< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تربیت عرفانی عارف

قال60:

«و بُيِّن، انّ دوام المراقبة و المواظبة على ما ذكرنا من الملاحظة مع ملازمة الآداب و الشروط المعتبرة عند ارباب هذه الصناعة و ترك استعمال‌ شي‌ء من القوى الجسمانيَّة في جذب الملاذِّ الدنيويَّة و دفع المكاره البدنية، ثمَّ قهرها على المطاوعة و المتابعة و ممانعة اقتضاء ما يقتضيه القيود المذكورة، اما بحسب ذاتها، أو بوجوب (أو بوجود مطاوعتها- خ) مطاوعتها للهوى، و القوة الوهميَّة أو المتخيِّلة البدنيَّة انَّما يقهرها على المتابعة و المدافعة عن توجُّهها بالكلية نحو البدن و تقيُّد (و يفيد انجذابها- خ ل) انجذابها نحو المادة و الكدورات الماديَّة، فان الأسباب الفاعلة لا يبعد ان تصير معزولة عن بعض ضروب الفاعليَّة، مقهورة على ضرب آخر يقابل الضرب الأول بأسباب أخر قويَّة».

أقول: هذه إشارة إلى دفع الاستبعاد الذي استشكلوه في طريق استحصال الانطلاق عن العقود و الإطلاق عن القيود المستتبع للمكاشفات الحقيقيَّة، بأن الملكات الراسخة و الأفعال الطبيعيَّة، كيف يتخلَّف عن موضوعاتها بمجرَّد التصوُّرات و الاعتبارات العقليَّة المسمّاة بالمراقبة و الأفعال المضادة لها. و تقرير دفعه، ان دوام المراقبة التي هي عبارة عن ملاحظة الحقيقيَّة المطلقة في تنوَّعات تعيُّناتها بحيث لا يغيب عن الواحد الظاهر بكثرة المظاهر، ممّا يستجلب تلك الكمالات و يستحصل به ساير العلوم و المعارف. و بيان ذلك انَّما يتمّ بتمهيد مقدمة و هي، انّ امداد الحق سبحانه و تعالى و تجليّاته متواصلة إلى العام في كل نَفَس، بل الموجود عند التحقيق ليس الا تجلياً واحداً يظهر له بحسب مراتب القوابل، و استعداداتها تعيُّنات هي المبدأ لهذه التعدُّدات الظاهرة، و الا فالتجلّي الفايض على الممكنات من الحق، احدىُّ الذات، لكنَّه انَّما يظهر بحسب احكام القوابل، فمهما غلب فيها من الصفات و الأحكام، وجوبيَّة كانت، أو امكانيَّة، يكون ظهور ذلك التجلي فيها بحسبها منصبغاً بذلك الغالب من الأحكام النسبيَّة الاعتباريَّة محققاً (مختفياً- خ) بأحكامه و أوصافه الحقيقية التي أولها العلم، ثمَّ ان الحقيقة القلبيَّة الانسانيَّة، لسعة قابليتها و احاطة جامعيَّتها لتحزيب‌ للبحرين، الأسماء الإلهيَّة و الحقائق الكونيَّة، و صلاحيَّتها للمرآتيَّة و المظهرية، جعلت موردة للأحكام الجزئيَّة و الكلية فما برحت ظاهرة (ما، مما يوجب ظاهرة- خ ل) بأحكام ما خطر فيها، كلَّية كانت أو جزئيَّة، الهيَّة أو كونيَّة متجددة منقلبة في تلك الأحكام، فإذا لم يخطر فيها شي‌ء من الجزئيّات و لم يغلب عليها حكم صفة على التعيين و يظهر عن ساير العلايق بالكليَّة حتى عن التوجُّه إلى الحق باعتقاد خاص، أو الالتجاء إليه باسم جزئي، فان ذلك التجلي حينئذ يظهر بحسب احديَّة الجمع الذاتي بأوصافه الحقيقيَّة التي أولها رتبة و أقواها (أقربها- خ) نسبة إليه العلم.

فعرفت من هذه المقدمات، انّ دوام المراقبة و المواظبة عليها انسب وسيلة و أقرب طريقة لاستحصال العلوم و المعارف، سيَّما إذا كانت مع ملازمة الآداب (الأدب- خ) و الشروط المعتبرة عند ارباب هذه الصناعة من فطام النفس عن المألوفات و عدم الالتفات إلى الرسوم و العادات و ترك مقتضيات القوى الجسمانية الحيوانية من البهيمية الشهوانية و السبعية الغضبية المستعملة في جذب الملاذِّ الدنيويَّة و رفع المكاره البدنيَّة، ثمَّ قهرها على المطاوعة و المتابعة للقوة القدسيَّة، و ممانعة اقتضاء ما يقتضيه القيود المذكورة، اما بحسب ذاتها أو بوجوب مطاوعتها للهوى و القوَّة الوهميَّة و المتخيِّلة البدنية، إذ اسعاف المقتضيات (انبعاث المقتضيات- خ ل) القوى و القيود المذكورة انَّما يقهر القوَّة القدسيَّة على المتابعة و المدافعة عن توجُّهها بالكليَّة نحو البدن و تقيُّد انجذابها (تفيد انجذابها- خ ل) نحو المادَّة و الكدورات المظلمة اللازمة لها، فان الأسباب الفاعليَّة لا يبعد ان تصير معزولة عن بعض ضروب الفاعليَّة التي مبدئها اللواحق الماديَّة و القيود الامكانيَّة، مقهورة على ضرب آخر يقابل الضرب الأول بأسباب آخر قويَّة، مثل ارتكاب المكاره و ساير ما يضادُّ تلك المقتضيات، فان من المقرَّرات، انّ معالجات الأمراض انَّما هي بأضدادها (ان معالجة الأضداد، انَّما هي بأضدادها- خ).

 

فصل 60:

اشکال: با تصور و توجه افعال طبیعی از طبیعت خود منسلخ نمی شود و کار خود را می کنند عارف مدعی است که با توجه به حق تعالی که نام آن را هم دوام مراقبت می گذارد این قوای طبیعی مانند قوه شهوت و غضب تحت کنترل در می آید و افسار گسیخته نمی باشد و کار خود را انجام دهد یا تحت فرمان هوی و هوس هر کاری خواست بکند خیر، عارف با توجه به حق تعالی و با دوام مراقبه و کشیک شبانه روزی این افعال طبیعی را در کنترل و تصرف خود در می آورد و اینها را در مجرای صحیح خود و در مجرای مورد رضایت خداوند به کار می گیرد مقتضای شهوت شکم بارگی و در غضب ستم گری است اما عارف اینها را به حال خود رها نمی کند یا نمی گذارد تحت تبعیت واهمه قرار بگیرد و تابع هوی و هوس باشد و هر چه به خیالش گذشت چیره ی آن شود بلکه این قوای طبیعی تحت کنترل می شود

حال اشکال این است که چطور توجه و ملاحظه و لحاظ و تصور ذهن می تواند جلوی اقتضای طبیعی قوای طبیعی را بگیرد و نگذارد تحت هوی و هوس هر کار خواست بکند اشکال مهمی است که چطور امر اعتباری که تصور ذهنی است می تواند مرتبه وجودی انسان را بالا ببرد و از سقف موجودات مادی و طبیعی تا مرتبه قاب قوسین و اَو اَدنی برساند که مرتبه تعین علمی و تعین اول است این اشکال مهم و جواب آن هم خیلی مهم خواهد بود.

جواب: شارح جواب را مبتنی بر 4 مطلب می داند؛

مطلب نخست: وجودی که از حق تعالی صادر شده یک چیز است طبق قاعده الواحد که « الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» و ذات خدایی که واحد است وجودی که از او صادر می شود باید واحد باشد این وجود صادره هم از مرتبه احدیت تا پایین ترین مرتبه که ناسوت و طبیعت باشد را شامل می شود یعنی همه ی این مراتبی که در مقام ظهور و وجود و ذات مطلقه پیدا کرده است و وجود صادر از ذات چنین دامنه ی گسترده ای دارد.

در این صورت وجود در هر مرتبه ای به رنگ خصوصیات قوابل در آن مرتبه در می آید وجودی که از حق صادر شده بی رنگ است و رنگ کثرت نگرفته است اما در این مراتب بر حسب خصوصیات اسیر رنگ خصوصیات آن مرتبه ها می شود در احدیت رنگ احدیت و در واحدیت رنگ موجودات آن را و .... می گیرد

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد    موسی ایی با موسی ایی در جنگ شد

چون که رنگ را از میان بر داشتی    موسی و فرعون دارند آشتی

 

مطلب دوم: قابلیت و استعدادی که انسان در موجودات دارد ویژه است که هیچ موجودی این قابلیت را ندارد که انسان می تواند مجمع البحرین شود یعنی محل تلاقی بحر مادیت و بحر معنویت گردد و ماده و تجرد را در خود جمع کند و بحر وجوب یا ذات و مرتبه خارج و امکان را در خود داشته باشد ذات هم خود دو مرتبه احدیت و واحدیت می شود که اینها دو روی ذات است احدیت باطن واحدیت و واحدیت ظاهر احدیت است انسان این استعداد را دارد که تا مرتبه احدیت و تعین اول که مرتبه "او ادنی" است بالا برود و تنها انسان این قابلیت را دارد و هیچ موجودی این استعداد را ندارد که از دَم تا دُم همه ی مراتب وجود را سیر کند و از صدر که تعین اول و احدیت تا مرتبه ذیل وجود که ماده و طبیعت است را سیر کند

مطلب سوم: مسأله اتحاد و عاقل و معقول و در تعبیر عام تر اتحاد مدرِک و مدرَک در همه ی مراتب ادراک است که به فرمایش کاشف الغطاء « الانسان آراؤه و افکاره لا اعضاؤه و بدنه » انسان همان چیزی است که به آن می اندیشد؛

ده بود نه دل که اندر وی    گاو و خر باشد و ضیاع و عقار

 

حضرت علی ع فرمودند: «قیمة کل امرء مایُحسّنه» ارزش هر کس به عقاید و ادراکات و دانش های ذهنی اوست

ای برادر تو همین اندیشه ای    ما بقی خود استخوان و ریشه ای

گر بوَد اندر تو گُل تو گلشنی    ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی

 

گر پیشه ی گُل پیشه کنی گُل باشی    ور بلبل بی قرار بلبل باشی

گر در طلب لقمه ی نانی نانی    اندر طلب هر آنچه هستی آنی

تو جزئی و حق کُل استاگر روزی چند    گر پیشه کل پیشه کنی کل باشی

 

انسان با همین ادراک و اندیشه و تصور و لحاظ می تواند تا تعین اول پیش برود

مطلب چهارم: عرفا سخنی دارند که؛ اعتقاد عارف باید هیولای اعتقادات باشد همان طور که هیولای اولی هر صورتی را پذیرا است عارف هم باید هر اعتقادی را بر تابد یعنی نباید در مورد مظاهر حق اعتقاد به ظهور حق و انحصار ظهور حق در یک مذهب خاصی باشد یعنی عارف ضمن این که بت پرستی را محکوم می کند زیرا موحد حقیقی است و به بالاترین درجه توحید دست یافته است اما در عین حال نباید فراموش کند که بت هم یکی از مظاهر حق است و خدا، خدای بت هم هست به قول شبستری؛

مسلمان گر بدانستی که بت چیست    یقین کردی که دین در بت پرستی است

 

این نه به این معنا که بت پرستی درست است و عارف آن را تصحیح می کند اما او بت را هم دشمن خدا نمی داند سنگ و شیطان هم مخلوق خداست صلح کل که عرفا قایل اند هم در همین راستا است که؛

جنگ 72 ملت همه را عذر بنه    چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 

و عرفا بت پرستی را افسانه ای باطل می دانند و بر این باور است که بت پرستان راه را گم کرده اند و ظهور حق را در یک مظهر خاص محدود نمودند چنان که در نقطه مقابل هم غیر عارف از مسلمانان گرفتار اند و در باور ها دُگم و دُژ منش شده اند لذا ابن عربی فرموده؛

لقد صار قلبی قابلا کلَّ صورة    فمرعی لغزلانٍ و دیرٌ لرهبانِ

و بیتاً لاوثانٍ و کعبة لطائف    و الواح توراة و مصحف قرآن

 

قلب عارف هر صورت و مظهری را بر می تابد دل او چراگاه آهوان و معبد راهبان است در دل او هم آهو می چرد و هم راهبی نیایش می کند.

جواب: با توجه به 4 مقدمه فوق روشن می شود که شخص عارف می تواند با همان توجه و لحاظ به حق تعالی نه در یک مرتبه خاص به بالاترین مرتبه ی ممکن که تعین اول است دست بیابد عارف با توجه به آن استعداد ویژه و قابلیت ممتازی که در اوست که؛

آدم از بی بصری بندگی آدم کرد    گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی در خوی غلامی ز سگان پست تر است    من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

 

عارف این بصیرت را دارد که استعداد ویژه انسان را لحاظ کند و بتواند قوای طبیعی را تحت کنترل خود در بیاورد و در مجرای صحیح و راه مورد رضایت خداوند است و مزاحم کمال او نیست به کار ببرد عارف با توجه به آن، استعداد خود را تربیت می کند؛

چار چیز است که در سنگ اگر جمع شود    لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی

پاکی طینت و اصل گوهر و استعداد    تربیت کردن مِهر از فلک مینایی

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo