< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکال دوم

قال53:

«و لا بُدَّ ان يراد بحقيقة الكل و صورته، الوجود المتعيَّن بسائر التعيُّنات التي بها يكون مصدراً لجميع الأفعال الكماليَّة و جملة الآثار الفعليَّة. و لا شك ان الإنسان من حيث هو حاصر لجميع القوابل العلويَّة و السفليَّة و الروحانيَّة و المثاليَّة و الطبيعيَّة الجسمانيَّة على سبيل الجمع و التركيب و الامتزاج الحقيقي، فهو بهذه الحيثيَّة انما يصح ان يصير مظهراً لتلك الصورة بذلك الاعتبار و الحيثيَّة المذكورة، على سبيل الجمع و التركيب الحقيقي.

فلئن قيل: انّ الوجود المتعيَّن بجملة التعيُّنات الانفعاليَّة، لا يغاير حقيقته و صورته بالحقيقة، و حينئذ يرتفع الفرق بين الظاهر و المظهر، على انّ جعل الحقيقة المتعيَّنة بالتعيُّنات الفعلية، صورة له، دون الحقيقة المتعينة بالتعيُّنات الانفعاليَّة، مع انَّه من التحكُّمات الباردة، يستلزم خلاف ما ذهبتم إليه، فان صورته حينئذ ليست الحقيقة الجامعة (جامعة- خ) لسائر التعيُّنات، بل هي الحقيقة المتعينة ببعض التعينات.

قلنا: ان الحقيقة المأخوذة (الموجودة- خ) بالتحقُّقات و الوجوه الوجوبيَّة و الاعتبارات الشريفة التي بها يتحقَّق الحقيَّة المبدئيَّة، غير الحقيقة المأخوذة بالوجوه الامكانيَّة التي بها يتحقق الخلقيَّة و المعلوليَّة.

على انّ حقيقة الحقائق الحقيَّة (الحقَّة- خ) لا يغاير حقيقة الحقائق و التعينات (و التحققات- خ) الخلقيَّة، من جهة الحقيقة المطلقة، فتلك الحقيقة ببعض الاعتبارات هي الباطنة، و ببعض الاعتبارات هي الظاهرة، و ببعضها هي المظاهر، و ببعضها هي المكامن، و الكل واحد من جهة الحقيقة المطلقة و الذاتيَّة الغير المقيَّدة و ليس بواحد من جهة الإضافات و النسب الاعتباريَّة».

أقول: هذا جواب الشبهة الموردة في نفى المظهريَّة مطلقا، و ذلك انما يتحقَّق بعد تمهيد مقدمة، و هي ان الحقيقة المطلقة التي هي حقيقة الحقائق لظهورها بالتعيُّن الأول و اقتضائها الوحدة الذاتيَّة، قد اندمجت فيها الكثرة، فلا ظهور حينئذ للأسماء المشعرة بالكثرة من انواع المتقابلات، كالظاهريَّة و المظهريَّة و الحقّيَّة و الخلقيَّة، فلا تنسب إليها الصورة حينئذ، و لا غيرها من الأسماء المتقابلات (المتقابلة- خ) أصلًا.

ثمّ إذا ظهرت في التعيُّن الثاني، و تمايز العلم من الوجود، و الظاهر من الباطن، و انفصل قوس الوجوب عن قوس الإمكان، حينئذ ظهرت المتقابلات من الأسماء، و تمايزت الحقيَّة من الخلقيَّة و الظاهريَّة عن المظهريَّة، فحينئذ يمكن ان يطلق عليها اسم الصورة.

إذا تقرَّر هذا فنحن نقول (فنقول- خ) نختار من صور الترديد التي بيَّنها السائل و بنى عليها الشبهة (و ابتنى عليها الشبه- خ ل) ان صورة الكل و حقيقته هو الوجود المتعيَّن بسائر التعيُّنات التي بها يكون‌ مصدراً لجميع‌ الأفعال و جملة الآثار الفعليَّة.

لا يقال: فحينئذ، لا يكون هذا الوجود متعيّناً بسائر التعيُّنات بل بالتعيُّنات الفعليَّة منها، فيكون متعيّناً ببعض التعيُّنات، و قد أبطلته (أبطله- خ) البراهين السالفة، كما سبقت الإشارة إليه، و لا تكون الصورة ايضاً صورة للكلّ، بل انَّما تكون صورة للبعض فقط.

لانّا نقول: انَّ ساير التعيُّنات مندرجة في هذه الصورة، فتكون صورة للكلّ حينئذ، فان تعيُّن جميع الأفعال الكماليَّة (الكلية- خ) و جملة الآثار الفعليَّة، داخلة في تلك التعيُّنات المتعيِّنة لتلك الصورة، حسبما أشار إليه المصنِّف، لكن من حيث الفعل لا من حيث القبول.

 

فصل 53:

اشکال دوم: اشکال بر عرفا در ضرورت وجود انسان کامل این بود که اصلا مظهر کاملی وجود ندارد حال چه انسان کامل باشد یا مجموع عالم کبیر باشد و در این اشکال نفی مظهریت به طور کلی بود و انسان کامل نمی تواند مظهر باشد و اگر قرار است مظهر باشد مجموع عالم کبیر است و آن هم نمی تواند مظهر باشد.

توضیح: مراد از صورت و حقیقت حق تعالی که انسان کامل قرار است مظهر آن باشد، چیست؟

     آیا وجود مطلق صورت حق است؟

     یا وجود جامع جمیع تعینات است؟

     آیا وجود متعین به یک تعین خاص است؟

بررسی احتمالات:

احتمال 3: این باطل است زیرا عرفا حق تعالی را متعین به تعین خاصی در مقابل بقیه تعینات نمی دانند

احتمال 2: اگر مراد از حق وجود مطلق باشد در این صورت هر موجودی مظهر موجود مطلق است و این اختصاص به انسان کامل ندارد وجود هر موجودی ظهور حق تعالی است.

احتمال 1: اگر مراد از حق وجود جامع جمیع تعینات باشد در این فرض آنچه می تواند مظهر جامع باشد مجموع عالم کبیر است نه انسان کامل

در حالی که عالم کبیر هم نمی تواند مظهر باشد زیرا انواع و افراد موجودات غیر متناهی اند و برخی در گذشته بود و الان نیست و برخی الان هست و قبل و بعد وجود ندارد و برخی هم فقط در آینده می آیند موجودات غیر متناهی در بستر زمان می باشند.

جواب اشکال دوم: با توجه به توضیحات شارح نظر مصنف را این گونه تقریر می کنیم؛ شارح ابتدا مقدمه ای بیان می دارد؛

مقدمه شارح: مراد از حق تعالی همان وجود جامع جمیع تعینات است و این وجود جامع وجود مرتبه واحدیت و پایین تر است یعنی مراتب مظاهر خارجیه نه وجود مرتبه احدیت زیرا در مرتبه احدیت تعیناتی در کار نیست فقط یک تعین وجود دارد و آن هم تعین ذات است و معنا ندارد که ما راجع به وجود در مرتبه احدیت قایل به وجودی شویم که جامع تعینات کثیره است اما در مرتبه واحدیت تعینات اسمائی و بعد هم تعینات اشیاء مطرح می شود که ابتدا در مرتبه علم است که در مرتبه واحدیت به صورت اعیان ثابته است و بعد هم تعینات اشیاء به مراتب و موجودات خارجی می رسد و همان اعیان ثابته به ظهور و بروز خارجی می رسند.

بعد از مقدمه، ما از 3 احتمال مستشکل این احتمال را می پذیریم که مراد از صورت و ذات حق که انسان کامل می خواهد مظهرش باشد وجود جامع جمیع تعینات است و این وجود جامع را وجود مرتبه واحدیت می دانیم که انسان کامل به لحاظ جامعیتی که دارد مظهر این وجود می باشد و این وجود علت و مبدأ و مقصد برای موجودات خارجیه عالم می شود اول علت برای موجودات علم که اعیان ثابته است و بعد علت برای موجودات مرتبه عین می شود که موجودات مرتبه خارجیه است.

حال به چه بیان، انسان کامل به لحاظ جامعیتی که دارد مظهر این وجود است با یک اشکال و جواب مشخص می شود؛

ان قلتَ: وجود مرتبه واحدیت جامع جمیع تعینات نیست فقط جامع تعینات مرتبه واحدیت است نه تعینات مرتبه خارج. خودتان گفتید: جامع جمیع تعینات مرتبه واحدیت و این مرتبه جامع جمیع تعینات نیست فقط مرتبه واحدیت را در بر می گیرد و شامل خارج نمی شود به تعینات مرتبه واحدیت در اصطلاح تعینات فعلیه می گویند و به تعینات مرتبه موجودات خارجیه تعینات انفعالیه می گویند زیرا آن تعینات موجب و سبب این تعینات خارجی می شود و اگر تعینات مرتبه واحدیت نباشد تعینات مرتبه خارج تحقق نمی یابد.

قلتُ: تعینات فعلیه و انفعالیه به یک وجود موجود اند و فرقشان به اعتبار است تعینات فعلیه یا مرتبه واحدیت و اسمائی و تعینات خارجیه تعینات اشیائی اند و تعینات اعیان که ابتدا در مرتبه علم به صورت اعیان ثابته تحقق می یابند و بعد هم در مرتبه عین که خارج باشد به صورت موجودات خارجیه تحقق می یابند در یک کلمه این تعینات اعیان و اشیاء تعینات عالم می شود منتهی اول عالم علم محقق می شود با اعیان ثابته و بعد عالم عین با موجودات خارجیه محقق می شود فرق تعینات فعلیه و انفعالیه به اعتبار است.

اعتبار: ما وجودات اشیاء را اگر به خداوند نسبت و استناد بدهیم تعینات فعلیه و مرتبه واحدیت است و اگر به خودشان استناد بدهیم تعینات انفعالیه و موجودات خارجیه و تعینات اعیان و اشیاء و ماهیات می شود به قول خواجه عبدالله انصاری: « الهی چون در خود نگرم خاکم و از خاک پست تر و چون در تو نگرم شاهم و از شاه برتر »

فرق به اعتبار است زیرا در عرفان به وحدت شخصیه وجود قایل می باشند یعنی چند وجود نیست فقط یک وجود است و در هر مرتبه ای یک وجود نداریم همه ی آنها یک وجود است بنابر وحدت شخصیه وجود.

بستگی به نوع اعتبار وجود و لحاظ آن است البته اعتبار نفس الامری در اینجا مراد است زیرا این اعتبارات در وجودی صورت می گیرد که حقیقت و واقعیت دارد نه اعتبارات انیاب اغوالی که صرف خیال پردازی باشد بدون این که منشأ اعتباری در خارج باشد

وجودی که جامع جمیع تعینات فعلیه وجود حق است و آن وجودی که جامع جمیع تعینات انفعالیه است وجود انسان کامل می شود تعینات انفعالیه مظهر تعینات فعلیه اند و در اصطلاح عرفان معلول مظهر است و علت ظاهر است زیرا علیت در نزد عرفا به نحو تجلی و ظهور است و آن وجودی که جامع تعینات فعلیه است وجود حق یا وجود مرتبه واحدیت است که ظهور در اسماء و صفات دارد و آن وجودی که جامع در تعینات انفعالیه است وجود انسان کامل است و عین ثابت انسان کامل جامع همه ی اعیان ثابته در مرتبه علم است و وقتی اعیان ثابته به خارج بیاید آن وجود خارجی انسان کامل جامع همه ی موجودات خارجیه است. و بدین ترتیب انسان کامل مظهر وجود مرتبه واحدیت می شود.

اشکال 1: با توجه به این که فرمودید تعینات انفعالیه و فعلیه وجودات یکی اند فرقی میان حق و انسان کامل نمی ماند و ظاهر و مظهر یکی خواهد بود زیرا ظاهر و مظهر در وجود یکی است و حق و انسان کامل فرقی باهم نخواهند داشت.

اشکال 2: فرق اعتباری که بین تعینات فعلیه و انفعالی گذاشتید ضمن این که تحکم خنکی است و صرف ادعایی یخ و بارد است باعث می شود که حق تعالی وجود جامع جمیع تعینات نباشد و فقط جامع وجود تعینات فعلیه باشد به خاطر همین فرق اعتباری که بین تعینات فعلیه و انفعالیه گذاشتید.

اشکال 3: طبق این فرق حق تعالی جامع تعینات مرتبه واحدیت تنها می شود و شامل تعینات مرتبه خارج نمی شود.

جواب اشکال1: ما نگفتیم بین تعینات فعلیه و انفعالیه هیچ فرقی نیست تا بگویی بین ظاهر و مظهر فرقی نمی ماند بلکه ما فرق حقیقی را نفی کردیم تا از هم جدا باشند و ما تعینات فعلیه و انفعالیه را به طور کلی نفی فرق نکردیم بلکه فرقشان را به اعتبار دانستیم.

جواب اشکال 2: این فرقی که شما گذاشتید ادعای بدون دلیل است پس فرق بین حق و خلق چیست؟ و چه فرقی بین ظاهر و مظهر می باشد؟ اگر این فرق ادعای بدون دلیل است پاسخ این ها را بدهید.

جواب اشکال 3: مرتبه احدیت جامع جمیع تعینات است و فقط شامل تعینات فعلیه نمی شود مانند مرتبه واحدیت اما مرتبه احدیت شامل تعینات فعلیه و انفعالیه خواهد شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo