بکنی.

پس انسان ها 3 دسته اند؛

     برخی تمایل به قطب وحدت دارند

     و برخی تمایل به قطب کثرت

     و عده ای هم متعادل اند و جمع وحدت و کثرت می کنند

و نامتعادلان را باید با ضد آن علاج کرد تا تعادل یابند یا به تعادل نزدیک شوند لذا ملای رومی فرماید:

زین بشر هم ز امتحان قسمت شدند    آدمی شکل اند و سه امت شدند

یک گُرُه مستغرق مطلق شدند    همچو عیسی با ملک ملحق شدند

نقش، آدم لیک معنا جبرئیل    رسته از خشم و هوی و قال و قیل

قسم دیگر با خران ملحق شدند    خشم محض و شهوت مطلق شدند

لاجرم اسفل بوَد از سافلین     ترک او کن، لا احب الآفلین

ماند یک قسم دگر در اجتهاد    نیم حیوان نیم حی با نشاط

روز و شب با نفس اندر کشمکش    کرده چالیش اولش با آخرش

همچو مجنون در تنازع با شتر    گه شتر چربید و گه مجنون حُرّ

میل مجنون از پی لیلی روان    میل ناقه از پس طفلش دوان

یک دم ار مجنون ز خود غافل شدی    ناقه گردیدی و وا پس آمدی

گفت: ای ناقه چو هر دو عاشقیم    زین سبب دو همره نا لایقیم

 

این زندگی کردن انسانی و توسط و حفظ تعادل و اعتدال هنر است که فرمود: «و کذلک جعلناکم امة وسطا»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo