< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال بر انسان کامل از نظر عملی

[في بيان إحاطة الإنسان‌]قال57:

«فلا يلزم ان يكون الإدراكات الحسيَّة و الوهميَّة و الفكريَّة غير معتبرة لو كان الكمال الحقيقي و الإدراك اليقيني لا يحصل الا عند الوصول إلى مرتبة الإطلاق، فان القوَّة القدسيَّة لو أخذت العلوم و المعارف عن مآخذها و معادنها عند تجردها و استولت على هذه القوى المدركة بحيث لا يستقل بنفسها في شي‌ء من حركاتها و افعالها، بدون استخدامها ايّاها و قهرها لتلك القوى على وجوب متابعتها و مبايعتها بالضرورة، لا اعتبر بالضرورة ساير إدراكاتها و تصرُّفاتها، و استحال ان يكون شي‌ء منها مانعاً لحصول ما هو الكمال الحقيقي عندهم، بل لا بُدَّ و ان يكون معيَّنة لحصول ما هو الكمال الحقيقي، و رسوخه و سهولة التَّرقى إلى اقصى مراتبه فاعلم ذلك.

و اما نظائر العفاريت و المردة: فلا نسلم انها غير موجودة فيه، نعم القوى التي هي نظائرها لما تسخَّرت و هربت (هذَّبت- خ) بالمجاهدات المعتبرة عند اصحاب الاستكمال في الاشخاص الكاملة، فقد صارت الأفعال المحمودة الصادرة عنها، ملكيَّة، فصارت ممنوعة عما يصحُّ ان يصدر عنها حسب اقتضاء طبائعها أو مطاوعتها لبعض القوى الجسمانيَّة، كالقوة الوهميَّة و شبهها، من غير استخدام القوَّة القدسيَّة ايِّاها، و هكذا الكلام بعينه في الأنواع المماثلة للوحوش و السباع و البهائم و الحشرات الموذية.

و اما الطبايع التي هي نظائر الأفلاك و الكواكب: فلا يجب اتّصافها بجميع الصفات التي يتَّصف بها الأفلاك و الكواكب، فانّ ما يكون مثالًا للشي‌ء المعيَّن، لا يجب اتِّصافه بجميع ما يتَّصف به ذلك الشي‌ء بعينه، و لا نسلَّم انَّه ليس هناك ما يتحرّك (يحرِّك- خ ل) على سبيل الدَّوام و الاستمرار، فان الشرائين و شبهها كالرئة متحرِّكة دائما من غير ضعف و لا فتور».

أقول: هذا شروع في دفع ما أورد على القسم العملي من علومهم على الترتيب، فبدأ يجيب عن الأول منها، و هو القائل بان اتفاقهم على ان العلوم الحقيقيَّة و المعارف اليقينيَّة هو الذي يحصل للإنسان و ينكشف عليه عند الوصول إلى الإطلاق الذاتي بانحلال العقد الامكانيَّة و الانطلاق عن القيود الهيولائيَّة و الانخراط في سلك الملإ الأعلى من العقول المجرَّدة، ينافي ما ذهبوا إليه من جامعيَّة الإنسان كما سبق تفصيله.

و بيان ذلك: ان المنافاة انَّما تلزم ان لو كان المراد بالإطلاق الذي هو الغاية في الوصول هاهنا هو الإطلاق الرسمى الاعتباري المقابل للتقييد، و الأمر ليس كذلك، بل الغاية هاهنا انما هو الإطلاق الذاتي الحقيقي الذي نسبة التقييد و عدمه إليه على السويَّة، إذ ذلك هو الشامل لهما شمول المطلق لجزئيّاته المقيَّدة.

و إذا تقرَّر معنى الإطلاق على هذا الوجه، و ثبت انّ غاية الحركة الايجاديَّة هو ظهور الحق في المظهر التامِّ المطلق الشامل لجميع جزئيّات المظاهر، فلا يلزم ان تكون الإدراكات الحسِّية و الوهميَّة و الفكريَّة غير معتبرة لو كان حصول الكمال الحقيقي بالوصول إلى مرتبة الإطلاق، بل‌ لا بُدَّ من اعتبارها حتى يتحقَّق الإطلاق و الجامعيَّة في الاظهار، كما تحققت في الظهور. و ذلك لأن القوة القدسيَّة لو أخذت العلوم الحقيقية الكلية و المعارف اليقينيَّة عن مآخذها و معادنها عند تجرُّدها، و استولت حينئذ على هذه القوى اعنى الجسمانيَّة المدركة للجزئيّات، بحيث لا يستقل تلك القوى بنفسها في شي‌ء من حركاتها و افعالها بدون استخدام تلك القوَّة القدسيَّة ايّاها و قهرها لتلك القوى على وجوب متابعتها و مبايعتها بالضرورة، لا اعتبر في إطلاقها بالمعنى المذكور ساير انواع إدراكاتها من كليّاتها و جزئيّاتها، صوراً كانت أو معانى، غائبة أو حاضرة، كما اعتبر تصرُّفاتها من التركيبات الواقعة في تلك المدركات و استحال حينئذ ان يكون شي‌ء منها مانعاً لحصول ما هو الكمال الحقيقي عندهم، بل لا بُدَّ و ان يكون كل منها على ما سبق من البيان سببا معيَّناً و علَّة معدَّة لحصول ما هو الكمال الحقيقي و لرسوخه و سهولة الترقي إلى اقصى مراتبه، لما تقرّر، من ان استخدامها لتلك القوى و كون استحصال الأثر مع المعاون، اسهل من استحصاله بدونه فاعلم ذلك.

و امّا نظاير العفاريت و المردة: التي ذهب السائل إلى انتفائها في الإنسان الكامل، فلا نسلِّم انَّها غير موجودة فيه، نعم القوى التي هي نظائرها لمّا تسخَّرت و هذَّبت بالمجاهدات المعتبرة في طريق الاستكمال في الاشخاص الكاملة، فقد صارت الأفعال المحمودة الصادرة عنها ملكيَّة (ملكة- خ)، فصارت ممنوعة عما يصحُّ ان يصدر عنها حسب اقتضاء طبايعها، كما منعت عن مطاوعتها لبعض القوى الجسمانيَّة كالقوة الوهميَّة مثلًا من غير استخدام القوَّة القدسيَّة ايّاها.

و ما نقل عن النبي صلى الله عليه و آله: انّ شيطانه قد أسلم على يده، إشارة إلى هذا المعنى، و هكذا الكلام بعينه في الأنواع المماثلة للوحوش‌ و السباع و البهائم و الحشرات الموذية. و اما الطبايع التي هي نظائر الأفلاك و الكواكب، فان ما يكون مثالًا للشي‌ء المعين لا يجب ان يكون متَّصفاً بجميع ما اتَّصف به ذلك الشي‌ء بعينه من المشخصات، إذ في المماثلة يكفى اتِّصافه بصفاته اللازمة للحقيقة المطلقة. و لئن سلّمنا ذلك، لكن لا نسلَّم انَّه ليس هناك ما يتحرَّك على الدوام و الاستمرار، فان الشرائين و شبهها كسائر العروق المحيطة (المختصة- خ) بسائر أجزاء البدن محيطة بالبدن، احاطة الأفلاك باجزاء العالم، متحركة بعضها بالحركة الانقباضيَّة و الانبساطية، و بعضها بنوع آخر من انواع الحركات، و كالرئة ايضاً فانَّها متحرِّكة دائماً، و ذلك باعتبار انَّه اصل الحركات الواقعة في البدن، كلّها يشبه ان يكون مثالًا لحركة الفلك الأعظم الذي به يحصل انقباض الليل و انبساط النهار.

 

فصل 57:

دو سنخ از اشکالات بر انسان کامل مطرح بود؛

    1. مسایل نظری مربوط به انسان کامل

    2. علوم عملی درباره انسان کامل

اکنون به دسته دوم اشکالات می پردازیم اشکال اول از 3 ناحیه جامعیت انسان کامل را مورد مناقشه قرار می داد؛

     از ناحیه مانعیت ادراکات حسی و خیالی و وهمی و عقلی: نسبت به کشف و شهودی که برای عارف لازم است جامعیت انسان کامل مورد اشکال قرار می گیرد

     از ناحیه عدم جامعیت انسان کامل نسبت به عفاریت و مَرَده و وحوش و سباع و حشرات موذیه و بهایم: شیاطین و انباع آنها که مَرَدَه اند

     عدم جامعیت انسان کامل به افلاک و کواکب:

توضیح اشکال از ناحیه نخست: مبنای عرفان کشف و شهود است و عارف تا به کشف نرسد عارف نخواهد بود و کشف و شهود مرحله ای است فوق ادراکات 4 گانه حسی و وهمی و خیالی و عقلی

ورای عقل طوری دارد انسان    کز او حاصل شود اسرار پنهان

 

کشف و شهود بالاتر از ادراک عقلی است و عارف باید از این مراحل بگذرد تا به کشف و شهود دست یابد و تا از اینها نگذرد و در قید و بند اینها باشد به کشف و شهود نمی رسد و ادراکات 4 گانه مانع کشف است و باید عارف اینها را از دست بدهد و به مرحله بالاتر برسد

وقتی عارف ادراک حسی را کنار بگذارد و ادراک خیالی و وهمی را هم کنار بگذارد این با جامعیت انسان کامل منافات دارد و این بدان معنا است که انسان کامل باید از قید و بند موجودات طبیعی رهایی یابد و در سلک ملأ اعلی و در ردیف و طبقه ملایک قرار بگیرد ملک هم که کون جامع نیست

توضیح اشکال از ناحیه دوم: عارف باید اخلاق سگی و سیئه را به اخلاق فرشته گونه و اخلاق حسنه تبدیل بکند

کریمان جان فدای دوست کردند    سگی بگذار ما هم مردمانیم

چون گرسنه می شوی سگ می شوی    تند و بد پیوند و بد رگ می شوی

چون که گشتی سیر مرداری شوی    فارغ از هر خوی و هر کاری شوی

 

عارف باید اخلاق گزندگی را کنار بگذارد و آن را به اخلاق ملکی تبدیل کند و لذا از عارف شیطنت و افعال مَرَدَه و سباع و عفاریت و بهایم نمی آید و این ناحیه دوم است که جامعیت انسان کامل از این ناحیه مورد اشکال می شود

توضیح اشکال از ناحیه سوم: نسبت به افلاک و کواکب هم انسان کامل جامع نیست افلاک کواکب باذن الله حرکت دائمی دارند و در انسان کامل چیزی نیست که حرکت دائمی داشته باشد.

نقد آیت الله جوادی: ایشان این را از اشکالات دسته اول می دانند که از طبقه ی مسایل نظری درباره انسان کامل است نه از دسته دوم و مسایل عملی درباره انسان کامل

جواب از 3 ناحیه اشکال اول:

جواب ناحیه اول: عارف برای رسیدن به مرتبه کشف و شهود لازم نیست ادراکات پایین تر را از دست بدهد بلکه عارف ضمن دارا بودن ادراکات 4 گانه به مرتبه بالاتری دست می یابد بر خلاف ما که؛ «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» اما عارف به آن مراحل هم دست می یابد.

به تعبیری دیگر سایه آن مرحله کشف و شهود روی سر این ادراکات حسی و وهمی و خیالی و عقلی قرار می گیرد و فقط عارف در افق ملایکه سیر نمی کند.

و نه تنها این ادراکات 4 گانه مانع ادراکات کشف و شهودی نیست بلکه کمک کار و معین برای رسیدن به ادراک کشف و شهودی است

اشاره: کشف صوری یعنی کشف در مرتبه مثال متضمن کشف شهودی و معنوی است که بالاتر از مرتبه مثال تحقق می یابد و عرفا از این لحاظ کشف صوری از کشف معنوی بالاتر است زیرا کشف دو قسم است؛

    1. کشف صوری: در مرتبه مثال است

    2. کشف معنوی: در مراتب بالاتر است

کشف صوری متضمن کشف معنوی است و حقایق بالاتر از مرتبه مثال را در بر می گیرد لذا عرفا گفته اند کشف صوری برتر از کشف معنوی است و قیصری در فصل 7 مقدمه این را خاطر نشان ساخته است.

این ادراکات در ما مانع است زیرا ما فقط مادیات و محسوسات را می بینیم

خواب و خورت ز مرتبه عشق دور کرد    آنگه رسی به دوست که بی خواب و خَور شوی

 

جواب بخش دوم اشکال: عارف هم بلد است شیطنت کند بلکه خوب بلد است حضرت علی ع قطب العارفین می فرماید: « و الله ما معاویة ادهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لو لا کراهیة الغدر لکنتُ ادهی الناس » همگان ناسزا را بلدند اما در حدیث عنوان بصری امام صادق ص می فرماید: اگر کسی به تو گفت: یکی بگویی ده تا می شنوی تو بگو: ده تا بگویی یکی هم نمی شنوی

شارح به حدیثی در عوالی الئالی است که پیامبر فرمودند: « ما منکم و الا و له شیطان قالوا: و انت یا رسول الله ص قال: و انا الا ان الله اعاننی علیه فاسلم علی یدی »

جواب از بخش سوم اشکال: رگها و ریه دائما باذن الله تعالی مانند افلاک در حرکت اند نبض مرتبا می زند و ریه دایم برای جذب هوای سالم و دفع هوای آلوده در حرکت است.

بعد هم شارح عبارتی را از فتوحات درباره تطبیق عالم کبیر و صغیر نقل می کند؛

هر آن چیزی که در عالم هویداست    نشانش در تن و جان تو پیداست

جهان انسان شد و انسان جهانی    از این پاکیزه تر نبود بیانی

أتزعم انک جرم صغیر    و فیک انطوی عالم اکبر

و انت کتاب المبین الذی    باحرفه یظهر المضمر

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo