< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کیفیت تحقق انسان کامل

[في بيان كيفية تحقق الإنسان‌]قال54:

«و نحن قد بَيَّنا في العلوم الحقيقيَّة الأصليَّة، ان من الممكن ان يتألَّف من جزئيّات العناصر أبدان معتدلة ذوات اعضاء، يحمل قوى كثيرة يحصل عنها افعال (افعالها- خ ل) متنوِّعة، يحصل من امتزاجها و اختلاط بعضها بالبعض، أحوال اعتداليَّة، و ينبعث تلك القوى عن نفوس مجرَّدة هي كالصورة لتلك الأبدان المعتدلة، و يحصل من مجموع البدن و النفس المجردة وحدة حقيقيَّة و نوعيَّة طبيعيَّة، يصدر عن ذلك المركَّب الحقيقي افعال طبيعيَّة يمتنع صدورها عن مبادى متكثِّرة من حيث هي متكثِّرة، غير واحدة بالوحدة الحقيقيَّة فانّ- (و ان- خ) من الممتنع ان يحصل من كليّاتها مركبات حقيقيَّة كما ان من الممتنع ان يحصل منها و من الأفلاك و الكواكب و المبادي الموجدة لها و الجواهر المجردة التي هي كالصورة النوعيَّة بالنسبة إليها مركّبات حقيقيَّة و انواع طبيعيَّة و ان أمكن ان يحصل لها وحدة اجتماعيَّة لكن تحقيق البحث في هذين الموضعين و توجيه الحجج و تقرير البيّنات لا يحتمله هذا المختصر».

أقول: هذه إشارة إلى دفع الوجوه المذكورة في الشبهة الدالَّة على استحالة مظهرية فرد من افراد العالم الكبير و جزئي من جزئيّاته للوجود المتعيَّن بجميع التعيُّنات، و على استحقاقيَّة العالم الكبير إياها بجميع اجزائه و ساير جزئيّاته (بجميع اجزائها و سائر جزئيّاتها- خ) دون ذلك الجزئى، و إلى تحقيق الحق في ذلك، فشرع يُبيِّن اولًا استحقاقيَّة الأول للمظهرية المذكورة، و امتناع استحقاقيَّة الثاني لها، بأنَّه قد بيِّن في العلوم الحقيقيَّة الأصليَّة، انّ من الممكن ان يتألف من جزئيّات العناصر، أبدان معتدلة، فانَّها بواسطة تصغُّر اجزائها و امكان حصول التَّماس الكلى بينها المستلزم لتفاعل تلك الكيفيات المتضادة (المضادة- خ) الموجب لرفع‌ تعيُّناتها التقابليَّة (المتقابلة- خ ل) الامكانيَّة المستدعية لخفاء للاحكام الوجوبية قد استعدَّت لتلك الوحدة الاعتداليَّة، فان هذا النوع من التعين قد اختصَّ به الموجودات الكونيَّة، و انتهى حكمه في العناصر كما سبقت الإشارة إليه. فإذا ارتفع هذه التعيُّنات بحصول الوحدة المزاجيَّة و التعينات الاحاطيَّة الوجوبية التي هي من خواصِّ الحقائق و الأسماء الإلهيَّة، استعدَّت ان يظهر في جميع اجزائها بحسب مناسبتها للوحدة الحقيقيَّة، ما كانت مختفية من الأحكام الوجوبيَّة، بسبب تلك التعيُّنات الكونيَّة.

فحينئذ، تصير بها ذوات اعضاء يحمل قوى كثيرة يصدر عنها افعال متنوِّعة يحصل من امتزاج تلك الأفعال بالقوى و موضوعاتها و اختلاط بعضها للبعض، أحوال اعتداليَّة يكون مظهراً للصور الحقيقيَّة و مبدأ للاحكام الوجوبيَّة، فان تلك القوى انَّما ينبعث عن النفوس المجرَّدة التي نسبتها إلى تلك الأبدان المعتدلة نسبة الصورة إلى المادة، و هذه النسبة انما حصلت لها بواسطة الرقيقة المزاجيَّة الوحدانيَّة التي بينها و بين الوحدة الحقيقيَّة، فحينئذ يحصل من مجموع البدن و النفس المجردة وحدة حقيقيَّة و نوعيَّة طبيعيَّة.

فان الوحدة الحقيقيَّة هي التي لها التعيُّن الاحاطى الجامع للاضداد، كما هو حال ساير الأمزجة، سيَّما الإنساني منها. فانَّه بكمال الامتزاج و ظهور الاعتدال الكمالي الذي هو صورة الوحدة الحقيقيَّة، صار مركَّباً حقيقيًّا يمكن ان يصدر عنه افعال طبيعيَّة يمتنع صدورها عن مباد متكثِّرة، كتنوُّع الحركات المختلطة [المختلفة- ظ] نحو الجهات المتضادة في حالة واحدة، مثل احالة الغذاء مُشابهاً للمغتذى، و الإحساس بالمحسوسات المتنوِّعة و الحركات الفكرية و الشوقيَّة الموجبة للمعارف الإلهيَّة و الحقائق الكشفية، و الكلّ في حالة واحدة. و لا شك، ان المبادي المتكثِّرة يمتنع ان يكون مصدراً لهذه الأفعال، من حيث هي متكثرة، كما انّه من الممتنع ان يحصل من‌ كليات تلك العناصر مركَّبات حقيقيَّة، فإنه لا يمكن ان يقع فيها على كلّيتها تفاعل الكيفيّات المتضادة و خروجها عن التعيُّنات المتقابلة، كما انّ من الممتنع ان يحصل من تلك الكيفيّات و من الأفلاك و الكواكب و المبادي الموجدة لها، و من الجواهر المجرَّدة التي هي كالصورة النوعيَّة بالنسبة إلى تلك المبادي‌ مركَّبات حقيقيَّة، حتى يكون مثل الإنسان بالوحدة الحقيقيَّة. و ذلك لأن كليّات العناصر ليس لها وحدة مزاجية، تكون رابطة لتلك المبادي و المجردات بالنسبة إليها، فيمتنع ان يعرض لها بهذا الاعتبار وحدة حقيقيَّة.

نعم يمكن ان يحصل وحدة اجتماعيَّة، لكن لا يكفى ذلك في ان يكون مظهراً لتلك الحقيقة.

 

فصل 54:

در ادامه جواب اشکال در فصل گذشته در این فصل به تتمه ی جواب پرداخته می شود که انسان کامل صلاحیت مظهر شدن دارد نه عالم کبیر

در فصل قبل گفته شد که؛ نه انسان کامل و نه مجموع عالم کبیر صلاحیت ندارد تا مظهر جامع حق تعالی باشد زیرا افراد انواع عالم موجودات عالم غیر متناهی در زمان های گذشته و حال و آینده اند و مجموع عالم کبیر نمی تواند مظهر تامه و کامله حق تعالی باشد

در فصل قبل جواب داده شد- البته ذیلی دارد که بعد می آید - و در جواب گفته شد: مراد از حق وجود جامع جمیع تعینات فعلیه است و وجود انسان کامل وجود جامع جمیع تعینات انفعالیه است و لذا وجود انسان کامل مظهر وجود قبل است و در این فصل 54 تتمه ی جواب از همان اشکالی است که انسان کامل نمی تواند مظهر باشد و عالم کبیر باید مظهر جامع باشد.

تتمه جواب: آن که استحقاق دارد تا مظهر جامع باشد انسان کامل است و عالم نمی تواند مظهر جامع وکامل باشد مصنف در شروع این فصل این جواب را مبتی بر مسائلی می کنند که در علوم فلسفی تبیین کردند و وجه آن نیز بعد خواهد آمد

بیان: عناصر با تصور و ترکیبی که می یابند و با کوچک شدن و ترکیبشان مزاج ساخته می شود که کیفیتی متشابه بین عناصر و متوسطه بین کیفیات عناصر است یعنی یک مزاجی که دارای اعتدال است یعنی نه حرارت بر آن غلبه دارد و نه رطوبت و نه یبوست و نه برودت.

به خاطر اعتدالی که در مزاج است نفس ناطقه به بدن تعلق می گیرد و از مجموع نفس و بدن یک واحد حقیقی و یک نوع طبیعی به نام انسان ساخته می شود از این نفس که حکم صورت برای بدن دارد و بدن هم حکم ماده برای نفسی را دارد و ترکیب صورت و ماده علی التحقیق به قول سید سند و ملا صدرا ترکیبی اتحادی است از این نفس قوایی منبعث می شود و از آن قوا افعال گوناگونی صادر می شود

این بیان حال انسان است که چطور می تواند انسان مظهر جامع و کامل باشد با کلیات عناصر مرکب حقیقی ساخته نمی شود و از صرف مشتی خاک و 4 لیتر آب انسان ساخته نمی شود هوا و حرارت غریزی 37 درجه و ...

تن خاکی آخر شود جزء خاک    خوش آن کس که پاک آمد و رفت پاک

 

افعال متنوع و گوناگونی که از قوا صادر می شود نمی تواند از مناشی و مبادی متکثر صادر شوند یعنی از خاک تنها و آب تنها این افعال ساخته نمی شود مجموع عالم کبیر وحدت حقیقی ندارد بلکه وحدت آن اعتباری است که آن هم برای مظهریت کامل کفایت نمی کند ما در پی مظهری می گردیم که مظهریت کامله داشته باشد یک حقیقت واحد یک ذات واحد که بتواند تمام کمالات حق تعالی را نشان بدهد که آن هم انسان کامل است.

بین اجزای عالم کبیر ترکیب حقیقی حاکم نیست موجودات عالم کبیر وحدت اعتباری دارند مانند زید و یا یک خانه که از آجر و آهن و سیمان و ... که وحدت حقیقی ندارند مانند وحدتی که عناصر در بدن انسان امتزاج یافته و مزاج او را به عنوان یک واحد خقیقی ساخته اند و وحدت اعتباری برای مظهر کامل بودن کفایت نمی کند.

در ضمن توضیح شارح ایشان تکیه بر همین وحدت حقیقی دارند که انسان دارد و عالم کبیر برای مظهریت تامه بودن ندارد

تعینات تقابلی و کثرتی که بین عناصر است که مثلا عنصر آب در مقابل عنصر خاک است جای خود را در وجود انسان به تعین احاطی و وحدت حقیقی می دهد یعنی درجه وجودی انسان بالا می رود و انسان در افقی قرار می گیر د که دیگر در عرض عناصر نیست و درجه وجودی انسان بالا می رود و احاطه بر این عناصر می یابد

از جمادی مُردم و نامی شدم    و ز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم    پس چه ترسم کی ز مردن گم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر    تا برآرم از ملایک بال و پر (سیر ارتقائی و صعودی وجود انسان)

بار دیگر از ملک پرّان شوم    آنچه در وهم نآید آن شود (مرتبه واحدیت)

بار دیگر بایدم جستن ز جوی    پس عدم گردم عدم چون ارغنون

پس عدم گردم عدم چون ارغنون    گویدم «انا الیه راجعون»

 

جستن از جوی تعینات کثیره ای که در مرتبه واحدیت است و باید از آن گذشت تا رسید به « کل شیئٍ هالک ٌ الا وجهه » یعنی ذات حق تعالی باقی و همه ی موجودات در آن فانی شوند.

شارح راه و رمز مظهر کامل بودن انسان را در همین وحدت حقیقی می داند با این بیان که؛ این تعین تقابلی که بین عناصری که در عرض هم اند در وجود انسان به تعین احاطی می دهد و مرتبه وجودی انسان تا مرتبه واحدیت بالا می رود و مانند پیامبر اکرم ص تا مقام احدیت و "او ادنی" بالا می رود و کثرتی که بین عناصر است و کثرتی اضافی و نسبی است جای خود را به وحدت می دهد و کثرت تقابلی عناصر که در عرض هم اند در وجود انسان به وحدت حقیقی بدل می شود که وحدت حقیقی جامع وحدت اضافی و کثرت است وحدت اضافی همان است که موجودات عالم کثرت در مرتبه ی واحدیت دارند و همه ی تعینات کثیره در مرتبه واحدیت ظهور یک ذات اند و همه با مقایسه با ذات یکی می شوند در عالم کثرت در مرتبه خارج و ماده است کثرتش اضافی است زیرا هر چه مراتب وجود رو به پایین می آید رو به کثرت می آید و هر چه رو به بالا می رود رو به وحدت می رود و وحدت پر رنگ می شود.

مرتبه واحدیت محل سلطنت وحدت است مظهر کامل نیست و عالم کبیر و خارج محل حکومت کثرت است مظهر کامل نیست اما انسان به خاطر وحدت حقیقی که دارد که جامع وحدت وحدت اضافی مقام واحدیت و کثرت اضافی عالم کبیر است می تواند مظهر کامل کمالات حق باشد

اشکال: انسان از عالم کبیر است و او مظهر کامل است پس می توان گفت: عالم کبیر مظهر کامل است زیرا عالم کبیر مشتمل بر انسانی است که مظهر کامل است

جواب: باز هم مظهر کامل انسان است و عالم کبیر نقشی در انسان کامل بودن ندارد و مظهریت کامل از آنِ انسان است.

مصنف در پایان فصل می فرماید: تحقیق در این دو مطلب؛

     استحقاق انسان کامل برای مظهرکامل بودن

     امتناع مظهر کامل بودن عالم کبیر

در این کتاب مختصر نمی گنجد.

شارح گوید: این جمله پایانی مصنف اقناعی و جدلی است لذا مصنف در پایان اعتذاری می آورد که تحقیق در این رساله مختصر نمی گنجد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo