< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب ایراد به سیره عملی عرفا

[جعل المعارف العقلية المستندة الى البراهين الحاصلة للإنسان المعتدل المزاج‌]قال61:

«و من جعل المعارف العقلية و العلوم اليقينية المستندة إلى البراهين القطعيَّة الحاصلة للإنسان المعتدل المزاج، الذي لم يستول عليه الرزائل الطبيعيَّة البدنيَّة من الخيالات الفاسدة و الحجب المانعة للكمالات الحقيقة لا نفسها و لا من الأسباب المعدَّة بالنسبة إلى ما هو من الكمالات الحقيقيَّة عنده، فمن الأولى، الأحق- الأخلق- ان تعدَّه من زمرة المجانين و اصحاب الماليخولياء و منكرى العلوم الضروري.

و اما تكرار بعض الألفاظ المعيَّنة حال المراقبة، فانَّما يكون سبباً لاستمرار ما ذكرنا من الملاحظة.

و اما قوَّة الصوت و مجاهرته (و جهاريَّته- خ) فغير معتبرة عند ارباب الصنعة (الصناعة- خ).

و امّا التخلي عن الخلق و ملازمة المواضع الخالية فانَّه ضرورى (فامر ضرورى- خ ل)، لا يتصوَّر بدونه تفريغ القلب عن الوساوس و الشواغل المانعة و التبرِّى من العلايق المظلمة و الإقبال بكنه الهمَّة على الله بالكلية، كما لا يتصوَّر بدونه استنباط العلوم الفكريَّة اليقينيَّة و المطالب البرهانيَّة، مجرَّدة عن الشكوك و الشبهات الوهميَّة و الخياليَّة، و من شرط في هذا الأمر و طريقه تناول الأغذية الرديَّة، فهو جاهل أو ممرور. نعم، انّ من‌ السالكين من يناسبه غذاء معيَّن دون غذاء آخر، و منهم من يكون على عكس ذلك، فان الأمزجة مختلفة و الصفات الذميمة الطبيعيَّة الحاجبة بحسب ذلك ايضاً مختلفة، و لا شك ان التدبير بحسب الاغذية و الادوية و غيرهما في مداواة الأمراض النفسانيَّة انَّما يختلف حسب اختلاف تلك العلل و الأمراض كما في العلل و الأمراض البدنيَّة.

و اما الجوع الشديد و السهر المفرط، فهو مذموم كلَّ الذَّم في طريق التصوُّف و المجاهدة، كما هو مذموم في طريق التعلُّم و النظر. نعم القدر المعتبر عندهم من الغذاء، ما لا يسقط بقلته القوة، و لم يستول بها على المزاج المرَّة، و لا تعرض اذيَّتها من الاضطراب و الغفلة، و لا يوجب تكثُّر (تكثير- خ) الكسل و لا نثر الشهوة، و لا يوجب انصراف همِّه (همَّته- خ) عن جانب القدس و إقباله على الهضم و التغذية و دفع الفضول و توليد البراز و ما يشبه ذلك و هكذا الكلام بعينه في النوم و السهر. و بالجملة، فكلُّ ما هو شرط في احد الطريقين، فهو شرط بعينه في الطريق الآخر.

و اما ارتكاب الآلام و المشقّات و ترك الراحات بالاختيار، فلا يجوز الا بالنسبة إلى المستكمل الذي اعتاد الترفُّه و التنعُّم و الراحة البدنيَّة و استولت على مزاجه الشهوات، و غلب عليه اخلاق المخانيث و الشهوات و النسوان، و هكذا الكلام بعينه في تحصيل الملكات المفيدة لهيئة الحزن و الهمِّ و البكاء و ما يشبهها. و اما كسب الملكات المفيدة للذلَّة و قلَّة الحميَّة و المسكنة و ما يشبهها، فلا يجوز بالنسبة إلى المرتاضين الذين غلب على مزاجهم الغضب الشديد و العجب، و التكبُّر و القهر و السطوة و حبُّ الجاه و ما يشبهها.

و لا شك ان معالجة الأمراض النفسانية و التخليص (و تخليص النفس- خ)، عن الأخلاق الرديَّة المهلكة، و تجريدها عن العادات الخبيثة المظلمة لا يمكن بدون اتصافها بملكات مرضيَّة و عادات حسنة تقابل تلك الأخلاق الذميمة و الصفات الخبيثة بمقابلاتها (بأضدادها- خ)، فان دفع (رفع- خ) احد الضدين لا يمكن الا بالضّد الآخر كما في معالجة الأمراض الجسمانيَّة. و من البين، ان سورة احد الضدين متى انكسرت بسورة الضد الآخر، حصل هناك حالة متوسطة قريبة من الاعتدال، و المزاج الذي استولت عليه الشهوة الخبيثة البهيمية متى انكسرت كيفية الموجبة لتلك الحالة بسورة الكيفيَّة التي تقابله (تقابلها- خ) مال إلى الحالة الاعتداليَّة، و هكذا الكلام في المزاج الذي غلبت عليه شدَّة القهر و حِدَّة الغضب، فإنه متى انكسرت كيفيَّة المفيدة لتينك الحالتين بسورة الكيفيَّة التي تقابلها، مال إلى الحالة المتوسِّطة، و ان لم يتَّفق الوصول إلى حدّ الاعتدال الحقيقي (و ان لم يتبيَّن الوصول ...- خ ل).

و لا يخفى عليك، انَّ اخراج المزاج الواقع في الحدود المقابلة لحدِّ الاعتدال، إلى حدِّ الاعتدال، باستعمال القوانين المعتبرة في صناعتى الطب و الحكمة، لا يكون أسقاماً و تمريضاً للبدن، بل يكون بالحقيقة إبراء و تقوية للنفس و البدن، و افادة لصحَّتهما، و لا يتوهَّم ان ما يكون علاجاً لمرض معيَّن في محل جزئي بحسب وقت و حال معيَّنين، يكون علاجاً لسائر الأمراض الباقية، فان الأمراض النفسانيَّة انَّما يختصُّ بعضها بالحدود الواقعة في جانب الإفراط، و البعض الآخر بالحدود الواقعة في جانب التفريط، على انّ- مداواة مرض معيَّن انَّما يختلف حسب اختلاف الأوقات و الأحوال و الموضوعات و العادات و ما يشبهها، فتأمّل ذلك.

و اعلم انّ مخالفة النفس بالمعنى الذي ذهب إليه العارفون، كما يجب اعتبارها في طريق التصوُّف، يجب ايضاً اعتبارها في طريق التعليم و النظر (في طريقة التعليم و النظر- خ ل) و قد أشرنا إلى ذلك في كثير من المواضع فلا حاجة هاهنا إلى تكرار الكلام و توضيح البيان، فاعرف ذلك ...».

 

فصل 61:

آخرین اشکال به بیان عرفا درباره انسان کامل از قبیل اشکالات دسته دوم و مسایل عملی عرفا این بود که؛ این که عرفا اهل حکمت را به جنون و خیال بافی و دور ماندن از حقیقت متهم می کنند اما خود عرفا اولی به این اتهام اند زیرا ایشان رفتار و کارهایی دارند که این اتهام را درباره خودشان تقویت می کنند مثلا؛

    1. عرفا ذکر زیاد می گویند حرف زدن بدن را به تحلیل می برد و ضعیف می کند زیرا؛

آن که سخن را به سخن ضم کند    پاره ای از خون جگر کم کند

 

و عقل سالم هم در بدن سالم است ایشان که ذکر هم می گویند با صدای بلند است و بانگ و نفیر و نعره و فریاد می کشند

    2. ایشان گرفتار انزوا و گوشه گیری اند و کسی که مدام در مکان های خلوت و دور از مردم به سر ببرد خیالاتی و مالیخولیایی شود

    3. غذاهای پست می خورند

    4. گرسنگی می کشند

    5. شب زنده داری می کنند و نمی خوابند

    6. رفتار های زننده می کنند تا از چشم مردم بیفتند و در نتیجه غیرت و شخصیت و حمیت خود را لگد مال می کنند

این رفتار ها از آدم عاقل سر نمی زند و عرفا با این کارها خود خیالاتی و دور از حقیقت اند

جواب: مصنف این اشکال را در چند بخش جواب می دهد؛

اولا: درویشی که گفته اهل فکر گرفتار خیال بافی اند و بهره ای از کمال ندارند و قبول ندارد معارفی که انسان با فکر و نظر و برهان عقلی به آن دست می یابد کمال است و مقدمه کمال بالاتری است که کشف باشد آن درویش خود دیوانه ای است به قول عبید زاکانی موشی رجز می خواند گربه ای سر رسید و موش گفت؛

مست بودم اگر گاف و هاء و یه ای خوردم     گاف و هاء فراوان خوردند مستان

 

حال درویشی بی بهره از معرفت عرفانی و عرفان و خود بسته ای به عرفان حرفش به نام عرفان تمام نمی شود راه رسیدن به مرتبه کشف گذر از مرتبه عقل است گذر در بحث جامعیت به معنای رها کردن و وانهادن نیست بلکه به معنای عبور و رسیدن به مرتبه ای بالاتر است نه این که به عقل اعتنایی نکنند بلکه با حفظ مرتبه عقل به مرتبه کشف هم عارف دست می یابد و راه می یابد

ثانیا: درباره ذکر زیاد هم قرآن می فرماید: « یا ایها الذین آمنوا اذکر الله ذکرا کثیرا » ذکر کثیر باعث دوام توجه می شود و هر چه ذکر بیشتر بهتر است البته ذکری که مصنف از آن دفاع می کند ذکری است که انسان با قلب خود متوجه خدا باشد اما ذکر جلی و داشتن حلقه های ذکر صوفیه دارند را مرحوم مجلسی اول ک-ه خود اهل عرفان است - می فرماید از طریق ائمه ع به ما چیزی نرسیده است

روضة المتقین از مجلسی اول جلد 13 ص 196 روایتی را از پیامبر نقل می کند که فرمودند: « بادروا الی ریاض الجنة.

قالوا: یا رسول الله! و ما ریاض الجنة؟

قال: حِلَق الذکر»

ثالثا: اما نعره و بانگ و فریاد در ذکر هم مصنف می گوید در عرفان جا و اعتباری ندارد در مرحوم مجلسی حلقه ای ذکر را این گونه معنا می کنند: « ای المجامع التی یَطلب فیها العلوم الدینیة او المجامع التی یُوعَظ فیها و اما التی اشتهر من الاجتماع للذکر الجلی فلم تصل الینا عنهم »

جلسات درس و بحث و موعظه حلقه های ذکر واقعی است .

مرحوم فیض کاشانی در الوافی ص 216 در ابواب ذکر و دعا بعد از بیان دو آیه از قرآن؛ « و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول » و آیه « ادعوا ربکم تضرعا و خُفیة انه لا یحب المعتدین » خدا را در پنهانی بخوانید بعد که اینها را بیان می دارد می فرمایند: « فی هذه الآیه دلالة علی کراهة ما یفعله المتصوفه من رفعتهم الاصوات بکلمة التوحید و اظهار المواجید فانه اعتداء و مجاوزة عن حد ما رسمه الشرع فی الذکر و العبادة هذا ان اقتصروا باظهار فی الذکر اما سایر ما یفعلون من التغنی بالاشعار فی اثناء الاذکار و والتواجد فی السماع و استمالة البصار و الاسماع و الاتیان بالشهیق و النهیق و الرقص و التصفیق و البوط و السقط و لا شک انه بدع فی الدین و کاد ان یکون استهزاءا بالشرع المبین اعاذنا الله من شر الشیاطین »

ایشان صدا بلند می کنند و جلسات سماع و وجد دارند صدا در توحید بلند می دارند و آوازه خوانی کرده و از شنیدن آن به وجد می آیند اما این رفتار ها تجاوز از حدود شرعی ذکر و عبادت است و کراهت فقط در ذکر جهری است اما در غنا و شعر خوانی و به وجد آمدن ها و بد مستی و رقص و پایکوبی و سماع و چشم غره رفتن ها و گوش تیز کردن ها و نعره و بانگ و افتان و خیزان شدن در جلسات وجد و سماع بدعت در دین است و بلکه تمسخر شریعت مبین اسلام می باشد»

مرحوم فیض و علامه مجلسی اول، خود عارف اند

در کسوه خواص آمده عامی چند    بد نام کننده ی نکو نامی چند

 

در هر رشته ای بلاخره نخاله هایی هم هست که باعث بد نام کردن آن رشته می شوند

رابعا: گوشه گیری و انزوای عرفا مگر برای علوم نظری و فکری لازم نیست که مدتی انسان از مردم کناره بگیرد رهبر راحل ره قبل از انقلاب متوغل در بحث و درس داشتند و با احدی ارتباط و مراوده نداشتند و لازمه درس و بحث انزوا و دوری از جماعت بی خیال است خواجه می فرماید:

لذات دنیوی همه هیچ است پیش من    در خاطر از تغیّر آن هیچ ترس نیست

ایام شادی و شب عیش و طرب مرا    غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

 

حال چه برسد برای کشف و شهود و عرفان و رسیدن به کمالات که به طریق اولی باید ادبش را رعایت نمود و از ابتدا این قدرت را انسان ندارد که بین کمالات و جماعات جمع کند

خامسا: اما غذای پست خوردن اگر کسی پول دارد و غذای خوب نمی خورد یا جاهل است و یا دیوانه. محیی الدین سمین و فربه بود و وقتی بر او ایراد می گرفتند می گفت: عشق به مزاج ما ساخته است. عالمی در مجلس شاه دست به نان سرکه برد شاه گفت: راحت باش و بخور که این گردن با نان سرکه به هم نیاید! بلآخره هم برخی سالوس و ریاکارند

مرحوم کاشف الغطاء می فرمود: من خوب می خورم و خوب هم می فهمم. حیدر آقای معجزه که به منزل آقای رمضانی می رفت خودشان پول می داد تا چلوکباب بگیرند و به تعداد تمام افراد خانواده و بچه ها شادمان بودند به قول مرحوم کافی خوب ها را چرا مومنان استفاده نکنند؟ «الطیبات للطیبین»

اما مسأله این است که هر غذایی به هر مزاجی نمی سازد و ممکن است امراض بدنی بیاورد اطباء برای معالجه امراض جسمانی گویند: فلان غذا را نخور در امراض و معالجه ی امراض روحانی و اخلاقی هم چنین است و مزاج در اخلاق نقش دارد و چه بسا استادی انسان را از غذایی منع کند

سادسا: گرسنگی شدید هم باید اعتدال را رعایت کرد

نه چندان بخور کز دهانت بر آید    نه چندان کز ضعف جانت بر آید

 

سابعا: و شب زنده داری هم حد تعادلی دارد نه باید آنچنان باشد که روز را به چرت و سستی و خواب آلودگی سر کند

اندازه نگه دار که اندازه نکوست    هم لایق دشمن است و زیبنده دوست

 

ثامنا: اما اگر برخی از ریاضت ای شدید دیده شود و یا تن دادن به کارهای پست و لگد مال کردن شخصیت خود هم داستانی دارد گهگاهی اوقات رذایلی بر شخص حکومت می کند که علاجش با ضد آن است کسی که شکم باره است با گرسنگی شدید و روزه ای پی در پی علاج می شود متکبر را باید بر خاک نشاند مرحوم جلال الدین همایی در مقدمه رساله ذیل فَصّ شیثی از آقا محمد رضا قمشه ای که مباحث ولایت است و شرح فص 2 از فصوص الحکم محیی الدین است در مقدمه آن رساله آقای همایی از استادش شیخ محمد خراسانی نقل می کند که مرحوم میرزا جهانگیرخان قشقایی گفته: «ما برای استفاده از محضر آقا محمد رضا قمشه ای به تهران رفتیم شب نزدشان رفتیم و دیدیم ایشان وجه علمایی ندارد و شبیه کرباس فروش های سَدَه می ماند ایشان فرمودند: فردا به خرابات بیا خرابه ای که بیرون خندق بود در نزدیکی آن درویشی قهوه خانه ای بود که محل تردد اهل ذوق بود فردا به آنجا رفتم مرحوم قمشه ای خیلی ساده بر روی ذیلویی نشسته بودند نشستم و کتاب اسفار را باز کردم ایشان چنان عن تحقیقٍ ارائه بحث کرد که نزدیک بود آقای جهانگیری دیوانه شود! »

مرحوم آقا محمدرضا متوجه حالت ایشان شد و فرمود: «قوت می بشکند ابریق را» و...

اول باید طرف بشکند و با تعین و انانیت و تشخص نمی شود انسان در پی عرفان باشد خلاصه این ریاضت ها و دستورات سیر و سلوکی نه برای مریض کردن افراد و نا متعارف کردن ایشان است بلکه برای معالجه و به اعتدال رساندن ایشان است این یک معالجه اخلاقی و روحی است که هر رذیله را با ضد آن درمان می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo