< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: انکار وجود انسان کامل

قال51:

«على انّا نقول: ان الكمالات الفعلية المستندة إلى الحجج القوية و البراهين القاطعة الحاصلة للنفس الناطقة بالأفكار الصحيحة عند اعتدال مزاج البدن و اعتدال امزجة ساير الأعضاء و القوى الحيوانيّة و النفسانيّة و الطبيعية، لو صحَّ. ان يقال، انَّها من المناقض و الخيالات الفاسدة و الحجب المانعة للوصول إلى الكمالات الحقيقيَّة، لصحَّ ان يقال، انّ الإدراكات الحاصلة من تكرار بعض الألفاظ المعيَّنة بالأصوات القويَّة المحلِّلة للأرواح النفسانية، المدهشة للحواس البشريَّة- لا سيَّما عند التخلي عن الخلايق و السُّكون في مواضع المظلمة و تناول الأغذية الرديَّة المولِّدة (المؤدية للكيموسات- خ) للكيموسات الفاسدة في الأوقات المضرّة و ملازمة الطريقة المسماة عندهم بمخالفة النفس‌ من جملة الإدراكات الحاصلة لأرباب الماليخولياء و الممرورين الذين يحكمون بثبوت ما لا تحقُّق له في الأعيان لسوء ظنونهم و فساد افكارهم، و يشاهدون صُوراً و أصواتاً لا وجود لها في الخارج أصلًا، لانحراف أمزجتهم و فساد بُنيتهم.

اما الحالة المسمَّاة عندهم بمخالفة النفس، فهي بالحقيقة ايلام للروح و اتعاب للبدن بالجوع و السهر المفرطين المجفِّفين للدماغ و اجزائه المخرجين لامزجة الأعضاء و الأرواح و البدن عن الاعتدال، و بارتكاب الآلام و المشقّات‌ و ترك الراحات بالاختيار و تعذيب النفس بتحصيل ملكة نفسانيَّة تكليفيَّة- تكلّفيَّة- يفيد الحزن و البكاء و الهم و الخوف و التقوُّس و الذلَّة و قلَّة الحميَّة و الفقر و المسكنة و سقوط الهمة و التفرس و البؤس و ينفى السرور و الفرح و اعتدال المزاج الموجب للذة البدنيَّة و الروحانيَّة. فهذه الحالة لا شكّ انها مسقطة للطبيعة، مضعِّفة للقوة، موجبة لانحراف الامزجة الانسانية عن الحالة الاعتداليَّة، مفيدة لامراض كثيرة، بعضها بدنيَّة، و بعضها نفسانيَّة معدة لقرب الموت و زوال القوَّة بالضرورة، فالادراكات المتفرّعة على هذه الطريقة، لا شك انَّها من جملة الإدراكات الفاسدة».

أقول: هذه إشارة إلى الشبهة التي أوردها في صدر الرسالة، من انّ القطع بما يخالف العقل ضرورة، ممّا يدل على استحكام سوء المزاج، و بيان ذلك انَّ الكمالات العقلية الحاصلة لأهل الاستدلال المستندة إلى الحجج القويَّة و البراهين القاطعة الحاصلة للنفس الناطقة بواسطة الأفكار الصحيحة عند اعتدال مزاج البدن و اعتدال امزجة ساير الأعضاء الآليَّة من موضوعات القوى الادراكيَّة و ما يعاونها من القوى الحيوانيَّة و النفسانيَّة و الطبيعيَّة بدون تحريك شي‌ء منها و ميلها عن كيفيَّتها الاعتداليَّة (عن الكيفيَّة الاعتدالية- خ) التي هي صورة الوحدة الحقيقيَّة و مظهر صورها (و محل ظهورها- خ) و مصدر ساير الأوصاف الحقَّة و الآثار الصحيحة، انَّما هي الكمال الحقيقي و الإدراك العيني. فلو صحَّ ان يقال، انَّها من المناقص و الخيالات الفاسدة و الحجب المانعة للوصول إلى الكمالات الحقيقيَّة لصحَّ ان يقال، انّ الإدراكات الحاصلة من تكرار بعض الألفاظ المعيَّنة بالأصوات القوية المحلِّلة للأرواح النفسانيَّة التي هي موضوعات العلوم و الإدراكات، المدهشة للحواس البشريَّة، المعاونة ايّاها في صدور آثارها الكمالية، لا سيَّما عند التخلي عن الخلايق و السكون في المواضع المظلمة و تناول الأغذية الردية المولِّدة- المؤدية- للكيموسات الفاسدة في الأوقات المضرِّة و ملازمة الطريقة المسماة عندهم بمخالفة النفس المعلوم بطريق التجربة و القياس العقلي، انَّ ارتكاب شي‌ء من ذلك يزيد في القوَّة الخياليَّة و الوهميَّة بميل الصورة الاعتدالية الدماغيَّة عن وحدتها المزاجيَّة اللطيفيَّة الانسانيَّة، إلى اليبوسة الكثيفة الحيوانيَّة. فمواظبة تلك الأمور و استدامتها، لا شكَّ انها تقضى إلى غلبتها على الطبيعة جداً، و استيلاء المرَّة السوداء على ساير القوى المدركة، فيكون الإدراك الحاصل لهم حينئذ من جملة الإدراكات الحاصلة لأرباب الماليخولياء و الممرورين الذين يقطعون بتحقق ما لا ثبوت له (بثبوت ما لا تحقَّق له- خ ل) في الأعيان، لسوء ظنونهم و فساد افكارهم، باختلال الصورة الاعتداليَّة التي هي آلات تلك القوى، و لذلك يشاهدون صوراً و أصواتاً لا وجود لها أصلًا، لانحراف أمزجتهم من الاعتدال و فساد بنيتهم بتطرّق الاختلال. و ذلك لأن ظهور علامات الأمراض عقيب ارتكاب أسبابها ممّا يفيد الجزم بوقوعها ضرورة.

و اما الحالة المسمَّاة عندهم بمخالفة النفس، فهي بالحقيقة ايلام للروح بارتكاب المكاره و ما يكون على خلاف ما تشتهيه و اتعاب للبدن بالجوع و السهر المفرطين المجفِّفين للدماغ و اجزائه التي هي من آلات القوى النفسانيَّة الفكريَّة المخرجين لأمزجة الأعضاء الاليَّة و الأرواح النفسانيَّة، بل، و البدن كلُّه الذي هو موضوع جميع تلك القوى عن الاعتدال و بارتكاب الآلام و المشقَّات و ترك الراحات بالاختيار و تعذيب النفس بتحصيل ملكة نفسانيَّة تكليفيَّة، يفيد الحزن و البكاء و الخوف و الهم و البؤس (و التفرس- خ ل) و الذلَّة و قلَّة الحميَّة و الفقر و المسكنة و سقوط الهمَّة بارتكاب الأمور الخسيسة و الأوضاع الشنيعة و احتمال أذى الناس، و غير ذلك ممّا يرتكبه الملاميَّة منهم. و هذه كلُّها مع انها من الأخلاق الخسيسة الواقعة في طرف التفريط من العدالة الحقيقيَّة الكمالية تنفى السُّرور و الفرح و اعتدال المزاج الموجب للذَّة البدنية و الروحانية الذي به قيام العلاقة الحيوانيَّة.

فهذه الحالة لا شكَّ انها مسقطة للطبيعة، مضعفة للقوَّة، موجبة لانحراف الأمزجة الانسانيَّة عن الحالة الاعتدالية، مفيدة لأمراض كثيرة، بعضها، بدنيَّة، و بعضها نفسانيَّة كما سبق، معدة لقرب الموت و زوال القوَّة بالضرورة. فالادراك المتفرّع على هذه الطريقة، لا شكَّ من جملة الخيالات الفاسدة و الإدراكات الباطلة.

 

فصل 51:

آخرین اشکال از دسته دوم اشکالات بر سخن عرفا قبلا هم از ص 49 تا 53 مطرح شده است و برای بیان آن 3 مطلب را باید خاطر نشان کنیم؛

مطلب نخست: اعتدال مزاج در صحت ادراکات نقش دارد به تعبیری عقل سالم در بدن سالم است اگر انسان از مزاج سالم و صحیحی بر خوردار باشد ادراکات مستقیمی خواهد داشت توضیح این مطلب چنین است؛ غذایی که انسان می خورد در بدن 4 هضم روی آن صورت می گیرد و هر هضمی 6 ساعت طول می کشد؛

    1. هضم معدی: هضم نخست در معده است که نتیجه ی آن هم پیدایش کیلوس است کیلوس جوهری شبیه آب کشک غلیظ است و فضولات آن از طریق امعاء و روده ها دفع می شود و نتیجه هضم غذا، ضمن این که خود معده و هر عضوی که بر سر راه غذا است بهره خود را بر می دارد، به کبد وارد می شود

    2. هضم در کبد: نتیجه آن پیدایش کیموسات اربعه است کیموس لفظی یونانی است به معنی خلط و نتیجه این هضم پیدایش اخلاط اربعه است که عبارتند از؛

     دم یا خون: با هضم غذا در کبد چیز پخته ای حاصل می شود که خون است

     صفراء: از هضم امر فج و خامی پیدامی شود

     سوداء: دُردی هایی است که ته نشین می شود

     بلغم: کپکی مانند سرشیر بالا می آید

اخلاط اربعه یا کیموسات چهارگانه همان 4 طبع مخالف سرکش است که سعدی می گوید؛

چار طبع مخالف سرکش    چند روزی بوَند با هم خَوش

چون یکی زان چهار شد غالب    جان و شیرین بر آید از قالب

نیک و بد چون همی باید مرد    خنک آن کس که گوی نیکی برد

لا جرم مرد عاقل کامل    ننهد بر حیات دنیا دل

 

فضولات هضم دوم به صورت ادرار از طریق کلیه ها وارد مثانه و بعد از طریق آن دفع می شود. خون که دو قسمت می شود و یکی به قلب می رود و یکی به رگها می آید بعد؛

     صفرا وارد کیسه صفرا می شود

     سودا وارد کیسه سوودا می شود

     بلغم وارد طحال و سپُرز می شود

    3. هضم در رگها: بعد خون وارد رگها می شود تا هضم سوم در رگها در آن انجام شود و فضولات این هضم هم از طریق عرق از بدن خارج می شود

    4. هضم در اعضاء: بعد خون به اعضاء می رسد و هضمی روی خود عضو صورت می گیرد و بعد غذا تبدیل به بدل ما یتحلل می شود و کاستی بدن که توسط حرارات اربع رخ داده را ترمیم می کند حرارات اربع عبارتند از؛

     حرارت غریزیه 37 درجه بدن

     حرارت اُسطقسیّه عنصر آتش

     حرارت کوکبیه مربوط به حرارت خورشید و ستارگان است

     حرارت حاصل از حرکات نفسانیه و بدنیه انسان مانند ورزش کردن و فعالیت فکری

فضولات هضم چهارم به صورت مو ناخن و اوساخ و چرک از بدن خارج می شود.

اگر در مزاج بدن انسان این اخلاط اربعه در حد اعتدال باشند مزاج صحت دارند و بدن انسان صالح است و اگر یکی از این ها غلبه بیابد انسان دچار بیماری می شود و خطر مرگ او را تحدید می کند و حیات و زندگی انسان در دنیا دچار مخاطره می شود. به هر حال مزاج صحیح موجب ادراکات صحیح می شود و بر عکس مزاج نا معتدل و نا صحیح ادراکات غلطی خواهد داشت.

وقتی بر اثر هضم دوم در کبد خون ساخته می شود این خود دو قسمت است؛

     خون کثیف و چگال: به رگها رفته و به اعضا می رسد

     خون صافی و لطیف: از کبد وارد سمت راست قلب می شود؛

     و در آنجا حرارت می بیند و تبخیر می شود

     و بعد از قسمت راست به سمت چپ قلب شده و حرارت بیشتری می بیند

     و تلطیف می شود که به این در اصطلاح طب قدیم روح بخاری می گفتند

و حاجی سبزواری گوید:

روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق    روح بخاری و نفس سایله باشد

 

     بعد از طریق شرایین خون صافی وارد دماغ و مغز سر می شود و آنجا مظهر ادراکات می شود به گفته مشاء "محل ادراکات" اما بنا بر قول تحقیق "مظهر ادراکات" می شود.

رگها دو دسته اند؛

    1. شرایین: رگهایی که متحرک اند و نبض دارند و خون صافی وارد آن می شود

    2. ورید: رگی که نبض ندارد که خون کثیف واردش می شود و دو هضم دیگر در آن انجام می شود

روح بخاری خود 3 قسمت می شود؛

    1. روح بخاری کبدی نباتی طبیعی: که منبع آن کبد و مجرایش اورده و رگهای غیر نابض است

    2. روح بخاری حیوانی قلبی: منبع آن قلب و مجرایش شرایین است

    3. روح بخاری نفسانی دماغی: منبع آن دماغ و مغز و مجرایش اعصاب است و در تمام اعصاب بدن نفوذ می یابد و در موقع خواب روح بخاری دامنه خود را از اعصاب جمع می کند و بدن رخوت و سستی می یابد و انسان خوابش می برد

و خواب دو فلسفه دارد؛

    1. تجدید قوا

    2. تجدید هضم غذا: تا نفس خود را بر هضم غذا متمرکز کند

روشن شد که چطور مزاج صحیح در ادراکات صحیح نقش دارد زیرا همین غذا است که وقتی روح بخاری نفسانی دماغی شد محل و مظهر ادراکات می شود مثلا وقتی انسان مریض است و تب شدید دارد و از آب منع شده است وی از شدت میلی که به آب دارد دست دراز می کند تا سرابی را که در نظرش آمده را بر گیرد

برای اضغاث احلام 3 سبب بیان می شود؛

    1. تتمة الخیال: شیخ مرتضی حایری در کتاب "سر دلبران" به این سبب تتمة الخیال تعبیر می کند که انعکاس افکار و تفکرات در بیداری دارد

    2. صورتگری متخیله: کار متخیله صورت گری و ساخته و پرداخته های ذهنی است چیز هایی که در بیداری به آن نمی رسیم متخیله در خواب آن را پردازش می کند

شتر در خواب بیند پنبه دانه    گهی لُپ لُپ خورد گه دانه دانه

 

    3. انحراف مزاج: مثلا کسی که بر مزاج بدنش حرارت غلبه دارد و تب دارد آتش و حمام در خواب می بیند

آن یکی می گفت اشتر را که هی!    از کجا می آیی ای اقبال پی؟

گفت: از حمام گرم کوی تو    گفت: خود پیداست از زانوی تو

 

اگر برودت بر مزاج انسان غلبه کند یخ در خواب می بیند و اگر رطوبت بر او غلبه کند باران در خواب می بیند

مطلب دوم: اعتدال مزاج در اعتدال اخلاق نقش دارد اعتدال در اخلاق به این معنا است که اصول و ریشه های اخلاق خوب 4 تاست؛

    1. سخاوت: که حد توسط بین طرف؛

     افراط

     تفریط

    2. شجاعت: حد توسط در؛

     تهور و بی باکی

     جبن و ترسویی

    3. عفت: که حد توسط بین؛

     شَرَه

     خمود که تفریط است

    4. حکمت:حد وسط برای؛

     جُربُزَه

     بلاهت در حد تفریط است

حد اعتدال سخاوت و شجاعت و عفت و حکمت موجب عدالت و اعتدال اخلاقی می شود و از طرفی اعتدال مزاج در اعتدال اخلاق نقش دارد و انحراف مزاج در انحرافات اخلاقی تأثیر می گذارد؛

     غلبه بلغم: موجب سکون و قار و حلم است

     علبه صفرا: غضب بر او مستولی می شود

     غلبه سودا: شخص را بد خلق می کند

مزاج با ریاضت قابل تغییر است

مطلب سوم: اعتدال مزاج لذت در حوزه جسم را به دنبال می آورد و اعتدال در اخلاق لذت در محدوده روح را به دنبال می آورد مزاج معتدل با بدن در ارتباط است و اعتدال در اخلاق هم با روح در ارتباط است.

اشکال سوم: با توجه به این 3 مطلب بیان شده در نتیجه اشکالی که بر عرفا وارد می شود این است که؛

     عرفا عقل و ادراک درست و حسابی ندارند لذا قایل به وحدت شخصیه وجود اند و کثرت که بدیهی است را انکار می کنند اما حکماء درست می فهمند و کثرت در وجود را قبول دارند.

     عرفا اخلاق خوبی ندارند ایشان آدم هایی افسرده و غمگین و گریان اند و برخی ها هم ملامتیه اند که به عمد رفتارهایی می کنند تا از چشم بیفتند و مردم به ایشان توجه نکنند بلکه بدبین به ایشان شوند و البته در شریعت این کار مذموم است زیرا « اتقوا مواضع التُهم »

     عرفا لذتی هم نمی برند در حوزه جسم و روح بهره و لذتی ندارند و عمر های کوتاهی دارند و غزل فراق را زود سر می دهند.

علت همه ی این ها این است که ایشان با ریاضت هایی که می کشند مزاج درست و سالمی ندارند و چون مزاجشان اعتدال ندارد عقل و ادراک درستی هم ندارند.

بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان    مردم از عمر، چو سالی گذرد عید کنند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo